فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 127

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 127 – اشتباه

پس از مدتی، رئیس گیلد، پوزخندی زد و به تخت خود تکیه داد. دو معاون از عمل او شگفت‌زده شدند، زیرا این یک واکنش معمولی به تصمیمی که کل انجمن آن‌ها را محکوم به نابودی می‌کرد، نبود. رئیس گیلد چه نقشه‌ای در سر می‌پروراند؟

او با لبخندی گفت: «پس شما دوتا واقعاً متوجه نشدین. خیالم راحت شد. اگه حتی شما هم متوجه این موضوع نشدین، پس احتمالاً همه آدمایی که تو سالن بودن هم متوجه نشدن.»

او از خود راضی ادامه داد: «البته‌که من متوجه شدم.»

دو معاون با گیجی به یکدیگر نگاه کردند. آن‌ها مطمئن نبودند که رئیس گیلد چه می‌گوید، و حتی وقتی بیش‌تر درباره گراویس فکر ‌کردند، نتوانستند پاسخی پیدا کنند. پس از چند ثانیه، معاون اول به بالا نگاه کرد و پرسید: «شما متوجه چه چیزی شدین که ما متوجهش نشدیم؟»

رئیس لبخند از خودراضی خود را نگه داشت و گفت: «بذارین یه راهنمایی کنم. فرض کنین تو موقعیت اون بودین و یک سالن پر از آدمای قوی‌تر از شما بلند سرتون فریاد می‌زدن که گورتون رو گم کنین. می‌تونستین مثل گراویس محکم بمونین؟»

معاونان به‌طور جدی به این موضوع فکر کردند. معاون اول گفت: «فکر می‌کنم اراده من به اندازه‌ای قوی هست که حتی با چنین مخالفت‌های شدیدی سرسخت بمونم. البته‌که سخت خواهد بود.» و معاون دوم سرش را به نشانه موافقت تکان داد.

رئیس از خود راضی پرسید: «بااین‌حال، یه بچه که 16سال بیش‌تر نداره، تونست بدون این‌که حتی تکون بخوره، استقامت کنه. نظرتون درباره اراده‌ش چیه‌اش چیه؟»

معاونان ابروهای خود را درهم کشیدند. معاون دوم از روی اضطراب آهی کشید و گفت: «اراده اون نسبت به سن و قدرتش فوق‌العاده قدرتمنده. حالا که حرفش شد، واقعاً به‌طرز وحشتناکی قدرتمند به‌نظر می‌رسه. با وجود این‌که از صاعقه بی‌سابقه‌اش خبر داشتیم، بازم دست‌کم گرفتیمش. ما باید از شرش خلاص شیم.» و معاون با حرکت سر، حرف او را تأیید کرد.

رئیس فقط به لبخند زدن ادامه داد. او درحالی‌که یک لیوان آب شناور به‌سمت او می‌آمد، گفت: «مثل این‌که هنوز مطلبو نگرفتین. بذارین یه راهنمایی دیگه کنم. شماها احتمالاً نمی‌دونین چون به‌ندرت درگیر مسائل فرقه آسمان هستین، اما برای من، این موضوع فرق می‌کنه. همو‌ن‌طور که می‌دونین، فرقه آسمان همیشه وقتی یکی مجلسی رو میزبانی می‌کنه، از رئیس گیلد می‌خواد که به اون مجلس بیاد . واسه‌همین، من نسبت به شما دوتا تجربه خیلی بیش‌تری با آسمان‌زا‌د‌گان دارم.»

اعصاب دو معاون خرد شد. رئیس گیلد آشکارا دوست داشت در موقعیتی قرار بگیرد که چیز مهمی را بداند درحالی‌که دیگران نمی‌دانستند. آن‌ها می خواستند به او بگویند که بالاخره باید سر اصل مطلب برود، اما از آن‌جایی‌که او رئیس گیلد بود، مجبور بودند جلوی خود را بگیرند.

