تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 13
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل13 – کیک ماه
«دیشب تبلیغات UNI رو دیدی؟!»
«معلومه که دیدم! من بارها تماشاش کردم! حتی ضبطش کردم!»
«بعد از تماشای اون خیلی هیجان زده شدم. چقدر همخوانی دارند! کنار هم قرار دادن این دو نفر نبوغ محضه!»
«درسته! آهچی خیلی نازه اما با اون چهره چوبیش خراب عمل میکنه. شرط میبندم توی خونه هم همین طوره! بایلانگ هم همین طور! اگه خواهر بزرگ لعنتی من 1% مثل اون باشه، به حد مرگ خوشحال میشم.»
«اون عکسی رو که توی روزنامه با هم گرفته بودند رو نگه داشتم، همون عکسی که بایلانگ عینک آفتابیش رو بهش میده!! بایلانگ خیلی لطیف و بالغ به نظر میاد! اون عکسی که در حال خرید مواد غذایی هست هم همین طور، چطور میشه موقع خرید مواد غذایی اینقدر ظریف و زیبا به نظر رسید!!»
«هه من حتی نسخه دیجیتالی واضحتری از اون دارم. این طوری دیگه از پاره شدنش هم ترسی ندارم.»
«لطفا بذار منم کپی کنم. به اندازه تو تو این چیزا خوب نیستم.»
«مشکلی نیست، پس آخر هفته وقت داری؟ قصد دارم به فروشگاه UNI برم!»
«من قصد دارم امشب برم، چرا تا شنبه صبر کنم؟»
«اوه، منتظر من باشید. من امشب باید تا دیروقت کار کنم.»
«مگه نشنیدی؟ دو رنگ کت کرکی که بایلانگ و آهچی پوشیدند نسخه محدود هستند! من باید قبل از اینکه فروخته بشند اونا رو بخرم.»
«نسخه محدود!» دختر فریاد زد: «چرا این نسخه محدوده!؟»
«از اونجایی که همه فروشگاهها تلاش میکنند تعدادی از اون رو داشته باشند، بنابراین به میزان کافی نیستند. پس از فروش باید توی مغازهها دنبالش بگردی.»
«پس میشه امشب کمکم کنید که اون رو بخرم. لطفا، التماس میکنم، من کرم رنگش رو میخوام شماره 3!»
«خوبه، من بنفش میخوام. بعد از خرید شنبه میتونیم با هم اونا رو بپوشیم تا چای بخوریم.»
«هاها، خوبه، خوب شد. حتما باید بگیرمش.»
«مسئلهای نیست من قصد دارم زودتر از سرکارم برگردم.»
«شما کارمند غیرمسئولی هستی، باید بهت تبریک بگم!»
«رئیس ما از من بدتره! اون امروز ناهار از کار بیرون زد!»
*******
واقعه عکس برای بایلانگ مثل یک فعالیت تبلیغاتی شد. روزنامه پس از انتشار عکسها همراه با بیانیه مطبوعاتی توتال سرگرمی برای بایلانگ، همراه با تبلیغات گسترده UNI از نوع چاپی و تلویزیونی، محبوبیت بایلانگ را به سطح جدیدی رساند. شایعه داشتن یک حامی ثروتمند فقط یکی دو روز باقی ماند.
بخشی از آن احتمالا به خاطر کمک رونگزیکی بود. بعد از اینکه رونگزیکی شخصا برای حمایت از بایلانگ آمد، رسانهها روزها آنها را تعقیب میکردند تا درباره رابطهشان سئوال کنند. با این حال واضح بود بدون تائید شرکت، رونگزیکی فرصتی برای ابراز دوستی نخواهد داشت. بنابراین میتوان این طور فهمید که بایلانگ نه تنها یک تازهوارد خوششانس بلکه کسی بود که برای توتال سرگرمی اهمیت داشت و بطور فعال توسط آن ارتقا مییافت.
مهمترین چیز تبلیغات موفق UNI بود.
این سری تبلیغات بطور کامل از هرچه رونگزیکی و بایلانگ ارائه کرده بودند استفاده کرده و ارتقا یافته بود. درباره طرفداران اصلی آنها نیازی به حرف نبود، حتی افرادی که قبلا توجه زیادی به آنها نداشتند هم علاقمندی خود را شروع کردند.
