فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 122

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 122 – منحرف شدن از مسیر

گراویس و اسکای حدود 3روز با وقفه‌های گاه‌به‌گاه درحال پرواز بودند تا این‌که شروع‌به نزدیک شدن به گیلد صاعقه جنوبی قاره میانی کردند. هرچه آن‌ها نزدیک‌تر می‌شدند، گراویس جدی‌تر می‌شد. او می‌دانست که اوضاع، قرار نیست قشنگ از آب دربیاید. از نظر گیلد صاعقه، گراویس خائنی بود که ده‌ها تن از شاگردان آن‌ها را کشته بود و احتمالاً این موضوع را مشکل‌ساز می‌کرد.

گراویس، زمانی که توانستند گیلد صاعقه را در افق ببینند، اسکای را به‌سمت زمین هدایت کرد. گراویس از کجا می‌دانست که آن‌چه دیده بود، گیلد صاعقه است؟ این عمدتاً به دلیل وجود لایه ضخیم و ستمگر از ابرهای سیاه بود که پیوسته صاعقه را بر روی جماعت وسیعی از ساختمان‌های سیاه پرتاب می‌کرد.

گراویس از روی شوک، نفس عمیقی کشید. گیلد صاعقه فرعی و این گیلد صاعقه، مانند شب و روز بودند. گیلد صاعقه فرعی، مانند یک روستای محلی و ساده بود. تنها خانه‌های خاکستری و ساختمان‌های ضروری برای ادامه فعالیت گیلد وجود داشتند.

بااین‌حال، این گیلد صاعقه، قدرت تراوش کرد. صدای رعد در سراسر اطراف، منفجر شد و گراویس هنوز می‌توانست صدای صاعقه را حتی از چندین کیلومتر دورتر به وضوح بشنود. اکثر ساختمان‌ها نسبتاً بزرگ بودند و هر کدام حداقل 5طبقه داشتند. گراویس تخمین زد که گیلد صاعقه چندین کیلومتر طول داشت.

گراویس نمی‌دانست این ساختمان‌ها از چه چیزی ساخته شده‌اند، اما مواد آن فوق‌العاده محکم به‌نظر می‌رسید. او هم‌چنین می‌توانست چندین ساختمان حتی غول‌پیکرتر را ببیند که در اطراف گیلد پخش بودند. گراویس هم‌چنین می‌توانست نسخه بزرگ‌تری از برج صاعقه را در وسط گیلد ببیند. آن‌ها احتمالاً به فضای بیش‌تری برای تعداد بیش‌تر شاگردان خود نیاز داشتند.

گراویس به‌یاد آورد که گیلد صاعقه فرعی حدود 100نفر داشت. شانس این‌که افراد در قلمرو تعدیل بدن قادر به احساس انرژی نهفته در هوا باشند تنها 10٪ بود، بنابراین می‌توان فکر کرد که تنها 10٪ از شاگردان گیلد صاعقه فرعی به قلمرو جمع‌آوری انرژی صعود می‌کنند.

بااین‌حال، این طرز فکر، اشتباه بود. فرقه‌های عنصری چه کسانی بودند؟ آن‌ها فرمانروای این جهان و فقط زیر آسمان و فرقه آسمان بودند. حتی گیلدهای فرعی آن‌ها افرادی با استعداد متوسط را قبول نمی‌کردند. گراویس انتظار داشت که احتمالاً بیش از 90درصد از شاگردان یک گیلد عنصری فرعی به قلمرو جمع‌آوری انرژی برسند.

بنابراین، اگر هر گیلدی هر 2سال یک‌بار 90 شاگرد بفرستد، و قاره بیرونی بزرگ‌ترین قاره باشد، می‌توان حدس زد که یک گیلد عنصری در قاره میانی چند شاگرد دارد.

گراویس می‌دانست که نفوذ به قلمرو شکل‌گیری روح نیازمند اراده شدید است. او این را در درس‌های نظری در دنیای خود آموخته بود. مردم ممکن است برای نفود به هاله-اراده نیاز نداشته باشند، اما باید نزدیک به داشتن آن باشند. چند شاگرد می‌توانستند چنین اراده‌ای بسازند؟ تعدادشان زیاد نبود، بنابراین گراویس اطمینان داشت که شاگردان زیادی بودند که برای تمام عمرشان در گیلد صاعقه باقی‌ مانده‌اند.

