تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 42
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل42 – چرخش
در سری جدید عکسها محل عکس، یک کلوپ تاریک یا بار بود. صورت مردانی که با سوکوان بودند در تصویر تار شده بود، اما زبان بدن و وضعیت آنها پنهان نبود.
سوکوان بسیار نزدیک به مردان نشسته بود. یا زانوهایشان به هم فشار میآورد یا مردان دست خود را دور پشتی صندلی سوکوان قرار داده بودند.
اگرچه موقعیت آن به گونهای نبود که خیلی آشکار باشد، اما در مقایسه با عکس سوکوان و کیوکیان که در آن به سادگی با هم مش+روب مینوشیدند، این عکسها به مراتب نکات بیشتری را نشان میدادند.
بنابراین زمانی که عکسها پست شد، تابلوهای بحث دوباره منفجر شد.
کاربران پرشور و نگران که تمام شب بیدار مانده بودند، بلافاصله این عکسها را همراه با عکس سوکوان و کیوکیان قرار دادند. وقتی این عکسها با هم مقایسه میشد، معلوم بود که کدام دور و کدام یک صمیمی به نظر میرسید، تشخیص آن بسیار آسان بود.
وقتی طرفداران سوکوان که ابتدا در موقعیتی اخلاقی برای نفرین کردن بایلانگ قرار داشتند، با دیدن این عکسها چارهای جز اعتراضی ضعیف نداشتند. در این عکسها هیچ اتفاقی نیفتاده، چه چیزی را میخواهید ثابت کنید؟! تکنیک ریختن آب کثیف شما خیلی کمبود داره!
با این حال، گروه هوادارن بایلانگ که منتظر همین جمله بودند، بلافاصله شروع کردند. اگر این چیزی نیست، پس عکسهای سوکوان و کیوکیان هم چیزی نیست! شما بچهها با این عکسها میچرخید و با اون بایلانگ را داخل موضوع میکنید، هنوزم آب کثیفی دارید که بپاشید؟ سیلی زدن به صورت خودتون چه حسی داره؟ پس از یک سری از این عکسها، سوکوان با شکست عقبنشینی کرد. آنها با چشمانی قرمز سعی میکردند نکاتی در عکسها بیابند تا ثابت کنند که عکسها جعلی است.
در همین زمان، بعضی از خبرنگاران و رسانهها که قبلا از طرف سوکوان طرد شده و توسط او مجازات شده بودند، بیرون پریدند تا سنگهای بیشتری را درون چاه بیاندازند.
وقتی که عکس سوکوان را به شکل یک قربانی رقتانگیز دیده بودند، احساس خیلی خوبی داشتند. با این حال، منطقا میدانستند که نباید چیزی بگویند زیرا ممکن بود باعث سرایت آتش به سمت خودشان شود. با این حال، حالا مشکل به وضوح در سوکوان بود. از آنجایی که چنین چیزی بود، از قرار دادن ذرهبین بر روی این مشکلات و آشکارتر کردن آنها نمیترسیدند!
از طرفی "فرد بزرگی" که همیشه پشت سوکوان بود و برای کمک به او آماده بود، حرکتی انجام نداده و تنها در سکوت باقی مانده بود. آیا ممکن بود به این معنا باشد که اجازه داده بود؟ یا این شخص از شایعات عصبانی شده و میخواست طعم تلخ آن را به سوکوان بچشاند؟ تعدادی از خبرنگاران که شجاعتر بودند، میخواستند از این فرصت استفاده کنند زیرا برای عمل "محدود" نمیشدند.
به این ترتیب در عرض چند ساعت هویت این 3 مرد فاش شد.
اگرچه چهرهها تار شده بود، اما بدن آنها هنوز دیده میشد. اگر یک فرد حرفهای درباره آنها تحقیق میکرد، فرار کردن از شناسایی آسان نبود.
این سه نفر همگی در زمینه کاری خود افراد موفقی بودند و انگشت گذاشتن مستقیم روی آنها باعث دردسر بود. بنابراین گزارشهای مربوط به آنها تنها به این موضوع اشاره داشت که این مردان قبلا ازدواج کرده بودند و اصلا در حلقه سرگرمی نبودند. آنها خدمه یا بازیگر نبودند. همچنین سوکوان قبلا به وضوح اعلام کرده بود که شخصا در یافتن بودجه برای فیلمهایش مشارکت نداشته است، بنابراین راهی برای توضیح این تعاملات وجود نداشت.