چیزی که محبوبیت نامیده میشود، معجزه آسا است.
به محض شروع، موج بزرگ و بزرگتر میشود.
پس از حل مسئله عکسها، بایلانگ به یکی از محبوبترین بازیکنان "شرکا" تبدیل شد. فرقی نمیکرد در حال فیلمبرداری صحنههای داخلی یا خارجی باشد، همیشه خبرنگاران و طرفداران سعی میکردند به او نزدیک شوند. این باعث خشم ووشنان میشد و دائما به نشانه اعتراض بین صحنهها خود را در اتاق رختکنش حبس میکرد.
با این حال اگر کسی میگفت مسیر بایلانگ تنها به خاطر رونگزیکی روان شده، چندان دقیق نبود.
از نظر طرفداران از وقتی که او با بایلانگ دوست شد، تصویر رونگزیکی هم جذابتر شد. همچنین از آنجا که "شرکا" هر روز پخش میشد، نمایش بایلانگ بیوقفه بود و اتفاقا آهنگ پایانی این درام، آهنگ رونگزیکی از آخرین آلبوم او بود. این اتفاقی بود که نام این دو نفر را به هم نزدیکتر کرد.
درنتیجه فیلمنامه نویسان "شرکا" تصمیم گرفتند طرح فیلمنامه را تغییر دهند تا صحنههایی را برای بایلانگ اضافه کنند.
با این حال این همان روشی نبود که فنشان دوست داشت باعث ایجاد رابطه بین او و زن اصلی ووشینیا شود. اگر چنین کاری میکردند قطعا طرفداران بایلانگ را عصبانی میکرد. و در پایان ووشینیا همچنان مایل بود با شخصیت اصلی کوانشی بهم بزند، که به درام یک پایان شاد و کمدی میداد.
بنابراین برای اینکه در پایان جیانگشینچنگ به یک استوانه علوفه تبدیل نشود، نویسنده فیلمنامه با قاطعیت رفتار کرد. او شخصیت شینمییا را سیاه کرد و به جینگشینچنگ اجازه داد عشق تلخ خود را نسبت به او پشت سر بگذارد تا بتواند با پسرش جیانگلو به سمت زندگی جدید و بهتر حرکت کند.
تا زمانی که پسرش جیانگلو را داشت که در کنارش باشد، در مورد خوشبختی جیانگشینچنگ، نیازی به نگرانی نبود. چنگ به یک ستاره خوششانس درام تبدیل میشد که برای جلب توجه مخاطبین کافی بود. در نیمه آخر درام، فیلمنامه نویس زو، صحنههای بسیاری از جیانگشینچنگ در محل کار و همچنین تعاملات بین او و پسرش را اضافه کرد و خط داستانی را به نوع خانوادگی تغییر داد. میزان صحنهها به تعداد صحنههای نقش اول، لینکوانشی بود نه یک شخصیت مکمل.
هنگامی که ووشنان فیلمنامه جدید را دریافت کرد، چنان عصبانی بود که جلوی دستیارش به صندلی لگد زد. وی همچنین در گرندمدیا به همه اعلام کرد هرکس درباره کانگژیان در مقابل او بلند صحبت کند بلافاصله رابطهاش را با او قطع خواهد کرد. کانگژیان ستاره بدبختی او بود!!
اما برخلاف آنچه ووشنان و کانگژیان تصور میکردند، اوضاع هنوز کاملا به نتیجه نرسیده بود.
آنها امیدوار بودند با گرفتن عکس از بایلانگ نام او را لکهدار کنند، یا حداقل اگر به نتیجه نرسیدند دردسری برای آنها ایجاد نشود. اما چیزی که نمیدانستند این بود، کسانی که از بایلانگ عکس میگرفتند کاملا توسط هونگهونگ مورد بررسی قرار گرفته و کسانی که در پشت صحنه این ماجرا را کارگردانی میکردند به وضوح شناسایی شدند.
راه آشکارا به طرف افرادی که در اطراف ووشنان بودند برمیگشت.
هدف عکاس گرفتن عکس از بایلانگ با معشوق او در یک موقعیت نامناسب بود.