رئیس از نوشیدنی‌اش جرعه‌‌ایی‌ای نوشید و نفس تازه‌ای بیرون داد. او گفت: «آسمان‌زادگان پایین‌ترین اراده رو دارن.» و چشمان معاونان گشاد شدند. او ادامه داد: «اونا از فشار آسمانیشون که آسمان بهشون اعطا کرده برای تهذیب استفاده می‌کنن، واسه‌همین به اراده‌شون اهمیتی نمی‌دن. هر آسمان‌زاده‌ای که من دیدم سر هر چیز پیش و پا افتاده‌ای عصبی می‌شد، و زندگیش رو با بخل می‌گذروند. اونا به زنا، پول، موقعیت و همه چیزهای پیش پا افتاده، اهمیت زیادی می‌دن.»

رئیس گیلد یک انگشتش را بلند کرد تا جوّ را دراماتیک‌تر کند. او از آن‌ها پرسید: «پس، گراویس چطوری همچین اراده فوق‌العاده قدرتمندی داره، بااین‌که همه آسمان‌زاده‌های دیگه انقدر اراده‌شون ضعیفه؟»

او به تختش تکیه داد و منتظر جواب آن‌ها ماند.

معاونان مدتی به این موضوع فکر کردند. آن‌ها در زندگی خود با آسمان‌زادگان زیادی ملاقات نکرده بودند. همیشه رئیس گیلد به همه رویدادهایی که آن‌ها میزبانی می‌کردند، می‌رفت. گیلد صاعقه نسبت به فرقه آسمان پست‌تر بود، بنابراین آن‌ها همیشه باید بیش‌ترین احترام خود را نشان می‌دادند.

معاون اول پرسید: «یعنی آسمان داره پسره رو یه جور دیگه آموزش می‌ده؟ آسمان داره اون رو آماده می‌کنه تا کاهن اعظم بعدی شه؟ یعنی واسه‌همینه که آسمان اراده پسره رو تمرین می‌ده؟»

معاون دوم نیز کمی فکر کرد، اما پاسخ بهتری پیدا نکرد. رئیس گیلد حالت صورت گیج آن‌ها را دید و خندید. دیدن شکست دیگران در کشف چیزی که او به آن رسیده بود باعث می‌شد احساس باهوشی کند.

او با پوزخند از خودراضی و گشادش گفت: «هنوزم نگرفتین، مگه‌نه؟ بذارین یه راهنمایی دیگه بکنم. وقتی گزارش آزمون‌های ورودی سالانه گیلدای عنصری فرعی اومد، خوندم که اونا از یه آسمان‌زاده تازه کشف شده برای آزمایش اراده شرکت‌کنند‌گان استفاده کردن. اونا این کار رو برای صرفه‌جویی در پول انجام دادند. البته‌که اون آسمان‌زاده گراویس بود. شاید الان مطلبو بگیرین.»

به جای درک، معاونان اکنون کاملاً گیج به‌نظر می‌رسیدند. آزمون ورودی چه ربطی به کشتن یا نکشتن گراویس داشت؟ آن‌ها فقط می‌توانستند با تلخی به رئیس گیلد لبخند بزنند.

رئیس، به جای آن‌که بیش‌تر ازخودراضی شود، اکنون کمی احساس اعصاب‌خردی می‌کرد. آیا آن‌ها نمی‌توانند آن سرنخ‌های ساده را کنار یکدیگر بگذارند؟ او درحالی‌که به معاون اول نگاه می‌کرد پرسید: «بگو ببینم، تو چطوری از یه آسمان‌زاده برای امتحان کردن اراده شکرت‌کنندگان استفاده می‌کنی؟»

معاون اول توضیح داد: «خب، من اول از شاگردام برای امتحان قدرت فشار آسمانی اون استفاده می‌کنم. بعدش، به بقیه میگم که وارد فشار آسمانیش بشن. بعد از این‌که همه رفتن، می‌تونم اونا را با مقایسه کردنشون با شاگردام بسنجم.»

معاون دوم در تأیید سرش را تکان داد.

رئیس جرعه‌ای دیگر آب نوشید و سپس پرسید: «حالا تصور کن باید 5.000 شرکت‌کننده رو امتحان کنی و فشار آسمانی فقط 30متری شعاع داره. چی فکر می‌کنی؟ چقدر طول می‌کشه؟»

معاون محاسباتی انجام داد و پس از مدتی گفت: «تقریباً 10 ساعت. همچین فضایی نسبتاً کوچیکه و تعداد شرکت‌کنندگان هم خیلی زیاده.»

