تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 28
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل28 – جلو و پشت دوربینها
بعد از چند ماه که دوباره به کانگژیان برخورد کرد، دیگر احساس انتقام قبلی را نداشت. در واقع هیچ حسی نداشت. نه شادی و نه اندوه. انگار فردی که در برابرش قرار داشت کاملا غریبه بود.
پیشرفت وقایع باید بایلانگ را راضی میکرد. درامی که کانگژیان فیلمبرداری کرده بود و بایلانگ پشت صحنه، آن را توصیه کرده بود، در طول سال جدید به یک رسوایی تبدیل شد.
به همین دلیل کل تولید متوقف شده بود. بیش از نیمی از عوامل توسط پلیس مورد تحقیق قرار گرفتند. در میان آنها ووشنان حتی به مدت 3 روز بازداشت شد. به نظر میرسید او واقعا یک مصرفکننده مواد مخدر بوده است. بنابراین کل درام قطع شد و بسیاری از ارگانهای مربوطه اعلام کردند برای ارتقا نظم اجتماعی قطعا پخش آن را تائید نمیکنند.
به این ترتیب دامی که بایلانگ برای ووشنان و کانگژیان چیده بود، کاملا کارگر شد. شهرت این 2 نفر که اخیرا رو به افزایش بود، بلافاصله سقوط کرد. آنها همچنین چندین ماه کار را هدر داده بودند و اکنون با "مواد مخدر" در ارتباط بودند. میتوان گفت تأثیر، بسیار شدید بوده است. با این حال وقتی او خبر را شنید فرصتی برای شادی نداشت. وقت او کاملا توسط کار و پدر و پسر خانواده کیو اشغال شده بود.
اینکه کانگژیان آنجا ایستاده بود نشان میداد تحقیقات مواد مخدر را پشت سر گذاشته است. نه تنها این، بلکه قبل از اینکه مخاطبان، کانگژیان را فراموش کنند، باز هم یک نمایش وجود داشت که مایل بود کانگژیان را به عنوان میهمان دعوت کند. بنابراین شخصی پشت سرش از او حمایت میکرد.
در راه رسیدن به اتاق گریم، بایلانگ در راهرو از کنار کانگژیان عبور کرد و افکاری در ذهنش جاری شد.
با این حال کانگژیان اطلاع نداشت نقشه همکاری او با ووشنان برای گرفتن عکس از بایلانگ افشا شده است. در این لحظه او هنوز به "دوستی" خود با بایلانگ فکر میکرد. هنوز فکر میکرد چون خیلی سریع حرکت کرده، بایلانگ از او فاصله میگیرد.
اگر میتوانست به موقعیت دوستانه خود بازگردد، بر اساس نگرش گرم قبلی، بایلانگ دیگر احتمالا از او فاصله نمیگرفت. همچنین در حال حاضر شهرت بایلانگ بزرگتر شده بود، بنابراین نمیخواست این پرها را مانند کسی که یک شانه سرد را روی یک دوست قدیمی میچرخاند، بهم بریزد.
وقتی او بایلانگ را دید به همان زیبایی و ملاحت قبل بود. در این چند ماه حس اعتماد به نفس مسحور کنندهای درباره او ایجاد شده بود. با ترکیب لباس ظریفش، حس یک نجیبزاده دنیوی را ایجاد میکرد. حتی یک ذره نارسایی در مورد او وجود نداشت. قلب کانگژیان دوباره تحریک شد. قدمهایش آهسته شد و برگشت و گفت: «خیلی وقته، آهلانگ»
با این حال بایلانگ حرکتش را متوقف نکرد.
فقط هونگهونگ بود که پشت بایلانگ ایستاد و سرش را به آرامی به سمت کانگژیان متمایل کرد.
بدن کانگژیان یخ زد. با این حال مصمم بود نگذارد بایلانگ او را نادیده بگیرد. بنابراین با صدای بلند گفت: «آهلانگ، اگر من کار اشتباهی کردم عذرخواهی میکنم، متأسفم. تقصیر منه. لطفا من رو ببخش. بارها تماس گرفتم اما تو جواب نمیدی. این طور بودن واقعا ناخوشنود کنندهس.»
