فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 38

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل38 لوازم جانبی جرم

در روزهای بعد، بای‌لانگ در برابر تصمیم به ماندن در بیمارستان برای چند روز بیشتر مبارزه نکرد، گرچه در واقع هیچ مشکلی وجود نداشت.

او می‌دانست کیوکیان به زمان نیاز دارد تا آرام آرام به آن عادت کند و ماندن در بیمارستان حداقل اضطراب او را کاهش می‌داد.

در روزهایی که در بیمارستان اقامت داشت، اعضای خانواده رونگ نیز برای ادای احترام به آنجا آمدند.

پدربزرگ رونگ به بخش اورژانس اعزام شده و همان شب تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. از آنجا که به سرعت دارو را دریافت کرده بود، هیچ صدمه بزرگی به او وارد نشده بود. بعد از پایان عمل جراحی، صبح روز بعد وضعیت و بهبودی او هر 2 خوب بودند و حدود 2 روز دیگر می‌توانست بیمارستان را ترک کند.

درهرحال مهم نیست چه اتفاقی می‌افتاد، خانواده رونگ بدهکاری و سپاس خود را به بای‌لانگ به خاطر داشتند. این نوع تشکر چیزی بود که تعیین مقدار آن کمی دشوار بود. بنابراین رئیس جدید خانواده رونگ، رونگ‌سی‌چن، که بزرگ‌ترین نوه رونگ‌آی و برادر بزرگ رونگ‌زیکی و نماینده خانواده رونگ بود، به شکلی جدی عهد کرد اگر بای‌لانگ در آینده تقاضایی داشته باشد، خانواده رونگ تمام تلاش خود را برای تحقق آن انجام دهد.

وقتی رونگ‌سی‌چن برای گفتن این حرف آمد، کیوشیائوهای و رونگ‌زن که هنوز مدرسه نرفته بودند، مشغول بازی روی نیمکت بیمارستان و خوردن نان‌های بخارپز خرگوشی بودند که هونگ‌هونگ برای آن‌ها خریده بود.

*******

رازداری و امنیتی که سفر بای‌لانگ به بیمارستان را پوشش می‌داد همان سطحی بود که رونگ‌آی را احاطه کرده بود.

این نه تنها شامل کادر درمان، بلکه حتی افرادی که غذا می‌فرستادند و در بخش VIP تمیز کاری می‌کردند نیز می‌شد. همه آن‌ها بطور خاص آموزش دیده و آموزش داده شده بودند و کارهای امنیتی بسیار دقیق بود.

بنابراین روز دوم بستری در بیمارستان، وقتی کیوکیان به مطب وانگ‌یون در بیمارستان دانشگاه رفت، او نمی‌دانست بای‌لانگ در همان بیمارستان بستری است.

وقتی وانگ‌یون در را باز کرد و دید کیوکیان بیرون در ایستاده، برقی از شوک در چشمانش جهید. سپس خندید و گفت: «چه بازدیدکننده نادری. چطور امروز وقت کردی بیای؟»

یک چوب نیکوتین از دهان کیوکیان آویزان بود و حرف‌هایش بسیار آرام بود:[1] «وقت داشتم به خاطر همین گفتم بیام اینجا. وقت داری؟»

وانگ‌یون بلافاصله متوجه چیزی که داخل دهان کیوکیان بود شد و چهره‌اش یخ زد؛ سپس کنار رفت و اجازه داد کیوکیان وارد دفتر کارش شود.

«تو مخصوصا این همه راه اومدی، چطور ممکنه وقت نداشته باشم؟»

کیوکیان پاسخی به تاکید وانگ‌یون روی کلمه "مخصوصا" نداد. وارد دفتر شد، صندلی گردنده جلوی میز را چرخاند و روی آن نشست و نگاهی به اطراف دفتر کرد.

دفتر یک نفره کاملا خالی بود. در سمت چپ یک قفسه فلزی قرار داشت که تنها چند سند داشت و میز کار نیز بسیار تمیزبود. غیر از رایانه، یک جاقلم، یک جعبه کارت ویزیت و یک دستگاه تهیه چای قرار داشت. کاملا آشکار بود مدت طولانی نیست وانگ‌یون آنجا اقامت کرده است.