رئیس به او نگاه کرد، اما وقتی متوجه شد که آن‌ها هنوز هم متوجه نشده‌اند، عصبانی‌تر شد. او پرسید: «حالا اینو بهم بگو. نقطه‌ضعف فشار آسمانی چیه؟»

معاون دوم بلافاصله پاسخ داد: «فشار آسمانی فشار قوی‌تری نسبت به یه هاله-اراده داره ولی...اونقدر...دووم..» و سپس، چشمانش از شک گشاد شدند و صورتش سفید شد. معاون اول نیز درآخر متوجه شد و همان واکنش را تقلید کرد.

رئیس با صدای بلندی خندید و ازخودراضی گفت: «بالاخره گرفتین؟ گراویس هیچ‌وقت یه‌ آسمان‌زاده نبوده. اون فقط تو قلمرو تعدیل بدن یه هاله-اراده داشته. تصور کنین: یه بچه از یه شهر پشت‌کوهی تونسته تو قلمرو تعدیل بدن یه هاله-ارده شکل بده. معلومه ‌که مردم اون رو با یه آسمان‌زاده اشتباه می‌گیرن.»

رئیس گیلد برخاست و در سالن قدم زد: «اونا گراویس رو با یه آسمان‌زاده اشتباه گرفتن و گراویس که می‌خواست رازش رو حفظ کنه با اونا همراه شد. در طول این مسیر، احتمالاً رئیس گیلدش متوجه شد. به‌نظرتون عجیب نیست همه چیزهایی که دارین رو روی کسی سرمایه‌گذاری کنین که هیچ‌وقت قرار نیست صعود کنه؟ شما خودتون همچین کاری انجام میدین؟ من که شک دارم.»

رئیس گیلد به‌سمت پنجره رفت و با پوزخندی به بیرون و به آسمان نگاه کرد درحالی‌که معاونان سعی داشتند همه این مفاهیم را پردازش کنند. او گفت: «اگه فرقه آسمانی بفهمه که گراویس تو قلمرو تعدیل بدن یه هاله-اراده داشته، چه اتفاقی میوفته؟ اونا بلافاصله با تمام قدرت سعی می‌کنن اونو بکشن.»

پوزخند او از خودراضی‌تر شد و ادامه داد: «گورن و گراویس که مجبورن ظاهر قضیه رو حفظ کنن، تصمیم می‌گیرن به همه بگن که اون یه‌ آسمان‌زاده‌ست. یکی از فرقه آسمان میاد و اونا با موفقیت سرش کلاه می‌ذارن. حالا همه بر این باورن که اون یه آسمان‌زاده‌ست، چون که فرقه آسمان چطور می‌تونه چنین اشتباهی کنه؟»

معاون اول گفت: «ولی، فرقه آسمان هیچ‌وقت اجازه نمی‌ده کسی مثل اون بهشون بپیونده. آسمان اون رو از بین می‌بره!»

رئیس گیلد در فکر دستش را روی چانه‌اش گذاشت. او رو به آسمان پوزخند زد و گفت: «به‌طور معمول، آره. امّا بنا به دلایلی، آسمان نمی‌خواد گراویس رو بکشه، یا شاید هم نمی‌تونه همچین کاری کنه. بنا به دلایلی اون نمی‌تونه مستقیماً مداخله کنه، واسه‌همین از یه نقشه برای فرستادن اون پیش دشمناش استفاده می‌کنه تا پتانسیل ترسناکش رو آشکار کنه. دشمنانش اون رو با تمام قدرت خواهند کشت و آسمان بالاخره از شر این مزاحم خلاص میشه.»

رئیس گیلد به طرف دو نفر دیگر چرخید و ادامه داد: «آشنا به‌نظر نمی‌رسه؟»

معاونان قبلاً متوجه منظور او شده بودند. این چیزی بود که همین‌الان اتفاق افتاده بود. عرق سردی بر تن آن‌ها نشست. آن‌ها تقریباً با سر به‌سمت یک مرگ بی‌معنی شیرجه زده بودند!