او چنان بلند حرف زد که صدایش در نیمی از راهرو شنیده شد.
کارمندانی که توجهی به آنها نداشتند، تمام توجهشان به آنها جلب شد.
بنابراین کانگژیان عبارتی حتی نادمتر به کار برد. او بدون آنکه صدایش را پائین بیاورد گفت: «میدونم فرد بیدقتی هستم. اگه کاری کردم که باعث ناراحتی تو شده، مستقیم بهم بگو. من تغییرش میدم! ما مدت زیادی همکلاسی بودیم. نمیشه به این خاطر این دفعه من رو ببخشی؟»
اگر بایلانگ به حرکت ادامه میداد، فردا اخبار سرگرمی احتمالا شایعاتی درباره اینکه چطور ستاره جدید همانند یک آدم کله گنده است، منتشر میکرد.
با این کلمات، کانگژیان با حیلهگری به او یادآوری کرد اگر کسی به پرس و جو بیاید، هنوز پروندهها و سوابق تماسشان با هم را دارد که میتواند بعضی از افراد را گول بزند.
بنابراین بایلانگ چارهای جز توقف و برگشت نداشت.
همان طور که با نقشههای حیلهگرانه کانگژیان روبرو میشد، آرام پرسید: «چه کاری کردی؟»
سئوال بیبیان بایلانگ باعث شد کانگژیان مکث کند، او به سرعت واکنش نشان داد.
«نمیدونم، برای همین میپرسم.»
بایلانگ حالتی بسیار ناامید را نشان داد. سپس سرش را بی اختیار تکان داد و برگشت و دور شد.
چند حرکت ساده، داستان را کاملا تغییر داد. حالا به نظر میرسید کانگژیان به وضوح کاری بیش از حد برای نابودی دوستیشان انجام داده اما بدون اینکه بفهمد این چیست، فقط با ظاهری نادم، طلب بخشش میکرد... کسانی که از حاشیه آنها را تماشا میکردند با حالتی عجیب و غریب او را نگاه میکردند. وقتی آنها بیان گناهکارانه کانگژیان را دیدند، فکر کردند: «اوه، اینطوریه» سپس با شایعاتی در قلب خود به دنبال کار خودشان رفتند.
فقط هونگهونگ که دنبال بایلانگ بود، باقی ماند. او در گوشهای ایستاد و با دقت همه چیز را مشاهده کرد.
از این گذشته کیوکیان قبلا به او دستور داده بود اگر این شخص، کانگژیان در مقابل بایلانگ ظاهر شد، او باید با دقت همه چیز را زیر نظر بگیرد.
در حالی که کانگژیان هنوز آنجا ایستاده بود، شخصی پشت سر او ظاهر شد. او دختری با قد و قامت بسیار کوتاه بود. با این وجود کل بدنش با لباس مارک پوشیده شده بود. او موهای فرفری بلند داشت و یک تیشرت با نشان تجاری بسیار معروف و شلوار گرم پوشیده بود. دستبند روی مچش براق و گرانقیمت بود. او مژههای بلند و چشمانی درشت داشت و با لباس زیبایی که پوشیده بود، میشد او را یک زیبای متوسط قلمداد کرد.
با این حال از لباس او مشخص بود اهل محافل سرگرمی نیست. بیشتر شبیه یک دختر ثروتمند نسل دوم خراب و مورد نفرت بود.
دخترک بازوی کانگژیان را به روشی آشنا چنگ انداخت و با صدایی صمیمی گفت: «آهژیان، من از دور شنیدم داد میزدی "متأسفم" چی شده؟ چرا اون شخص تو رو نادیده میگیره؟»
کانگژیان سرش را پائین آورد و با لبخندی دوستانه دستی به بازویش زد: «مهم نیست، یه سوء تفاهم کوچیکه. مگه برای دیدن دوستات نرفتی پیش همسایه، چی شد خیلی سریع برگشتی؟»
فیلمبرداری درام جنایی قبلی، پوست کانگژیان را تا حدودی برنزه و ظاهرش را مردانهتر کرده بود، او شلوار چرمی و کت جین سفید به تن داشت. به تدریج به سمت استایل پسر بد و سرکش با احساساتی عمیق حرکت میکرد، ظاهری که مورد علاقه بسیاری از دختران جوان بود.