وانگ یون در را پشت سر کیوکیان بست و پس از کمی درنگ، سرانجام روی صندلی پشت میز نشست. به نظر می‌رسید به چیزی فکر می‌کند اما ناگهان صاف نشست و گفت: «چای میخوری؟ میرم کمی آب برای چای بیارم.»

کیوکیان چوب نیکوتین را در دهانش چرخاند: «نیازی نیست، فقط میخوام چند کلمه حرف بزنم. فکر کنم بدونی چرا اینجا اومدم.»

بعد از گفتن این حرف کیوکیان مستقیم به چشمان وانگ‌یون نگاه کرد.

این هاله کافی بود تا فرد مقصر احساس فشار شدید کند. وانگ‌یون برای چند لحظه با چشمان کیوکیان روبرو شد، عینکش را بالا زد و پائین را نگاه کرد: «میدونی؟»

کیوکیان نمی‌خواست وقتش را برای دور زدن تلف کند: «درباره بیماری بای‌لانگه؟ میدونم.»

وانگ یون درمانده لبخند زد: «میدونستم روزی که تو بیای میرسه. درخواست یه پرونده ثبت میشه و غیرممکنه حذفش کرد.»

کیوکیان پرسید: «پس چرا؟»

چشمان وانگ‌یون برقی زودگذر را نشان داد: «چی چرا؟»

کیوکیان مستقیما سئوال کرد: «وقتی میدونستی چرا اومدی من رو امتحان کنی؟ آخرین بار وقتی به ملاقاتم اومدی انگیزه‌ت این بود ببینی من چیزی درباره بیماری اون میدونم یا نه. درسته؟»

سابقه‌ای که فانگ‌یینگ‌کی به او نشان داده بود، نه تنها نشان می‌داد چه کسی پرونده را درخواست کرده، بلکه زمانی که آن را درخواست کرده بود را هم نشان می‌داد.

چند روز از زمان درخواست نگذشته بود که وانگ‌یون به ملاقات کیوکیان رفته بود.

وانگ‌یون با ناراحتی روی صندلی خود جابجا شد: «من نمیدونم سوکوان به تو چی گفته، اما به من گفت بهت اعتراف نکنم من این موضوع رو به اون گفتم. با این حال این روشیه که من احساس کردم درسته. تا وقتی تو چیزی نمی‌دونستی برای بای‌لانگ بد نبود بذاریم سوکوان بدونه. حداقل خوبه یه نفر کنارش باشه که آمادگی ذهنی در این باره داشته باشه.»

کیوکیان به وانگ‌یون خیره شد: «اگه این انگیزه تو بود، میتونستی مستقیما به خودم بگی. چرا باید لقمه رو دور سر تاب بدی؟»

لبخند تلخی روی صورت وانگ‌یون نشست: «سوکوان از من خواست که بهش کمک کنم... اینکه من الان میتونم اینجا بشینم به خاطر ارتباطات سوکوانه.»

کیوکیان با تمسخر خندید: «گفتن به سوکوان چطور کمکش میکنه؟ چطور من متوجه نمیشم؟»

نوبت وانگ‌یون بود که به طرز سرزنش‌آمیزی صحبت کند: «اگه میخوای بگی نمیدونی سوکوان چی میخواد باور نمیکنم. حتی آه‌چنگ هم باور نمیکنه.»

کیوکیان گفت: «بهتر نیست همه خودشون رو احمق نشون بدند؟ من حتی شما رو با بای‌لانگ آشنا کردم. دلیل اصلی این بود که هیچ سوءتفاهمی پیش نیاد.»

وانگ‌یون دستانش را بهم چسباند و با خجالت گفت: «فکر میکنی من این رو نمیدونم؟ بنابراین اینکه من به سوکوان بگم نباید مسئله مهمی باشه، درسته؟ میتونم بگم در برابر بای‌لانگ تعصب به خرج نمیدی یا به خاطر بیماریش ترکش نمیکنی. مهم نیست سوکوان چقدر تلاش کنه تو رو اقناع کنه، احتمالا هیچ تأثیری نداره. بنابراین فکر کردم فقط یه لطف ساده به سوکوانه ... مسئله بزرگی نیست...»

کیوکیان جمله او را تمام کرد: «و همزمان شغل‌ت رو هم حفظ می‌کنی.»

وانگ‌یون آهی کشید و سرش را تکان داد: «حق با توئه.»