کیوکیان با شنیدن این خبر خندید. او بلافاصله به یاد آورد آن روز صبح با کیانگژیان تلفنی صحبت کرده است. او هرگز با بایلانگ در معرض عموم ظاهر نشده بود و تاریخچه ملاقاتهای او با بایلانگ تقریبا خالی بود. بنابراین در آن حادثه نباید چیزی باشد که باعث شود کسی به نامزد بودن بایلانگ شک کند.
کیوکیان وقتی شب روی بالکن آپارتمان ایستاده بود، پرسید: «معلوم شد تو و کانگژیان رابطه بدی دارید و اون حتی سریعتر از تو عمل میکنه. چطور میخوای با این دو نفر برخورد کنم؟»
نسیم به صورت و موهایش میخورد و در حال کشیدن سیگار بود.
بایلانگ در حالی که به دیوار تکیه داده بود به چراغهای دور دست نگاه کرد و گفت: «قبلا از خواهر فنگ خواستم کمکم کنه تا با ووشنان کنار بیام.»
«چطوری؟»
«از خواهر فنگ خواستم برای ایجاد ارتباط با اون، به اون برای بازی در یک درام متفاوت کمک کنه.»
کیوکیان ابروهایش را بالا انداخت: «چه خوب؟»
بایلانگ لبخندی زد: «میدونم بین عوامل اون برنامه افرادی هستند که دوست دارند مردم رو به مهمانی ببرند و مواد مخدر مصرف کنند. اگه کسی خوب حرف نزنه تولید کاملا از دست میره. چیزی که اونا در حال فیلمبرداری اون هستند یه درام پلیسیه.» در زندگی گذشته او، این خبر درست هنگامی که درام آماده پخش در تلویزیون میشد پخش شده و همه افراد درگیر آن را به زیر گل کشیده بود. نه تنها کار نمایش داده نشد بلکه چندین ماه کار کاملا به هدر رفته بود.
کیوکیان سیگار خود را کشید و نگاهی به بایلانگ انداخت و گفت: «اوه؟ شما از کجا این رو میدونید؟»
بایلانگ شانههایش را بالا انداخت و گفت: «یه دوست خوب این رو به من گفت.»
کیوکیان نگاهی به او کرد و سئوالی را که به آن علاقه داشت پرسید: «کانگژیان چطور؟»
«اولین فیلم کانگژیان در شرف اکرانه. فعالیتهای تبلیغاتی اون با من همزمانه و بعضی از مکانها هم یکیه، به این راحتی اون رو ول نمیکنم.»
«دقیقا همین طوره.» کیوکیان منتظر ماند اما چیز بیشتری نشنید، خیلی احساس نارضایتی میکرد. «تو باید حداقل یه چشم در برابر چشم از اون بگیری.»
«الان کانگژیان حساس شده و مرتکب هیچ خطایی نمیشه، این اتلاف وقته.» بایلانگ نیز احساس ناتوانی میکرد. به یاد داشت رفتار کانگژیان بسیار دقیق بود، در واقع او نمیتوانست چیزی پیدا کند که از آن علیه او استفاده کند. «در حال حاضر احتمالا میخواد فیلمبرداری بعضی درامهای تلویزیونی رو برای افزایش محبوبیت خودش انجام بده. من مخالف جنگ با اون نیستم اما فکر نمیکنم خواهر فنگ موافقت کنه.»
«چرا؟ این روش قابل اجراست.»
برای رئیسی مثل کیوکیان این چیزی بود که میتوانست با یک جمله به آن برسد.
بایلانگ ابرو بالا انداخت: «من و اون تو یه سطح نیستیم.»
آن نگاه سرد در این چهره زیبا بسیار وسوسه انگیز بود.
کیوکیان احساس خوشحالی کرد. او گفت: «بد نیست آه. این طرز برخورد درسته. بذارید با کانگژیان کنار بیایم.»
بایلانگ ساکت شد. وقتی کیوکیان این را احساس کرد گفت: «چیه؟ نمیتونم لمست کنم؟»
قبل از اینکه کیوکیان به طور ناگهانی چانهاش را بگیرد، لانگ فرصتی برای پاسخ پیدا نکرد و چشمانش را به شکل خطرناکی تنگ کرد.