دختر با روشی لطیف گفت: «معلومه به خاطر اینکه نگرانت هستم و میخوام از نزدیک تماشات کنم. ببین من یه ثانیه رفتم و اون وقت بقیه تو رو اذیت کردند.»
کانگژیان به روشی ملایم و درمانده لبخند زد: «یعنی قلدری واسه من آسونه؟ مهمتر اینه که اوقات خوبی داشته باشیم و از همراهی من خسته نشی.» او از برتری قد خود استفاده کرد تا به نرمی سر دختر را نوازش کند.
دختر از دست کانگژیان طفره رفت: «مردا همیشه دوست دارند خودشون رو قوی نشون بدند.» و با چانه هونگهونگ را نشان داد و گفت: «اون بایلانگه، درسته؟ توی صفحه نمایش خوبه اما تو واقعیت احساس عجیب و غریبی به آدم میده. کی به اون اهمیت میده، اون فقط یه تازهوارده.»
کانگژیان ابرویش را بالا برد: «اون محبوب توتال سرگرمیه. کاملا با من که تقریبا از کار دور هستم فرق میکنه.»
دختر با افتخار چانهاش را بالا آورد: «با داشتن من طرف خودت چطور میتونی از نداشتن کار بترسی؟ توتال سرگرمی کیه، نمیتونند ببینند دارند تو برنامه خانوادگی کی شرکت میکنند؟ باید بهشون یاد بدم کی میتونه اذیت کنه و کی نمیتونه.»
چشمان کانگژیان برقی زد اما در ظاهر آهی کشید: «نکن لطفا. بعدا پدرت به خاطر ایجاد مشکل دوباره سر من داد میکشه. من میخوام تأثیر خوبی روی اون بذارم.»
وقتی دختر این را شنید نتوانست خوشنودیاش را پنهان کند. با این حال هنوز با پاهاش مُهر میزد: «من اینجام که به تو کمک کنم و تو میخوای جلوی من رو بگیری؟ پس من بیشتر دلم میخواد این کار رو بکنم!»
کانگژیان مانع او نشد فقط بازوی خود را دور او گرفت و با او حرکت کرد.
«باشه، باشه، به تو مربوطه. اگه یه فنجون قهوه درست کنم، میتونم خشم این زن جنگجو رو آروم کنم؟»
صدای عصبانی دختر ملایم شد: «چی...»
هونگهونگ همه چیز را تماشا کرد و بعد از چند تماس تلفنی سرانجام به اتاق لباس بایلانگ رفت.
*******
برنامه گفتگویی که بایلانگ امروز در آن شرکت میکرد برنامهای بود که ویژگی آن نشان دادن پشت و جلوی صحنه فیلمها بود.
در طول پروسه تولید، مهم نبود فیلم باشد یا کنسرت، همیشه تعداد زیادی داستان کوچک و شایعه پشت صحنه وجود داشت. صحنههای NG بسیاری از ستارگان بزرگ پس از کمی ویرایش خندهدارتر و باارزشتر میشوند. این برنامه با مصاحبه یک مجری سریع که زبانی تیز داشت، بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و در زمان بسیار مهم شنبه شب پخش میشد.
اینکه "طلا" بتواند در چنین برنامهای حاضر شود، فراتر از انتظار بایلانگ بود. آنها در اصل یک تولید کوچک بدون هیچ ویژگی خاص بودند. حتی اگر با کمک سرمایهگذار جدید، بودجه کافی برای فعالیتهای تبلیغاتی داشته باشند، اما چنین برنامه داغی چیزی نبود که بشود صرفا با پول آن را خریداری کرد.
بنابراین بایلانگ از فنگهوا در این باره سئوال کرد. برای فنگهوا غیرممکن بود نداند، اما پاسخی که داد این بود همه چیز به خاطر صاحب جدید فیلم بود.
