صاعقه تنها راه است
قسمت: 113
قسمت 113 – آموزش به اسکای
گراویس و اسکای چند روز پرواز کردند. با وجود اینکه اسکای سریع پرواز میکرد و حتی در شروع پرواز آنها با سرعت بالایی شتاب گرفتند، قاره بیرونی خیلی بزرگ بود. قاره مرکزی یک دایره بود و قارهی میانی قاره مرکزی را در یک دایره بزرگتر در بر میگرفت. قاره بیرونی هم با قاره میانه همین کار را میکرد.
گراویس و اسکای درحالحاضر در جنوب قاره مرکزی بودند و بهسمت جنوب شرقی قارهی بیرونی پرواز میکردند. هر گیلد بزرگی حداقل یک مقر خود را در شمال، شرق، جنوب و غرب قارهی بیرونی داشت، درحالیکه فرقه آسمان تنها دو مقر داشت. یکی در جنوب شرقی قارهی بیرونی و دیگری در شمال غربی.
در مقایسه با کل جهان پایین این فاصله قابل توجه نبود، اما برای گراویس و اسکای همچنان مسافتی بیش از 100.000کیلومتر بود. بدون اسکای، بیش از دو هفته طول میکشید تا گراویس به آنجا برسد. با اینحال، با کمک اسکای، اگر یک روز کامل استراحت نمیکردند، 3روز بیشتر طول نمیکشید.
پس از 4روز سفر، سرانجام بر فراز فرقه آسمان رسیدند. گراویس هشدار داد: «اسکای، این میتونه واقعا خطرناک باشه. من حدس میزنم که اونا قبلاً در مورد مرگ تیم-ضربتشون خبر دارن، اما شاید هنوز هم افرادی در سطح نهم جمعآوری انرژی داشته باشن.»
اسکای یک صدای مثبت و آرام منتشر کرد. گراویس در چند روز گذشته زیاد با اسکای صحبت کرده بود و او بیشتر کلماتی را که گراویس میگفت میفهمید. گراویس مخصوصاً آن را در مورد سیستم قدرت انسانها در استراحت یک روزه خود آموزش داد.
او یک صاعقه ضعیف را با قدرت فردی در سطح اول جمعآوری انرژی به اسکای شلیک کرده بود و به آن گفته بود: «سطح اول جمعآوری انرژی.»
اسکای ابتدا گیج شده بود، اما گراویس یک ضربه قویتر زد و گفت که از سطح دوم است. او این کار را تا مرحله چهارم انجام داد، جایی که اسکای شروع به احساس درد از صاعقه کرد.
پس از آن، گراویس تقریباً از تمام توان خود برای تولید یک صاعقه در سطح پنجم استفاده کرد که به درختی شلیک کرد که خیلی سریع پودر شد. سپس گراویس یکی پس از دیگری شروع به گفتن کرد تا اینکه به سطح نهم رسید. اسکای در ابتدا آن را درک نکرد، اما سرانجام وقتی گراویس موفق شد او اعداد را را حفظ کند متوجه شد.
حفظ کردن اعداد برای اسکای بیش از یک ساعت طول کشید و سپس گراویس دوباره از صاعقه خود برای نشان دادن سیستم قدرت انسانها استفاده کرد. اسکای با یادآوری اینکه چگونه اعداد به گوش میرسیدند کمکم متوجه موضوع شد. سپس شروع به نشان دادن همهچیز با باد خود کرد و سپس به عدد نوشته شده مربوطه روی زمین اشاره کرد.
گراویس به وجد آمد و تلاش کرد به اسکای اطلاعات بیشتری در رابطه با سطوح بدهد. گراویس باعث شد اسکای اسکورا را بهخاطر بیاورد و به 6 اشاره کرد. سپس اسکای را بهیاد سیلویو انداخت و به 7 اشاره کرد. او همچنین کاری کرد که اسکای دیگر شاگردان را به یاد آورد و به 8 اشاره کرد.
اسکای احمق نبود و میتوانست قدرت آن سطوح را حدس بزند. حدس میزد که میتواند 1نفر در سطح هفتم را حریف شود، اما دشوار بود. همچنین دو سطح قویتر را دید و فهمید که آن افراد قدرتمندتر از او هستند.
گراویس یک صفحه گسترده کامل با فیگورهای چوبی و سطوح آنها در زیرشان ایجاد کرده بود. گراویس سپس یک پرنده کوچک و یک پرنده بزرگ ترسیم کرد. اسکای به سرعت متوجه شد که آن دو نقاشی نشاندهنده خودش و والدش هستند.
گراویس سپس نمونههای زیادی از مبارزات را ترسیم کرد که شامل اسکای و مادرش بود. او تعدادی فیگور را در مقابل نقاشیهای پرنده با سطح مربوطه در زیر آنها نقاشی کرد. پس از آن، او با خشونت روی طرفی که میمرد خط میکشید.