«به من نگو از اون آدمایی هستی که فقط تو باید زور بگی و بقیه نمیتونند زور بگند؟»
اگر چه کیوکیان نتوانست رابطه دقیق بین بایلانگ و کانگژیان را دریابد، تنها از طریق سابقه تماسهای آنها متوجه شد این دو نفر مدتی با هم در تماس بودهاند. این روابط غیرشفاف باعث شد تا واقعا بسیار ناخوشنود شود.
بایلانگ با شنیدن سخنان او بی اراده خندید: «نه. این به شما بستگی داره. اما مطمئن بشید اون رو کاملا از بین نمیبرید و نفس آخرش رو برای من بذارید.»
کیوکیان انگشتان خود را در امتداد فک بایلانگ حرکت داد و گفت: «این روش تو برای تشکر از اونه؟»
بایلانگ دست او را گرفت: «اون به من خنجر زد، باید این رو بهش برگردونم.»
کیوکیان با شنیدن این حرف لبخندی زد: «مثل اینکه باید ازت خواهش کنم بذاری کمکت کنم.»
بایلانگ نگاهش را چرخاند. او از روشی امتحان شده به درستی استفاده کرد. او جلو رفت و مستقیما از دهانش برای ساکت کردن کیوکیان استفاده کرد.
کیوکیان غرغری غیرارادی کرد، و با هر دو دستش کسی را در مقابلش بود را فشرد و بلافاصله به یک شرکت کننده فعال تبدیل شد.
حتی خنکای نسیم شب هم نمیتوانست این گرما را پنهان کند.
*******
در روزهای بعد غیر از فیلمبرداری "شرکا" بایلانگ پرتلاش مشغول بود تا تمام کارهایی را که قبلا چنسانگ برایش گرفته بود، تکمیل کند. فنگهوا برخی قراردادهای کماهمیت را فسخ کرده و خسارت لازم را پرداخته بود.
در این مدت اولین موارد تبلیغاتی اولین فیلم کانگژیان منتشر شد. درست مثل زندگی قبلی بایلانگ، مخاطبان نقش او را دوست داشتنی میدانستند. با این وجود، مخاطبان به جای اینکه یک سنگ قدم مهم برای حرفه کانگژیان باشند، توجه چندانی به او نداشتند. این فقط به خاطر کاری که بایلانگ انجام داده بود، نبود بلکه به دلیل تبلیغات UNI بود به همین دلیل کانگژیان قادر نبود آزادانه پرواز کند.
با این حال هنوز هم میشد گفت که شروع خوبی برای کانگژیان بود، به همین دلیل کیوکیان تصمیم گرفت مداخله کند. او با موفقیت برای کانگژیان در همان تولیدی که ووشنان قرار بود بازی کند نقشی دست و پا کرد (در غیر این صورت شهرت کانگژیان به خودی خود کافی نبود) و حتی برای او نقش فرعی تنظیم کرد که غالبا ظاهر میشد.
وی پس از فرستادن افرادی برای تحقیق متوجه شد اخبار بایلانگ صحت دارد. از آنجا که یک تله آماده وجود داشت، خودش را به دردسر نیانداخت و فقط اجازه داد کانگژیان و ووشنان با هم در این بدبختی قرار بگیرند. به این ترتیب حتی اگر رسوایی مواد مخدر به وجود نمیآمد، قادر بود برای سرکوب آن مستقیما از پول استفاده کند. این میتوانست زدن 2 پرنده با یک سنگ باشد و باعث صرفه جویی در وقت و تلاش او میشد.
بعلاوه حالا همه افراد گرندمدیا میدانستند ووشنان از کانگژیان متنفر است. اجازه دادن به کانگژیان که برای رفتن به فیلمبرداری با ووشنان همراه شود، قطعا باعث وخیمتر شدن حال ووشنان میشد، شاید کسی به حیله گری کانگژیان هم راهی برای انتقام جویی از او پیدا کند. به این ترتیب 2 سگ میتوانند به هم بپرند و هم را گاز بگیرند و دهان هر 2 پر از خز میشد. کیوکیان احساس میکرد این 2 نفر از این لحاظ کاملا بالقوه هستند.
از نظر کیوکیان این کارها به آسانی با حرکت دهان و استفاده از چند لطف انجام شد. پس از انجام این کارها بلافاصله نزد بایلانگ رفت تا موفقیت خود را به نمایش بگذارد. بایلانگ بسیار از او سپاسگذار بود و پاداش خوبی به او داد. یک بشقاب گوشت گاو سرخ شده با پیاز بهاری با بالاترین کیفیت گوشت گاو واگیو.