بنابراین بایلانگ کاملا گیج شد. براساس این اقدامات به نظر میرسید هونگیو واقعا میخواهد "طلا" با موفقیت اکران شود. او هیچ انگیزه دیگری نداشت؟ یا اینکه هونگیو فکر میکرد اگر "طلا" را به سمت موقعیت موفقتر و پیشبینی شده سوق دهد، به این معناست که میتواند با موفقیت بیشتری از آن به عنوان تهدید و اهرم فشار استفاده کند؟ در این دنیا چیزی به نام غذای رایگان وجود نداشت، بنابراین وقتی بایلانگ دید بیلبوردهایی در مقیاسهای کوچک و بزرگ و کلیپهایی که به شدت پخش میشدند، همچنان در قلب خود مشکوک بود.
در مورد کیوکیان، به نظر میرسید از قبل در مورد مداخله هونگیو در "طلا" مطلع بوده است.
یک روز عصر که 2 نفری آگهی "طلا" را در تلویزیون دیدند. کیوکیان گفت هر چقدر کس دیگری پول خرج کند، بایلانگ همچنان مال او بود. بایلانگ چشمانش را گرد کرد و فکر کرد این خیلی نادر است که کیوکیان نکته را گم کند. او قطعا احساس نمیکرد هونگیو به او علاقمند باشد.
و فکر نمیکرد فهم بعدی کیوکیان حتی بیشتر اشتباه باشد. بنابراین تمام تمرکز خود را روی کسی که روی کاناپه بود قرار داد.
اگرچه کیوشیائوهای در اتاق خود خوابیده بود، اما بایلانگ هنوز مقاومت میکرد. با این حال در پایان با ترکیب اغوا و اقناع، کیوکیان شکست خورد و برای اینکه این کار را آرام و مخفیانه در اتاق نشیمن انجام دهند، لباسهایشان را درنیاوردند. وقتی بعد از آن کیوکیان در کنار گوشهای قرمز بایلانگ نفس میکشید، بایلانگ را کمی مرتعش میکرد، اما پذیرفت انجام این کار در چنین فضای پرتنش و عجیبی کاملا هیجان انگیز بود.
همچنین به خاطر واکنش بی احتیاط و لاابالی کیوکیان، قلب بایلانگ هم بسیار آرام شد.
فکر کرد دیگر لازم نیست نگران ژوکوان و مشکل خانواده ژائو باشد و حتی اگر درگیر نوعی درام بین هونگیو و سوکوان باشد، کسی که میبایست نگران میشد کیوکیان بود، نه او. و از آنجا که به نظر نمیرسید شخص اصلی استرسی داشته باشد، پس ترساندن خودش چه فایدهای داشت؟
حالا بایلانگ دوباره خودش را در آینه چک کرد، یقهاش را صاف کرد و بعد از رختکن خارج شد و روی صحنه رفت.
*******
«امروز بسیار خوشحالم که تونستم یه دختر خوش تیپ رو به برنامه دعوت کنم. برادرای کوچیک هنوز برای فریاد زدن عجله نکنند. خواهر فن میدونه تصویر روی صفحه خیلی زیباست اما میتونم بهتون قول بدم ظاهر واقعی شخصی که اینجاست حتی بهتره.»
میزبان زن گائوفنفن با ظرافت روی کاناپه یک نفره نشست و با لبخند گفت: «بیائید از بایلانگ استقبال کنیم، اون جیانگشینچنگ دوست داشتنی "شرکای زندگی" هم هست.»
بایلانگ دعوت و وارد مجموعه شد. او به سمت دوربینها چرخید و لبخند زد و دستش را تکان داد، سپس طرف چپ گائوفنفن نشست.
«سلام به همه، سلام خواهر فن. خیلی خوشحالم که امروز فرصت اومدن به اینجا رو پیدا کردم.»
حرکت او کاملا روان بود، بدون تردید و دست و پاچلفتگی یک تازه کار. گائوفنفن اجازه نداد این اتفاق غیرمنتظره لبخند لبش را خدشه دار کند. وی ادامه داد و گفت: «ما کسایی هستیم که افتخار داریم تونستیم بایلانگ رو دعوت کنیم شخصا برای گفتگو با ما بیاد. من مطمئنم تا الان همه تبلیغات فیلم "بیرون طلا و یشم" رو دیدند. تصویر اون به تنهایی فوقالعاده زیباست. شخصیت اصلی "لیکوانکینگ" اونقدر خوش تیپه که خواهر فن واقعا زبونش بند اومد. همه ما کنجکاویم بدونیم این فیلم واقعا درباره چیه؟ بنابراین بایلانگ مایلید اول "بیرون طلا و یشم" رو به ما معرفی کنید؟»
بایلانگ سرش را کج کرد و لبخند زد: «ممنون خواهر فن، خدا رو شکر که تلاش من برای التماس به مدیر برای گرفتن عکس از بهترین زاویه من هدر نرفت.»