شخصی در قلمرو جمع‌آوری انرژی می‌تواند به راحتی 200 سال زندگی کند. با پیوستن شاگردان بسیاری از اطراف به گیلد صاعقه، گراویس انتظار داشت که گیلد صاعقه حداقل مطلق بیش از 10.000شاگرد داشته باشد. این یک نیروی انسانی وحشتناک بود.

هرچه گراویس بیش‌تر به اندازه و قدرت گیلد‌های عنصری فکر می‌کرد، تعجب او از این‌که چطور نمی‌توانستند با فرقه آسمان مبارزه کنند بیش‌تر می‌شد. آسمان‌زادگان احتمالاً حتی 0.1٪ از متخصصان این جهان را تشکیل نمی‌دادند، بنابراین هر آسمان‌زاده برای قرار گرفتن در میانگین باید بیش از 1.000شاگرد را بکشد.

گراویس چشمانش را ریز کرد و با خودش فکر کرد: «امّا قدرت فقط برای آدمای فانی این‌جوری کار می‌کنه.»

یک نفر در مرحله"خود" شکل‌گیری روح می‌توانست از میان ارتشی از مردم در مرحله"دانه" شکل‌گیری روح عبور کند. وقتی گراویس به‌یاد آورد که فورنیوس هم‌چنین گفته بود که احتمال قوی‌ای است که افرادی در قلمرو چهارم توهمی در دنیای پایین‌تر وجود دارند، حتی بیش‌تر هوشیار شد.

فورنیوس هرگز چیز زیادی در مورد قلمرو چهارم به کلاس نگفت. او فقط گفت که وقتی به مرحله"خود" در قلمرو شکل‌‌گیری روح برسند، خودشان می‌دانند چه باید بکنند. بااین‌حال، فورنیوس به آن‌ها گفته بود که وقتی به قلمرو چهارم رسیدند باید از مصیبتی از سوی آسمان، جان سالم به‌در ببرند. پس از این‌که از آن جان سالم به‌در بردند، می‌توانستند به دنیای خود برگردند، دنیایی که با افرادی که در یک دنیای پایین به دنیا آمده بودند متفاوت بود.

افرادی که در دنیای پایین به دنیا می‌آیند به "دنیای والد" جهان پایین صعود می‌کنند. ظاهراً دنیاهایی که همه به آن صعود می‌کردند از پیش تعیین شده بود. مردم اهل این جهان همیشه به یک دنیای میانه خاص صعود می‌کردند. دنیا همیشه همین‌طور بود.

باکمال‌تعجب، دسته‌بندی‌های جهانی هرگز به‌هم گره نمی‌خوردند، مگر در موارد بسیار نادر. یک جهان عنصری پایین تر، همیشه به یک جهان عنصری میانی منتهی می‌شود، و مردم از جهان‌های عنصری، هرگز به جهان‌های طبیعی یا جهان‌های نبرد صعود نمی‌کنند. البته همین امر در مورد سایر جهان‌ها نیز صدق می‌کرد. این الگو برای دنیای بالاتر ادامه خواهد داشت و پس از آن، صعودکنندگان به دنیای خانه گراویس، یعنی جهان اوج می‌رسند.

هر صعودگری از هر دنیا، مسیری را دنبال می‌کردند تا این‌که همه به دنیای خانه گراویس می‌رسیدند. تنها در این صورت است که سیستم‌های تهذیب مختلف از جهان‌های مختلف با یکدیگر برخورد می‌کردند.

گراویس وقتی به این موضوع فکر کرد آهی کشید. فکر کردن به تعداد شاگردان در انجمن صاعقه باعث شد که گراویس از مسیر منحرف شود. گراویس درحالی‌که شروع‌به راه رفتن به‌سمت گیلد صاعقه می‌کرد اندیشید: «من نباید به این چیزا فکر کنم. همه اینا تو آینده دورن، و لازم نیست فعلاً به این موضوع اهمیتی بدم.»

برای احتیاط، گراویس، اسکای را بیرون از گیلد رها کرد و به آن گفت که پنهان شود. اسکای ممکن است توسط شاگردان گیلد صاعقه "به‌طور تصادفی" کشته شود. گراویس حدس زد که گیلد صاعقه به‌شدت از او متنفر است، و نمی‌توانست تضمین کند که آن‌ها برای صدمه زدن به او آن‌قدر سطح خود را پایین نمی‌آورند.