*******
چند هفته بعد فیلم "شرکا" رسما فیلمبرداری خود را به پایان رساند.
در بیانیه مطبوعاتی پس از آن، کارگردان زوچونسای بطور مداوم کنار بایلانگ نشسته بود و هنگام پذیرفتن مصاحبه توسط او لبخند میزد. او از بایلانگ تمجید میکرد و میگفت بازیگری او در طول فیلم با جهش و پیشرفت همراه بوده و هنوز هم بهتر خواهد شد. نسل جدید امپراطوری فیلم هنوز چیزهای زیادی برای انتظار داشت.
نقش اول، فنشان نیز هوشمندانه به طرف دیگر بایلانگ چسبیده بود تا بتواند هرچه بیشتر در معرض دید باشد. او یک لباس مینی قرمز شرابی پوشیده بود که شانههایش را نشان میداد، و با آن کوچک و ظریف و زنانه به نظر میرسید. او آنقدر به بایلانگ نزدیک بود که سر او کاملا بالای سرش بود. یک زن خوش تیپ با تیپ اسپورت و یک زن زیبا با هم توجه عکاسان زیادی را جلب کردند.
اگرچه ووشنان در طرف دیگر زوچونسای ایستاد، با این حال میکروفون اکثر روزنامهنگاران بین زوچونسای و بایلانگ متمرکز بود. به نظر میرسید نقش اول واقعی، بایلانگ باشد.
معلوم نبود عمدی بود یا نه، اما بعد از مدیر زو همه سئوالات متوجه بایلانگ بود. بایلانگ نیز از آنها طفره نرفت و با اطمینان به همه سئوالات پاسخ داد. در طرف دیگر ووشنان بسیار عصبانی بود و دندان قروچه میکرد، با این وجود زیبایی ظاهری را خیلی عالی حفظ میکرد.
خبرنگاران بسیار منتظر لغزش ووشنان بودند. قبل از این باید گفت ووشنان شهرت کمی داشت و خلق خوبی هم نداشت، در بسیاری از مواقع هم با مطبوعات بیادب بود. در میان خبرنگاران افراد زیادی بودند که اندیشه انتقام را در مخیله خود پرورش میدادند.
بنابراین ووشنان تنها توانست تا پایان بیانیه مطبوعاتی صبر کند تا بتواند به بایلانگ نزدیک شود. او لیوان شامپاینی را که در دست داشت بالا برد و مزورانه لبخند زد.
«شما را به یاد خواهم سپرد.»
بایلانگ نجیبانه لبخند زد لیوانش را بالا آورد: «برای هر عمل یه واکنش وجود داره.»[1]
مدت زیادی قبل از آن ووشنان معنای آن کلمات را دریافته بود.
*******
شب میهمانی جشن باشکوه و بانشاطی بود.
آنها یک کلوپ اختصاصی اجاره کرده بودند و شامپاین به رایگان در آن جریان داشت گویی هیچ هزینهای ندارد.
همه تا نیمه شب به بازی پرداختند تا اینکه بالاخره آهسته و با اکراه آنجا را ترک کردند.
بعد از غروب بایلانگ با روحیه بالا به تنهایی به آپارتمان خود بازگشت.
کلید را کنار انداخت. و جعبه سنگینی را با صدای «پا» روی میز انداخت.
این چیزی بود که هونگهونگ تازه به او داده بود. یک جعبه کیک ماه.
این را والدین بایلانگ به شرکت فرستاده بودند و از مردم خواسته بودند به دست او برسانند.
بایلانگ در تاریکی نشست. انگار تازه از خواب بیدار شده بود، اما به نوعی درد همچنان ادامه داشت.
[1] در واقع بایلانگ کلمه چینی کلاسیک را گفت که به این معناست که اگر کسی کاری با شما انجام دهد، بی ادبی است که به آن پاسخ ندهید. اما من خواستم به شکلی مبهم و شاعرانه آن را بازنویسی کنم و روش نویسنده را حفظ کنم. این نزدیکترین چیزی بود که به ذهنم رسید.
کتابهای تصادفی