گائوفنفن دستی روی سرش گرفت: «پس باید این زاویه باشه. چون الان خواهر فن در شرف غش کردنه.»
بایلانگ دوباره لبخند زد. بعد به موضوع مناسب برگشت: «در مورد طلا فکر کنم یه داستان سرگرمکنندهس. این داستان انتقام یه شاهزادهس. شاهزاده بلندمرتبه و بالاتر از بقیه بود، اما یه روز اون رو لگدمال کردند. اما بعد اون دوباره به تخت سلطنت خودش برگشت. سفر خیلی دشواره اما پایان کار خیلی زیباس. اگه ناراحت شدید پس راضی کنندهس و برای تماشا هم خیلی مناسبه.»
گائوفنفن قیافه شوکه کنندهای از خود نشان داد: «به خاطر تصویر زیباش فکر کردم در مسیر یه فیلم خانه هنری زیبا باشه.»
بایلانگ لبخندی زد و با او موافقت کرد: «تصاویر یکی از ویژگیهای عالی طلاس. همه وسایل و لباسهایی که ما در این درام استفاده میکنیم با دقت و تلاش رؤسای پشت صحنه انتخاب شدند. باید اضافه کنم کسانی که بودجه فیلم رو تأمین کردند یه تجارت پارچه با میراثی قدیمی هستند. اونا نه تنها از لباس مراقبت میکردند بلکه شرکتهای معروف مبلمان و لوازم خانگی هم همکاری میکردند. مجموعههای مجلل به قدری زیبا هستند که حتی اگه من سرم رو هم بپوشونم بازم فیلم ارزش دیدن داره.»
گائوفنفن خنده بلندی کرد: «زبان شما اینقدر چرب و نرمه که اگه تو فیلم نبودید مطمئنا کنار خواهر فن یه جایی براتون وجود داشت.»
بایلانگ لبخندی زد و به دوربین اشاره کرد: «ممنون خواهر فن، حرفای شما به عنوان مدرک ثبت شد»
روحیه گائوفنفن حتی بیشتر شاد شد: «باشه! اگه بتونید ایمنی من رو در برابر تمام طرفداران فیلمتون تضمین کنید، خواهر فن تمام تلاشش رو میکنه!»
بعد این دو نفر طبق پلن، برنامه را دنبال کردند و چند مصاحبه کوتاه از اعضای خدمه و همچنین چند کلیپ خنده دار NG را تماشا کردند. در واقع چیز زیادی درباره بایلانگ نبود، بیشتر فیلمهای پشت صحنه و خصوصا جعبههای بزرگ نهار او بود. همه حاضران درباره چیزی که درون جعبه نهار بود کنجکاو بودند. خواهر فن هم علاقمند شد و از بایلانگ در مورد چندین وعده غذایی سوال کرد و بعد بایلانگ رو به خاطر استعدادهایش ستایش کرد.
در این زمان بایلانگ ناگهان متوجه 2 نفری که کنار دوربین ایستاده بودند شد. یکی کانگژیان و دیگری دختری بود که بایلانگ قبلا هرگز ندیده بود. او همان دختری بود که قبلا بازوی کانگژیان را گرفته بود.
قیافه کانگژیان گرم و ملایم و چهره دختر حالتی تمسخرآمیز داشت.
نگاه بایلانگ بدون تغییر از روی آنها عبور کرد اما انتظار نداشت گائوفنفن که تا کنون بسیار دوستانه بود، ناگهان تغییر کند.
«با این حال قبلا گزارش شده شما برای درک نقش خودتون توی "طلا" به یک محل اقامت لوکس که مال دوستتون بوده نقل مکان کردید.حالا که فیلمبرداری تموم شده، قصد دارید از اون خونه خارج بشید؟»
کتابهای تصادفی


