صاعقه تنها راه است
قسمت: 100
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 100 – گراویس در مقابل فلرن
گراویس به دو میدان نبرد دیگر نگاه کرد و اسکورا را دید که در امتداد تنه درخت میدوید و هرچیزی که به چشم میآمد را از بین میبرد، درحالیکه فلرن از چرخ آتش برای تعقیب پرنده استفاده میکرد. تنها دلیلی که پرنده هنوز به خاکستر تبدیل نشده بود این بود که عمدتاً سعی داشت فلرن را دور بزند.
گراویس به سرعت از تمام قدرت خود استفاده و بهسمت فلرن حرکت کرد. فلرن با چرخ آتش خود خیلی سریع حرکت میکرد، اما واضح بود که چرخ برای حرکت در یک سطح عمودی ساخته نشده بود. گراویس فوراً به او رسید.
گراویس صاعقه ضعیفی بهسمت پرنده شلیک کرد. صاعقه به پرنده برخورد کرد، اما اصلاً درد نداشت. فقط توجهش جلب صاعقه شد و رو به گراویس کرد. سپس گراویس یک حمله کوچک به سمت اسکورا شلیک کرد. پرنده کمی نگاه کرد و فهمید گراویس چه میخواهد. قبلاً دیده بود که گراویس با انسانهای دیگر میجنگد، بنابراین فعلاً او را متحد میدانست.
پرنده با عبور از گراویس بهسرعت بهسمت محل اسکورا حرکت کرد. و البته فلرن دنبالش کرد. چشمان گراویس و فلرن به هم گره خوردند و هر دو نیت جنگی از خود نشان دادند.
گراویس با حرکت برقآسایش بهراحتی میتوانست به شکلی غیرقابل پیشبینی حرکت کند و بهآسانی از گلوله آتش فرار کند. فلرن همچین مهارتی نداشت و گراویس چرخ آتشش را با صاعقهای که خوب نشانهگیری شده بود، نابود کرد. چرخ آتش از هم پاشید و آخرین ضربهی او، فلرن را به سمت شاخهی پایینتر انداخت .
این شاخه، 100متر پایینتر از او بود، اما شاگردان آتش بهراحتی از سقوطهای بلند جان سالم بهدر میبردند. آتش از کف پایش بیرون آمد و سقوط او کند شد.
همانطور که فلرن در هوا بود، یک صاعقه به سمتش پرواز کرد، اما فلرن جنگنده با تجربهای بود. او به سرعت بازوی خود را بالا گرفت و آتش روی پاهایش متوقف را کرد و به جای آن از دستش شلیک کرد. این باعث افزایش سرعت فرودش شد و او ازصاعقه فرار کرد.
گراویس این را دید و چشمانش را ریز کرد. زدن فلرن سخت بود. گراویس صاعقههای بیشتری شلیک کرد، اما آنها همیشه یا به سمت موقعیت مستقیم فلرن میرفتند یا کمی بالاتر از او. فلرن تنها با تسریع سقوط خود میتوانست از آنها فرار کند تا ضربه نخورد.
فلرن متوجه شد که گراویس چه نقشهای دارد. او میخواست جلوی سقوط فلرن را بگیرد و اگر فلرن سعی میکرد سقوط خود را کامل کُند کند، مورد اصابت صاعقه قرار میگرفت. علوه بر آن، اگر او از آتش خود در برابر صاعقه استفاده میکرد، به عقب رانده میشد و ممکن بود از شاخه پایین بیافتد. بدون چرخ آتش خود، بازگشت به بالای درخت برای او بسیار مشکل میشد.
فلرن تفی انداخت و تمام بدنش در شعلههای آتش غرق شد. هر جهتی دارای فشار یکسانی به جلو بود و او فقط باید شعلههای آتش را در یک جهت هدایت میکرد تا فوراً به آن شلیک کند. این به او تعادل بسیار بیشتری در هوا داد. از نظر تئوری، او حتی میتوانست سقوط خود را بهطور کامل متوقف کند، اما این به مقداری غیرواقعی انرژی نیاز دارد. این زره آتش از قبل انرژی زیادی را هدر داده بود.
بااینحال، فلرن با ظرافت در هوا حرکت کرد. مثل یک پرنده درحال پرواز، زیبا بهنظر میرسید، با این تفاوت که فلرن هرگز بهسمت بالا نرفت. او پرواز نمیکرد. او فقط به زیبایی درحال سقوط بود.
گراویس نیز کمکم داشت با انرژی خود دچار مشکل میشد. او زیاد از صاعقه استفاده کرده و همچنین در تمام مدت بهحرکت رعدآسای خود ادامه داده بود. او منبع انرژی عظیم اسکورا و فلرن را نداشت. مبارزه با فلرن در شرایط فعلی بسیار دشوار بود.