رئیس همان‌طور که به‌سمت پنجره برمی‌گشت، ادامه داد: «ولی آسمان انتظار نداشت گراویس ناخواسته همه رازهاش رو به ما بگه. گراویس می‌خواست اونا رومخفی نگه داره، ولی در از قبل قدرت صاعقه اون رو به همه نشون داد. اون مثل یه تهدید بی‌سابقه برای فرقه صاعقه به‌نظر می‌رسید.»

«این راز می‌تونست گیلد صاعقه و گراویس رو نابود کنه. بااین‌حال، با گفتن ناخواسته راز دومش، اون خودش و گیلد صاعقه ما رو نجات داد. طعنه‌آمیز نیست که یه اشتباه اون، ما رو به مرگ نزدیک کرد، اما یه اشتباه دیگه همه رو نجات داد؟»

معاونان اکنون شرایط را کاملاً درک کرده بودند. آیا آن‌ها می‌توانستند به سخنان یک آسمان‌زاده جوان که گفته بود در آینده جبران خواهد کرد اعتماد کنند؟ نه، آسمان‌زادگان از آن‌جایی‌که نمی‌توانستند صعود کنند، از خودراضی می‌شدند و شخصیتشان تغییر می‌کرد. هر وعده‌ای از طرف آن‌ها بی‌ارزش بود.

بااین‌حال، در مورد یک تهذیب‌گر امیدوارکننده با یک هاله-اراده فوق‌العاده قدرتمند چطور؟ با یک اراده قوی، اعتقاد به وجود می‌آمد، و با اعتقاد، ثبات. تهذیب‌گران با چنین اراده محکمی به اعتقادات خود خیانت نمی‌کنند. هرچه می‌گفتند انجام می‌دادند و از خودراضی نمی‌شدند. به‌هرحال، هنوز دنیای بالاتری وجود داشت.

گراویس به قول خود وفا می‌کرد و عملاً هیچ شانسی وجود نداشت که گراویس در آینده به دشمن آن‌ها تبدیل شود. فداکاری گیلد صاعقه آنها کاملاً بی‌معنی از آب در می‌آمد و تبدیل به یک وضعیت باخت-باخت می‌شد.

معاون اول پس از یک مکث طولانی پرسید: «الان چیکار کنیم؟»

رئیس رو به او کرد و پاسخ داد: «هیچی. همه‌چیز همون‌جوری که بود باقی می‌مونه. گراویس رسماً هنوز یه آسمان‌زاده و بخشی از فرقه آسمانه. ما به هیچ وجه اقدام عجولانه‌ای انجام نمی‌دیم. همین‌طوری ادامه می‌دیم انگار که امروز هیچ‌وقت اتفاق نیفتاده.»

او فریاد زد: «ولی، آسمان نمی‌ذاره اوضاع این‌جوری باقی بمونه. در مقطعی در آینده، آسمان موفق می‌شه که هاله-اراده گراویس رو عمومی کنه یا اون رو مجبور به ترک فرقه آسمان کنه. اون نمی‌تونه برای مدت طولانی تو فرقه آسمان بمونه.»

«وقتی که آن زمانش فرا رسید، جوری رفتار می‌کنیم که انکار در مورد هیچ‌کدوم از این دو راز چیزی نشنیدیم. ما برای سرش یه جایزه تعیین می‌کنیم تا عدالت رعایت شه، اما کل گیلد خودمون رو قربانی نمی‌کنیم. تا زمانی که زندگیمون رو دور نریزیم، در هر صورت یه چیزی گیرمون میاد.»

دو معاون به یکدیگر نگاه کردند و سرشان را به علامت تأیید تکان دادند.

«پس بیاین همین کارو کنیم.»

و با این کار، نقشه آسمان بر اثر اشتباه گراویس شکست خورد و جان او نجات یافته شد. گراویس هرگز با خبر نمی‌شد که به‌طرزی باورنکردنی به مرگ نزدیک شده است. نقشه‌های آسمان عمیق و پنهان بودند. بااین‌حال، در نهایت دوباره شکست خورد.

آسمان درحال‌حاضر به‌ هیچ‌وجه خوشحال نبود.

کتاب‌های تصادفی