بنابراین، وقتی این خبر فاش شد، طرفداران سوکوان بیشتر وحشتزده شده بودند و بخار از سرشان برمیخواست.
هواداران واقعی متوجه نشدند، چرا سوکوان "متعهد به کار" در این نوع کلوپهای شبانه تاریک و وهمآور ظاهر شده بود. آنها مایل بودند این را نادیده بگیرند، اما آن وضعیت وسوسهانگیز که احساس عجیبی ایجاد کرده بود، چه میشد؟ و حالا که گفته شده بود این سه نفر ازدواج کردهاند؟!
بعد از آن، ممکن بود کسی که در ابتدا گزارش "خانه خراب کنی" داده بود، خودش برای دیگران "خانه خراب کن" باشد؟
*******
غیر از این عکسها، موضوع پر طرفدار دیگری نیز در آن شب وجود داشت.
و آنها عکسهایی بودند که طرفداران بایلانگ او را در حالی که دست پسربچهای را که تازه مدرسه را تمام کرده بود، گرفته بود.
این عکسها واقعا لطیف و گرم بودند. وقتی بایلانگ داشت با پسربچه صحبت میکرد، سرش را پائین انداخته بود و دقیقا شبیه مادر خوب، جیانگشینچنگ در سریال "شرکا" بود. بنابراین وقتی این پست ظاهر شد، چیزی نگذشت که صدها پاسخ ظاهر شد که همگی عبارت بودند از "التماس برای بیشتر!!"
طولی نکشید افراد بیشتری شروع به ارسال عکسهایی کردند که یواشکی گرفته بودند. درست مثل این بود که طرفداران از نشان دادن گنجینههای گرانبهای خود برای صحبت کردن با یکدیگر استفاده میکردند. از آنجا که بایلانگ وبلاگ شخصی نداشت، بنابراین طرفداران او معمولا بستر زیادی برای بازی کردن با یکدیگر نداشتند. و حالا همه یک راه خوب پیدا کرده بودند و پستها از دهها به صدها رسید و همه طرفداران او دویدند تا سرگرم شوند.
در یک شب، نزدیک به صد عکس ظاهر شد.
اکثر آنها از کارناوال و دومیدانی بود که به تازگی به پایان رسیده بود. عکس از همه جهات گرفته شده بود. برخی پسر کوچک را که به بدن بایلانگ آویزان شده بود، نشان میدادند و برخی دیگر بایلانگ را نشان میدادند که به پاک کردن دهان پسر کوچک بعد از غذا خوردن کمک میکند. این عکسها باعث مرگ بسیاری از طرفداران شد.
بقیه عکسها شامل عکس بایلانگ و پسر کوچک بودند که بیرون مغازه نان بخارپز در صف ایستاده بودند، یا در خیابان کنار غرفه گل ختمی، مارشمالو میخوردند. حتی عکسهایی از کیوکیان و بایلانگ وجود داشت که پسر کوچک را با هم به مدرسه میبردند.
80% مردم از پروتکل پیروی کرده و صورت پسر کوچک را تار کردند. با این حال، این کار کمکی نمیکرد و برخی شکافها بودند که سر خوردند و فراموش کردند چشمهای درشت، ابروهای ضخیم و ویژگیهای پسر کوچک را پنهان کنند. به محض اینکه این ویژگیها آشکار شدند، مثل اینکه بود که در آینه نگاه میکردند. کاربران همه فریاد زدند، این قطعا پسر رئیس کیو است، ممکن نیست اشتباهی بشود، چطور اینقدر ناز است؟!
اما وقتی این عکسهای تار نشده ظاهرمیشدند، ظرف نیم ساعت حذف میشدند. با وجود اینکه کمی احساس نارضایتی میکردند، اما کاربران هوشمند دریافتند که مردم در پشت صحنه امور را کنترل میکنند. و هواداران هم از این موضوع حمایت کردند. این یک بچه بود و باید محافظت میشد. پس از آن، بقیه عکسها را مطیعانه با فوتوشاپ تار کردند. یکی پس از دیگری، همه از اشتراک گذاری گنجینههای خود بسیار خوشحال بودند. هدف اصلی استفاده از عکسها برای ایجاد شایعات کاملا فراموش شده بود.