گراویس به سرعت نقشه دیگری چید و با تمام قدرتش به شاخهای که فلرن داشت روی آن فرود میآمد حرکت کرد. او سریعاً به آن رسید درحالیکه فلرن هنوز ۵۰متر با آن فاصله داشت. فلرن با پوزخندی تشنه به خون به گراویس نگاه کرد و فریاد زد: «درسته، دیگه فراری درکار نیست! بیا یه مبارزهی کامل تا پای جونمون داشته باشیم، آهاها!»
بااینحال، چهره فلرن با دیدن کاری که گراویس انجام میدهد تغییر کرد. گراویس درحال تزر یق صاعقه به سلاح خود بود و شروع به بریدن شاخه کرد. این شاخه تنها 3متر عرض داشت و بسیار کوچکتر از شاخه قبلی بود. گراویس بهسرعت نیمی از آن را برید و به شکاف تازه ایجاد شده در شاخه رفت.
فلرن با عصبانیت فریاد زد: «داری چیکار میکنی؟ بس کن!»
گراویس او را نادیده گرفت و به خود زاویه داد، پاهایش شاخه را لمس کرد و دستانش تنه را گرفت. سپس تمام توانش را به کار گرفت و شاخه، با صدایی بلند شروع به ترک برداشتن کرد.
فلرن با عصبانیت فریاد زد: «تمومش کن، بزدل! مثل یک مرد بجنگ!»، اما گراویس دست برنداشت و به سرعت، شاخه نیمهبریده را شکست. شاخه به دوردست پرتاب شد و روی زمین افتاد. گراویس به فلرن نگاه کرد و درحالیکه او در حال سقوط بود، روی درخت ماند.
خشم فلرن بیشتر شد، وقتی گراویس را دید که در دستش صاعقه ایجاد میکند و او را تح&ریک میکند تا نزدیکتر شود، حتی بیشتر عصبانی شد. گراویس ممکن بود نتواند فلرن را در زمانیکه از درخت دور بود بزند، اما اگر فلرن نزدیکتر میشد، مرده تلقی میشد.
گراویس به لطف حرکت رعدآسای خود میتوانست مانند سنجابی روی تنهی درخت حرکت کند، امّا فلرن درحالحاضر در هوا بود و حتی اگر به درخت میرسید، برای تعقیب گراویس روی درخت مشکلات زیادی داشت. اگر آنها روی زمین بودند، کل این سناریو متفاوت پیش میرفت .
با وجود اینکه فلرن کمی دمدمی مزاج بود، احمق نبود. او میدانست که اگر بخواهد بهسمت درخت برود، گراویس آنجا منتظر خواهد بود. گراویس پایین آمدن فلرن را دنبال میکرد و در همان ارتفاع او بود. گراویس طوری از میان آتش حرکت میکرد، که انگار وجود ندارد و این فلرن را کمی شگفتزده کرد. بااینحال، فقط اعصاب او بیشتر خرد میشد.
او با صدایی که پر از خشم بود فریاد زد: «مثل یک مرد، عادلانه بجنگ و رودررو با من روبهرو شو!»
گراویس گفت: «نه.»
فلرن منتظر چیز بیشتری شد ، اما گراویس چیز دیگری نگفت. به دلایلی، این فقط باعث بیشتر شدن عصبانیت او شد. او درحالیکه به زمین افتادن ادامه میداد از عصبانیت فریاد زد: «وقتی برگردم تیکهپارهت میکنم! بهتره تا آخر عمرت تو همین درخت لونه کنی، وگرنه میکشمت!»
چند ثانیه بعد، گراویس تعقیب فلرن را متوقف کرد و برگشت. گراویس دوباره بهسرعت به سمت بالای درخت پرید.
وقتی گراویس از مجاورتش خارج شد ، فلرن فریاد زد: «هی، کجا میری؟ همینجا بمون و بجنگ!»
گراویس بهسادگی او را نادیده گرفت و از درخت بالا رفت و بهسمت میدان جنگ دیگر رفت. فلرن همچنان که سمت زمین سقوط میکرد، به او فحش میداد. فلرن تقریباً 2کیلومتر زیر میدان جنگ دیگر بود و میدانست که نمیتواند به این راحتی برگردد.
فلرن به اطراف نگاه کرد، قیافهاش از خشم به شوک تبدیل شد، چون چرخ آتشی دست نخورده را دید که تقریباً نزدیک او درحال افتادن بود. این مال یکی از شاگردان دیگر بود و تصادفی دست نخورده بود و اینقدر نزدیکش درحال افتادن بود که او باورش نمیشد
«عجب، چه شانسی.»
فلرن به سرعت خود را روی چرخ آتش نشاند و قبل از اینکه به زمین بخورد موفق شد آن را متعادل کند. سپس فرود را کند کرد و با چرخ آتش در دستانش، روی زمین فرود آمد و دوباره شروع به بالا رفتن از درخت کرد.
«فقط بذار دستم بهت برسه!»