بعد از شنیدن این حرف کیوکیان ناگهان ایستاد و با خشونت صندلی را به دیوار مجاور کوبید و وانگ‌یون از شوک یخ زد.

کیوکیان آخرین کلماتش را بازگو کرد: «آخرین بار چنین چیزی گفتی. در این سال‌ها ما واقعا با هم غریبه شدیم.»

صورت وانگ‌یون افتاد. او ساکت بود و نمی‌توانست حرفی بزند.

او منتظر ماند تا وانگ‌یون با چشمانش مواجه شود: «من نگفتم سوکوان به من در مورد بیماری بای‌لانگ حرف زده.»

«اون مستقیما کسی رو پیدا کرد تا بای‌لانگ رو مورد حمله قرار بده. بنابراین چی فکر میکنی، این رو باید یه مورد جانبی در نظر بگیرم؟»

وانگ‌یون لال شد، تمام چهره‌اش به شدت تغییر کرد.

«خودت استعفا میدی یا من کمکت میکنم استعفا بدی. انتخاب با خودته.»

بعد از حرف کیوکیان، وانگ‌یون را که با شوک روی صندلی خود نشسته بود، ترک کرد.

*******

برای پیدا کردن کسی که از پشت صحنه ماجرا را کارگردانی می‌کرد کیوکیان چند روزی تلاش کرد.

به این خاطر کیوکیان برای مراقبت از او انگیزه را سرکوب کرده بود. حتی از فنگ‌هوا خواست تا کارهای بیهوده‌ای برای بای‌لانگ ترتیب بدهد تا بهانه‌ای شود که او نتواند به آموزش برود. اجازه نداد هیچ کس بداند بای‌لانگ و مربی‌اش با هم مشاجره کرده‌اند.

روش‌های سوکوان بسیار پیشرفته‌تر از روش‌های ووشن‌ان بود. مربی بطور قانونی به نمایش راه پیدا کرده بود و سوکوان دخالتی در آن نداشت. سوکوان پس از یافتن پیرمردی که قماربازی را دوست داشت، پول زیادی صرف کرد تا راهی پیدا کند به او برسد.

وقتی نوبت به ارتباط با مربی شد، سوکوان از لایه‌ها و بافرهای زیادی برای ارتباط با او استفاده کرد. اگر به خاطر اینکه فنگ‌هوا قبلا به کیوکیان گفته بود بای‌لی پس از سال نو به امید دیدن بای‌لانگ به دفتر آمده و کیوکیان کسی را گذاشته بود که مراقب او باشد، نبود؛ برای کیوکیان پیدا کردن کسی مثل بای‌لی و تماس با او دشوار بود.

اینکه چرا سوکوان کارها را با این طراحی عظیم انجام داده بود، اگر مربی پیر شناسایی می‌شد، اولین و آشکارترین فردی که به عنوان کارگردان پشت صحنه شناخته می‌شد، برادر بای‌لانگ، بای‌لی بود زیرا رابطه خوبی با هم نداشتند.

اگر از بای‌لی سئوال می‌شد چرا چنین کار خطرناکی را انجام می‌دهد، می‌توانست بگوید این مربی را استخدام کرده تا به بای‌لانگ درس بدهد و هیچ ارتباطی با حمله به او ندارد. علاوه بر این بای‌لی واقعا نمی‌دانست بای‌لانگ بیمار است بنابراین هیچ کس نمی‌توانست قصد پنهانی برای کشتن او را تائید کند.

از آنجا که فقط قرار بود بای‌لانگ آموزش ببیند، به راحتی می‌شد فهمید چرا بای‌لی بدهکار، به راحتی با پیشنهاد مقدار بالایی پول وارد ماجرا شده بود. بهرحال اگر برادر بزرگ‌تر می‌خواست خواهر کوچک‌تر را مجازات کند، افرادی که سنتی‌تر بودند فقط می‌گفتند این یک مسئله خانوادگی است و مورد مهمی نیست.

و بعد از این واقعیت، اگر بای‌لی قادر نبود فشار را تحمل کند و شخصی که او را هدایت می‌کرد معرفی می‌نمود، سوکوان، چی‌شائودونگ را مقصر نشان می‌داد.