قبل از این‌که گراویس فرقه آسمان را ترک کند، یونیفرم جدید خود را پوشیده بود. برای اولین‌بار پس از مدت‌ها، گراویس دیگر شلوار پارچه‌ای و پیراهن مشکی به‌تن نداشت. درست مانند هر عضو دیگری از فرقه آسمان، گراویس چند ردای سفید با لبه‌های طلایی پوشیده بود.

گاهی اوقات، گراویس به دلیل تمام پارچه‌های اضافه شده کمی حواسش پرت می‌شد و کمی احساس محدودیت می‌کرد. روپوش ها لایه‌لایه بودند و تا روی زمین می‌آمدند، که باعث می‌شد هنگام راه رفتن گراویس، پاهای او را لمس کنند. او به آن عادت نداشت.

هنگامی که گراویس حدود 100متر از دروازه فاصله داشت، ناگهان 3شاگرد با سلاح‌های از غلاف درآمده به‌سمت او هجوم آوردند. گراویس می‌توانست احساس کند که 3نفر از آن‌ها در سطح هشتم جمع‌آوری انرژی هستند درحالی‌که یکی در سطح نهم بود. بااین‌حال، علیرغم تفاوت زیاد در قدرت، گراویس نترسید. او لباس فرقه آسمان را پوشیده بود و گیلد صاعقه جرأت نداشت به او صدمه بزند. اگر این کار را می‌کردند، گیلد، نابود می‌شد.

مرد در سطح نهم ‌جمع‌آوری انرژی، درحالی‌که همه آن‌ها گراویس را احاطه کرده و سلاح‌هایشان را به‌سمت او نشانه رفته بودند فریاد زد: «خیانت‌کار! بعد از کاری که انجام دادی، چطور جرأت می‌کنی در مقابل گیلد صاعقه ما سر و کله‌ات پیدا شه؟ مگه به اندازه کافی به گیلد صاعقه آسیب نرسوندی؟»

اگر چند روز پیش بود، گراویس از شنیدن این حرف، درد عمیقی در سینه‌اش احساس می‌کرد. خوشبختانه او از ضعف عاطفی خود گذر کرده و اراده خود برای حرکت به‌جلو را به‌دست آورده بود. یک تفکر واحد بار مهمی را از روی دوش او برداشته بود: "اگه من بیش‌تر بکشم، فقط باید در آینده، بیش‌تر براشون جبران کنم. وقتی قوی باشم، می‌تونم تمام مرگ‌های اونا رو جبران کنم."

البته این فکر، فقط برای شاگردان فرقه صاعقه صادق بود. گراویس می‌دانست که هر کاری هم کند نمی‌تواند برای گورن جبران کند. گراویس فعلاً فقط می‌توانست تمام تلاشش را بکند.

گراویس درحالی‌که پرونده‌های چهار جنایتکار را بیرون می‌آورد گفت: «من برای امور رسمی این‌جام.»

گراویس در هفته "استراحت" خود، با افرادی دیگر از فرقه آسمان ملاقات کرده و ترفندهایی را یاد گرفته بود. گراویس، انرژی خود را در پرونده‌ها وارد کرد و آن‌ها با نوری آسمانی درخشیدند. این دلیلی بر اصالت بود. فقط مدیر شعبه یک فرقه آسمانی می‌دانست که چگونه این آرایه شکل گیری خاص را ایجاد کند.

شاگردان به او نگاه کردند و اخم کردند. آن‌ها می‌خواستند او را از دم پاره کنند و انتقام برادران کشته شده خود را بگیرند، اما نمی‌توانستند. حتی ممکن است برخی از آن‌ها پس از کشتن گراویس، مشکلی با کشته شدن وسط فرقه آسمان نداشته باشند، اما نمی‌توانستند گیلد صاعقه را درگیر کنند. گراویس در ملک گیلد صاعقه بود و هر چیزی که در این‌جا برای او اتفاق می‌افتاد گردن گیلد صاعقه می‌افتاد.

رهبر با صدای بلند، قنداق نیزه خود را 2بار به زمین کوبید و ورودی اصلی گیلد صاعقه باز شد.

او با سردی گفت: «برو داخل.»

کتاب‌های تصادفی