فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 120

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 120 – کار‌ها

کرب با چشمانی گشاده شده به‌سمت گراویس برگشت و با ناباوری پرسید: «تو می‌تونی همچین کاری کنی؟»

گراویس به‌سادگی سر تکان داد. او از این‌که آیون از قدرت نبرد او اطلاع داشت تعجب نکرد. آیون قبلاً ثابت کرده بود که شبکه اطلاعاتی فرقه آسمان چقدر خوب است. گراویس هم‌چنین می‌توانست نتیجه‌گیری کند که آیون هنوز قدرت نبرد او را کاملاً درک نکرده است، مگرنه می‌دانست که گراویس قبلاً فردی در سطح هفتم جمع‌آوری انرژی را کشته است.

گراویس هرگز کسی را نداشت که در قلمرو جمع‌آوری انرژی خود را با او مقایسه کند. او نمی‌دانست که آیا افراد دیگری در قلمرو جمع‌آوری انرژی وجود دارند که می‌توانند برای مبارزه با افراد قوی‌تر رتبه‌ها را رد کنند. ظاهراً این بسیار نادر بود. گراویس حدس زد که همه آسمان‌زادگان به‌دلیل فشار آسمانی خود احتمالاً می‌توانند یک رتبه را رد کنند. اگرچه، رد کردن 2رتبه نادر به‌نظر می‌رسید.

درحالی‌که گراویس رو به او می‌کرد، آیون گفت: «گراویس، ما سه کار معمولی داریم که باید انجام بدیم. اولی تبادل طلا با سنگای جادوئه.» و به کرب اشاره کرد. سپس ادامه داد: «دفتر مرکزی ما تو قاره مرکزی به طلا نیاز نداره، اما سنگای جادو مفیدن. کرب تنها کسیه که درحال‌حاضر کارش تبادل طلا با سنگ جادوئه.»

کرب افتخار می‌کرد که تنها او مسئول این کار است. آیون زد تو ذوقش و گفت: «البته عملاً زیاد تو کارش خوب نیست.» و کرب دیگر خوشحال به‌نظر نمی‌رسید.

گراویس پرسید: «2تا کار دیگه چیه؟»

آیون ادمه داد: «یه کار دیگه جست‌وجو برای آسمان‌زاده جدیده. آسمان‌زاده جدید نمی‌دونه که آسمان‌زاده‌ست و هم‌چنین از گیلد ما اطلاعی نداره. بیش‌تر اوقات، آسمان به کاهن اعظم ما درباره یک آسمان‌زاده جدید می‌گه که آماده‌ست تا به ما بپیونده، البته نه همیشه. تو یکی از اون استثناها بودی. آسمان قبلاً در مورد تو به ما چیزی نگفت.»

گراویس سری تکان داد. چرا آسمان باید به آن‌ها می‌گفت که او یک‌ آسمان‌زاده است، درحالی‌که به وضوح این‌طور نبود. گراویس خوشحال بود که کارهای آسمان گاهی درهم به‌نظر می‌رسیدند. اگر او تنها آسمان‌زاده‌ می‌شد که قبلاً اعلام نشده بود، برای گراویس بسیار سخت‌تر می‌شد که خود را در فرقه آسمان جا بیندازد.

گراویس پرسید: «پس، این جست‌وجوگرا به مکان‌هایی فرستاده می‌شن تا برادران و خواهران کوچیک‌تر ما رو بازیابی کنن؟»

آیون سری تکان داد و گفت: «دقیقاً. ما مسئول جنوب و شرق قاره میانی و بیرونی هستیم. همن‌طور که می‌دونی، فاصله‌ها از هم دور هستن و زمان زیادی طول می‌کشه تا به مکان اونا برسیم، پیداشون کنیم و برشون گردونیم. ما دو خواهر داریم که مسئول جست‌وجو هستن و خیلی کم این‌جا می‌مونن.»

گراویس پرسید: «حدس می‌زنم آخرین کار جلاد بودنه؟»

آیون دوباره سر تکان داد، اما قبل از این‌که ادامه دهد، چند سکه طلا به صورت کرب زد. او درحالی‌که به در اشاره می‌کر‌د فریاد زد: «چرا هنوز این‌جایی؟ برو کارتو انجام بده!»

کرب از کنار گوش می‌کرد، اما وقتی صدای فریاد آیون را شنید و برخورد طلا به صورتش را احساس کرد، به سرعت تلاش کرد تا طلاها را جمع کند. کمی بعد برای گراویس دست تکان داد و از در بیرون رفت.