و دلیل اینکه سوکوان از چی‌شائودونگ استفاده کرد این بودکه او می‌خواست از مربی برای تنبیه و تحقیر بای‌لانگ استفاده کند. سپس چی‌شائودونگ می‌توانست بیرون بیاید و از ارتباطات خود برای سرکوب مربی پیر استفاده کند. به این ترتیب از آنجا که چی‌شائودونگ واقعا به بای‌لانگ علاقمند بود، چند امتیاز شیرین در نگاه بای‌لانگ به دست می‌آورد. کسانی که با بای‌لی ملاقات کردند تا پول و دستورالعمل را به او بدهند از طرف چی‌شائودونگ فرستاده شده بودند.

بنابراین اگر همه چیز بررسی می‌شد به نظر می‌رسید که همه این‌ها ارتباطی با سوکوان ندارد.

اما موارد فوق در صورتی کارگر بودند که هر حرکت بای‌لانگ مشاهده و فورا به کیوکیان گزارش نمی‌شد. در شرایط عادی ممکن بود امکان‌پذیر باشد، اما بین بای‌لانگ و کیوکیان براساس اقدامات قبلی سوکوان، هنوز ابر سوءظن ایجاد شده، برطرف نشده بود.

اما منطق برنامه‌های سوکوان برای کیوکیان اهمیتی نداشت. تنها نکته مهم بود این بود که تائید کند کسی که پشت سر این مربی پیر است، بدون شک سوکوان بوده، همین کافی بود.

بنابراین، وقتی کیوکیان همه چیز را فهمید به دنبال هونگ‌یو رفت. او بدون فشار ضربه زد. کیوکیان به هونگ‌یو گفت: «من دوباره به سوکوان کمک نمی‌کنم.»

مهم نبود در آینده هونگ‌یو چه ارتباطی با سوکوان داشت، این ربطی به او نداشت.

با این حال اگر هونگ‌یو نمی‌خواست از او دشمنی برای خود بسازد، بهتر بود بیشتر از این به سوکوان کمک نکند.

هونگ‌یو به صورت کیوکیان نگاه کرد و همه چیز را فهمید. او پرسید: «اون مقابل خانوم بای عمل کرد؟»

کیوکیان جوابی نداد. از آنجا که چیزی را که برای گفتن آن به اینجا آمده بود، گفته بود، می‌خواست برود.

هونگ‌یو مانع او شد: «پیشنهادی دارم.» او گفت: «برای اینکه دیگه سوکوان هیچ فکری درباره خانوم بای نکنه، میخوای بشنوی؟»

کیوکیان متوقف شد.

هونگ‌یو لبخندی سبک بر لب داشت. در طول مذاکرات او همیشه این حالت را داشت.

«اجازه بدید سوکوان تصور کنه شما از اون در ازای مقدار زیادی لطف از طرف من صرفنظر کردید. چی فکر میکنید؟»

کیوکیان سرش را تکان داد و با ناخشنودی گفت: «فرقش چیه؟»

هونگ‌یو آهی کشید و گفت: «باعث میشه در آینده من رو با اطاعت بیشتری دنبال کنه. همین طور میتونه دشمنی اون رو در برابر خانوم بای کم و بیش کاهش بده.»

«اون باور میکنه؟»

هونگ‌یو به کیوکیان لبخند زد:[2] «تا زمانی که مبادله وجود داشته باشه، حداقل یه کیک خوشمزه‌س که مال شما داخلش کرم داره.»

کیوکیان هشدار داد: «... حتی اگه شما رو دنبال کنه، بهش اجازه نمیدم زندگی باشکوهی مثل الان داشته باشه.»

هونگ‌یو به سبکی جواب داد: «به بدن فلج من نگاه کنید، من نمیتونم کسی رو خیلی عالی نگه دارم. همین خوبه.»

کیوکیان برگشت و خواست برود: «خوبه، همین رو بهش بگید.»

هونگ‌یو دوباره مانع او شد: «پس باید درباره لطفی که من به شما کردم بحث کنیم، چرا عجله دارید؟» کیوکیان دوباره اخم کرد.

«از اونجایی که این یه مبادله‌س، باید یه معامله واقعی انجام بشه. یا اینکه شما هنوز نمی‌تونید استفاده از اون رو تحمل کنید؟»

کیوکیان مکثی کرد و سپس لبخند ضعیفی زد: «من واقعا شک دارم اون چقدر بیارزه.»