گراویس نشان داد که والد اسکای میتواند 1نفر در سطح نهم را بکشد. وقتی او 2نفر در آن سطح را کشید، عدم اطمینان خود را نشان داد و بلافاصله روی هیچ طرفی خط نکشید. در کمال تعجب، اسکای چوبی را در منقار خود گرفت و روی طرف انسان خط کشید. او کاملاً به قدرت والد خود اعتماد داشت.
وقتی گراویس 3نفر در سطح نهم را ترسیم کرد، اسکای را از انجام هر کاری منع کرد و پرنده بزرگ را خط زد. اسکای با عصبانیت جیغی کشید، اما گراویس توانست آن را آرام کند. گراویس به انجام مثالها ادامه داد و اسکای هیچوقت از اینکه والدش در یک مبارزه شکست میخورد، خوشحال نبود.
با اینحال، اسکای زمانیکه گراویس نشان داد که اگر او و اسکای با هم علیه یکی بجنگند، خواهند مرد، بهآرامی شروع به درک قدرت فردی در سطح نهم جمعآوری انرژی کرد. در آن زمان اسکای فهمید که فردی در سطح نهم جمعآوری انرژی چقدر قدرتمند است.
گراویس در پایان جلسه آموزشی خود یک نقاشی جدید از یک شخص کشید که از همه نقاشیهای دیگر بزرگتر بود. او زیر آن شخص "شکلگیری روح" نوشت و این کلمه را چندینبار تکرار کرد. واجب بود که اسکای این کلمه را بفهمد. اسکای از اهمیت این شخص مطمئن نبود زیرا قبلاً این کلمات را ندیده بود.
گراویس دوباره شخص بزرگ را در طرف مقابل کل صفحه گسترده یک متری دعواها و نمونهها نقاشی کرد. گراویس به شخص اشاره کرد و سپس به هر چیز دیگری. او همیشه این کار را زمانی انجام میداد که یک مبارزه نمونه را ترسیم کرده است.
بووم!
گراویس صاعقه شدیدی را به کل صحنه پرتاب کرد که همهچیز را به جز آن نقاشی شخص در قلمرو شکلگیری روح نابود کرد. اسکای لرزید و چشمانش گشاد شد. هرگز با کسی با چنین قدرتی برخورد نکرده بود. گراویس برای آخرینبار به شخص بزرگ اشاره و "شکلگیری روحی" را تکرار کرد.
اسکای این کلمه را خیلی واضح بهخاطر سپرد و هرگز این کلمه را فراموش نمیکرد. این یک خطر واقعی برای زندگی او بود. گراویس ساعتها برای تدریس اسکای صرف کرده بود، زیرا اسکای باید بداند که در کدام مبارزه میتواند پیروز شود و کدام مبارزه مرگ تضمینی است. حیوانات بدون توجه به قدرت انسانها، به هر انسانی که میدیدند حمله میکردند. فقط چیزی مانند هاله-اراده میتوانست یک جانور را منصرف کند.
اسکای خطری را که فردی در سطح نهم جمعآوری انرژی داشت کاملاً درک میکرد. با توجه به تمام اطلاعاتی که کسب کرده بود، میدانست که نمیتوانند با کسی در آن سطح مبارزه کنند. آنها فقط میتوانستند فرار کنند.
گراویس درحالیکه صاعقه کوچکی را به آسمان پرتاب میکرد، گفت: «بالاتر پرواز کن، اسکای.» اسکای فهمید و تا جایی که میتوانست بالا رفت که حدود 5کیلومتر بود. وقتی به آن ارتفاع رسیدند، شروع به نزدیک شدن به فرقه آسمان کردند که در افق نمایان بود.
گراویس نمیدانست که نزدیک فرقه آسمان، در چادری، وقتی گراویس صاعقه خود را به هوا پرتاب کرد سنگی روشن شد. شخصی به سنگ نگاه کرد و روح او در شعاع 10کیلومتری همهچیز را فرا گرفت. او بهسرعت اسکای را دید و روح او نیز گراویس را دید.
آن شخص صدای خود را با روحش افزایش داد طوری که بتواند به هر گوشه اردوگاه برسد: «خائن از راه رسید! اون تو ارتفاع 5کیلومتری سوار یه شاهین طوفانه، بزنینش!»
گراویس آن را زمانی احساس کرد که روح آن شخص بر او جاری شد. گویی خود مرگ به او نگاه میکرد. گراویس دندانهایش را بههم فشار داد. او به اسکای گفت: «شکلگیری روح.» و اسکای کمی لرزید. گراویس نزدیک سرش رفت و به شخصی که روی زمین بود اشاره کرد.
اسکای و گراویس هردو میدانستند که این قرار نیست آسان باشد.
کتابهای تصادفی