آیون با سر اشاره کرد که گراویس دنبالش بیاید و او نیز از در بیرون رفت. آن‌ها در یک راهرو قدم زدند و آیون به توضیح خود ادامه داد: «ما باید تجربه مبارزه جمع کنیم، و هم‌چنین باید کارهامون رو انجام بدیم، یعنی شکار افرادی که علیه آسمان عمل می‌کنن. کار یک جلاد شکار این جنایتکارا و کشتنشونه.»

گراویس کنار آیون رفت و به او نگاه کرد. او پرسید: «چطوری مجرم بودن کسی رو قضاوت می‌کنیم؟»

«یا آسمان مستقیماً به دفتر مرکزی ما می‌گه و اونا به ما اطلاع می‌دن یا مدیر شعبه تصمیم می‌گیره.»

آیون به خودش اشاره کرد و لبخند زد: «راستی، مدیر شعبه این محوطه از فرقه آسمان منم.»

گراویس سری تکان داد. او حدس می‌زد چنین باشد. آیون قبلاً قدرت باورنکردنی خود را در مقابل گراویس نشان داده بود، و گراویس حدس زد که احتمالاً هیچ‌کس در قلمرو شکل‌گیری روح در این شاخه از فرقه آسمان وجود ندارد. ناگهان گراویس فکری به ذهنش خطور کرد.

او درحالی‌که آن‌ها به راه رفتن ادامه می‌دادند پرسید: «می‌گم، برادر ارشد. چطور شد که تو منو پیدا کردی؟ مگه این کار جست‌وجوگرا نیست؟»

آیون لبخندی زد و گفت: «داستانش خنده‌داره. من در موردت تو جلسه ملاقات گیلدها تو قاره میانی شنیدم. هر چهار سال یک‌بار، گیلدهای عنصری تو قاره‌ی میانی جمع می‌شن و اجازه می‌دن جوانانشون برای کسب افتخار و پول بجنگن، البته که این شامل ما نمی‌شه. رئیس گیلد صاعقه در جنوب به من در موردت گفت. راستی، اگه نمی‌دونستی، از هر عنصر چهار گیلد در قاره میانی وجود داره، درحالی‌که برای ما فقط 2تا گیلد هست.»

آیون خندید و ادامه داد: «من اسمت رو تو پرونده‌های مربوط به آسمان‌زادگان ندیده بودم، واسه همین علاقه‌مند و مشکوک شدم. رفتن به اون گیلد صاعقه فرعی تو راه خانه زمان زیادی نمی‌برد.»

آیون لبخندی زد و به سقف نگاه کرد: «مطمئنم که آسمان منو به‌سوی تو هدایت کرده.»

گراویس فکر کرد:

-آره، منم همین‌طور.

این یکی از ترفندهای آسمان برای کشتن او بود، اما در نهایت به نفع گراویس تمام شد. اگر آسمان آیون را برای کشتن او نفرستاده بود، گراویس به این راحتی وارد فرقه آسمان نمی‌شد. اگر آسمان آیون را به‌سوی گراویس نمی‌فرستاد، ممکن بود آیون از گراویس در مقابل متخصص گیلد صاعقه دفاع نکند. آیون ممکن است تصمیم گرفته باشد که اگر آسمان می‌خواست گراویس زنده بماند، خودش از این رویارویی جان سالم به‌در می‌برد.

گراویس با لبخندی گفت: «پس منم خوشحالم که تحت هدایت آسمان هستم.»

-آره، ارواح شکمم.

آیون سری تکان داد. مدتی بود که راه می‌رفتند و از پله‌های متعددی نیز بالا رفته بودند. با این‌حال، گراویس تا کنون شخص دیگری به جز کرب را ندیده بود. فرقه آسمان مجلل اما بسیار خالی به‌نظر می‌رسید. گراویس پرسید: «چند نفر تو فرقه آسمان هستن؟»

آیون گفت: «با تو الان می‌شیم 11نفر. من مدیر شعبه‌ام. یه شاگرد مسئول مبادلاته. 2تا شاگرد مسئول جست‌وجو و 7تا شاگرد از جمله تو مسئول جلادی هستن.»

آیون انگار چیزی یادش آمد و گفت: «باید برگردیم سر موضوع اصلی. ازش منحرف شدیم.»

آن‌ها در انتهای راهروی در بالاترین طبقه قلعه از راه رفتن باز ایستادند. آیون توضیح داد: «خب، وظیفه تو به‌عنوان یه جلاد اینه‌که جنایتکارای یه سطح بالاتر از خودت رو بکشی، اما واسه تو 2سطح بالاتر. دلیلش اینه‌که در غیر این صورت نمی‌تونی هیچ تجربه مبارزه معناداری کسب کنی. تازشم، با تکنیک تهذیب متعادل آسمان، می‌تونی قلمروت رو هم این‌جوری افزایش بدی. البته یادت باشه، جنایتکارا مبارزه می‌کنن و می‌تونن با کشتن تو خودشون رو تبرئه کنن.»