*******

آخرین روز اقامت بای‌لانگ در بیمارستان یک روز قبل از فسخ قرار داد توتال سرگرمی با سوکوان بود، کیوکیان به اتاق بیمارستان بای‌لانگ آمد.

بعدازظهر بود. بای‌لانگ روی تخت نشسته و فیلمنامه آشوب خیابانی را جستجو می‌کرد.

نور خورشید بعدازظهر به پتوی بای‌لانگ می‌تابید و حتی اگر او هیچ لباس فانتزی نپوشیده بود، هنوز تمیز، زیبا و چشم‌نواز به نظر می‌رسید.

وقتی کیوکیان وارد شد، بای‌لانگ فیلمنامه را بست و سرش را بلند کرد: «همه چیز تموم شد؟»

کیوکیان کنار تخت نشست: «تقریبا. فردا دوباره اجازه داری کار کنی.»

بای‌لانگ نتوانست نگرانی نداشته باشد: «مربی چطور؟»

قبلا مرگ یانگ توسط عناوین خبری خودکشی گزارش شده بود. اگر شب زیاد راه می‌رفتید به شبح برمی‌خورید.[3]

کیوکیان چشم‌هایش را تنگ کرد: «در کوتاه مدت چنین کاری با اون نمی‌کنم. هنوز هم باید ازش استفاده کنم.»

اگر او می‌خواست با هونگ‌یو همکاری کند، فعلا نباید هیچ هیاهوی بزرگی در رابطه با مربی ایجاد کند.

بای‌لانگ سرش را تکان داد. نمی‌توانست کمکی کند، اما گفت: «سوکوان کسیه که در معرض نگاه عمومه. باید محتاطانه رفتار کنی ...»

کیوکیان نمی‌خواست بای‌لانگ چیز بیشتری بگوید. بدون اینکه منتظر بماند حرف بای‌لانگ تمام شود از دهانش برای جلوگیری از گفتن حرف‌های باقیمانده استفاده کرد.

کیوکیان اولین نفری بود که بو*سه را شکست.

با این حال، لحظه بعد بای‌لانگ بار دیگر او را بو*سید.

کمتر پیش می‌آمد او اولین حرکت را انجام دهد.

تا جایی که کیوکیان به سختی بای‌لانگ را کنار زد. صدای او خسته بود: «دیگه کافیه. هیاهو نکن.»

بای‌لانگ دستش را به گردن کیوکیان قلاب کرد. او با شور چانه کیوکیان را بو*سید: «بذار انجامش بدیم.»

کیوکیان ترغیب شد با این حال باز هم او را عقب راند.

بای‌لانگ می‌دانست کیوکیان مضطرب است. این آخرین چیزی بود که باید قبل از ترک بیمارستان مداوا می‌کرد.

«من تصمیم نگرفتم متمتع بشم. بنابراین اگه این چیزیه که میخوای، میترسم مجبور شم جدا بشیم.»

کیوکیان محکم بای‌لانگ را گرفت: «هرگز!»

«پس بذار اینجا انجامش بدیم. دکتر همسایه ماست. اگه اتفاقی بیفته راحت‌تر نیست؟»

« .... »

کیوکیان دست پرسه‌زن بای‌لانگ را پائین کشید، به سختی نفس می‌کشید.

«باید بیشتر تلاش کنی تا بعدا من مجبور نشم اینقدر حرکت کنم.»

«تو-! من کی مجبورت کردم حرکت کنی؟»

« .... »

تا زمانی که کیوشیائوهای کلاس‌هایش را تمام کرد و به بیمارستان بازگشت، تمام صحنه‌هایی که داخل اتاق اتفاق افتاد دارای درجه بالغ بودند.

[1] چینی‌ها گفتند "سیگار رو با چوب ترک کن" بنابراین من تصور می‌کنم چوب نیکوتین جایگزین نیکوتین برای کمک به افراد در ترک سیگار است.

[2] همیشه سوءظن در روابط آن‌ها وجود دارد. او می‌خواهد کیوکیان را در نظر سوکوان سیاه کند، بنابراین متوجه می‌شود که راهی برای فرار از طریق او وجود ندارد.

[3] ضرب‌المثل به معنای مبهم "وجدان مقصر به هیچ اتهامی نیاز ندارد"، یا مشخص است که چیزی باعث مرگ وی شده است.

کتاب‌های تصادفی