گراویس ابروهایش را درهم کشید و پرسید: «اونا می‌تونن خودشون رو با کشتن من تبرئه کنن؟ مگه اونا به‌عنوان مجرم شناخته نشدن؟ چطوری می‌تونن خودشون رو تبرئه کنن؟»

آیون لبخند زد و با آرامش توضیح داد: «اگه جنایتکار موفق شه در برابر یه آسمان‌زاده، کسی که بالاترین شانس کارمایی و فشار آسمانی داره، پیروز شه، پس واضحه که آسمان نمی‌خواد اون شخص بمیره. ما نمی‌تونیم افکار آسمان رو بخونیم، بنابراین فقط از طریق این روش می‌تونیم متوجه شیم. هرچی نباشه آسمان فقط با کاهن اعظم ما صحبت می‌کنه.»

گراویس سر تکان داد و گفت: «منطقیه.»

آیون نیز سر تکان داد و گفت: «ما دنبال یکی می‌گشتیم که مجرمای سطح شش جمع‌آوری جادو رو شکار کنه، واسه‌همین تو یه زمان عالی اومدی. اما قبل از این‌که بتونی شروع کنی...»

ناگهان درِ انتهای راهرو و یکی دیگر در وسط راهرو باز شد و آیون ادامه داد: «اول باید تکنیک تهذیب متعادل آسمان رو یاد بگیری.»

آیون به در انتهای راهرو اشاره کرد و گفت: «این دفتر من و اتاق پذیراییه. من همیشه در دسترسم.»

او سپس به در باز شده دیگر اشاره کرد و گفت: «این اتاق توئه. اول، تکنیک تهذیب متعادل آسمان رو یاد بگیر. این باید چند روز طول بکشه. یه هفته بعد بیا دفترم و بعدش می‌تونی شروع به کار کنی.»

گراویس ابروهایش را در هم کشید و گفت: «یاد گرفتنش نباید انقدر طول بکشه.»

آیون ناله کرد و گفت: «تو تازه اومدی این‌جا. لازم نیست به خودت استرس وارد کنی. فقط اون رو یاد بگیر و وقتی کارت تموم شد، برو و با برادرا و خواهرای ارشدت گپ بزن. می‌تونی هم بری بیرون و با شاهین گردبادت بازی کنی. واسم مهم نیست. فقط یک هفته استراحت کن، و بعدش می‌تونیم شروع کنیم.»

گراویس وقتی این را شنید کمی متعجب شد. به‌نظر می‌رسید که آیون از این‌که گراویس می‌خواهد زودتر شروع کند، کمی ناامید شده است. او هم‌چنین از این‌که کرب طلای بیش‌تر آورده بود کمی زیادی بی‌اعصاب به‌نظر می‌رسید. گراویس تعجب کرد که آیا این به دلیل عنصر آب او است یا به دلیل این‌که آسمان‌زاده بودن اراده آن‌ها را تهذیب نمی‌کند.

-یه جورایی داره شبیه اون رئیس گیلد آب فرعی رفتار می‌کنه.

گراویس گفت: «مشکلی نداره. ممنونم، برادر ارشد.»

آیون سری تکون داد و وارد دفترش شد. گراویس نیز وارد اتاقش شد و احساس کرد باید از اتاقش غافل‌گیر شود، حتی اگر این‌طور نبود. درست مانند بقیه فرقه آسمان، این اتاق فوق‌العاده مجلل و پر از تزئینات بود. تخت او غول‌پیکر بود و احتمالاً بیش از 10نفر می‌توانستند به راحتی روی آن بخوابند.

گراویس نمی‌توانست این واقعیت را قبول کند که این‌جا اتاق او بود. حتی در دنیای خانه‌اش، اتاقش تقریباً مثل اتاق سربازها بود. وقتی درموردش فکر کرد، یادش آمد اتاق پدرش نیز واقعاً خالی بود. برای گراویس سؤال پیش آمد که آیا به‌خاطر این است که تهذیب‌کنندگان مجذوب ثروت دنیوی نشوند یا نه. اگر گراویس در چنین اتاق مجللی با چندین خدمتکار بزرگ می‌شد، شاید آن‌قدر قدرت نمی‌خواست.

گراویس به اطراف اتاق نگاه کرد و آهی کشید.

«من به این اوضاع عادت ندارم.»

کتاب‌های تصادفی