با این حال، با انتشار بیشتر و بیشتر این عکسها، همه بوی یک خبر را استشمام میکردند.
این نوع رفتارهای صمیمی روزمره ... آیا ممکن است بایلانگ و کیوی مادر و پسر از مدتها پیش زندگی مشترک خود را آغاز کرده باشند؟
اگر این طور بود، آیا بایلانگ یک همسر مشروع و شایسته محسوب نمیشد؟
شخص بیشرم "خانه خراب کن" دیگر، آیا میخواست "خانه خراب کن" زندگی بایلانگ و کیوکیان شود!؟
طرفداران بایلانگ هم دقیقا مانند طرفداران سوکوان بودند. عضو انجمن خاصی بودن یا نبودن یک موضوع بود، اما یک خانه خراب کن را نمیشد، تحمل کرد!
همه طرفداران، از جمله برخی طرفداران سوکوان در عرض چند ساعت از نظر خود برگشتند و نفرینهایشان را به سمت سوکوان فرستادند.
*******
کاربران اینترنتی آنلاین در حال نبرد بودند و اینترنت فوقالعاده پر جنب و جوش بود.
بایلانگ کیوشیائوهای را نگاه داشت (زیرا کیوکیان خارج از کشور بود) و شب به آرامی به خواب رفت. فقط کیوشیائوهای او را محکمتر از معمول نگه داشته بود.
فردای آن روز وقتی تلویزیون را روشن کرد، اخبار در حال پخش آخرین اخبار بود. بیانیه توتال سرگرمی برای آن روز صبح بود.
دقیقا تمام زمانهایی که سوکوان شغلی را که شرکت برای او ترتیب داده، رد کرده بود در آن فهرست شده بود. همچنین مواقعی که وی ارتباطات نامناسبی را با تصویر خود انجام داده بود به عنوان نمونه به تصویر کشیده شده بود. بنابراین توتال سرگرمی احساس کرده بود که قادر به ادامه کار با سوکوان نیست و قرارداد خود را فسخ کرده بود.
با این بیانیه مطبوعاتی، سوکوان هیچ فرصتی برای توضیح عکسها پیدا نکرد. در عوض، مسیر عقبنشینی او بیرحمانه قطع شد و به طرفدارانش اجازه داده شد تا بدانند که وضعیت را کاملا اشتباه درک کردهاند.
در همان زمان، توتال سرگرمی از این نیز فراتر رفته و بیانیه شخصی کیوکیان را منتشر کرد.
درون آن چند کلمه ساده وجود داشت. «از همه شما متشکرم که نگران اعضای خانواده من، پسرم و بایلانگ هستید. 5 روز دیگر، توتال سرگرمی یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار خواهد کرد. در این مدت از تمام سئوالات استقبال خواهیم کرد. اما تا آن زمان امیدوارم همه بتوانند به درستی به کار و تحصیل خود بازگردند.»
فقط چند کلمه بود و هیچ چیز شاعرانهای وجود نداشت. با این حال، چیزی و کسی که او سعی در محافظت از آن داشت، کاملا واضح بود.
بخش بزرگی از طرفداران که فقط شب قبل از رفتار ظاهرا چند همسری کیوکیان راضی نبودند، امروز او را تشویق میکردند.
بایلانگ که صبحانه را تمام کرده بود و اخبار صبحگاهی را تماشا میکرد، پلک زد. چیزی نگذشت که موبایلش زنگ خورد.
«صبح بخیر.»
اولین چیزی که کیوکیان نگرانش بود، وضعیت سلامت او بود: «دیشب خوب خوابیدی؟»
بایلانگ لبخند زد: «بله، تا صبح.»
«خوبه. من 3 روز دیگه برمیگردم. شیائوهای اجازه داره این 2 روز رو استراحت کنه.»
«میدونم، هنوز صداش نزدم که بیدار شه.» زمانی که این حرف را زد، کیوشیائوهای در آستانه اتاق خواب ظاهر شد. چشمانش را مالید و با حالتی گیج اطراف را نگاه کرد تا کسی را پیدا کند.
با پیدا کردن کسی که دنبالش بود، خود را روی بدن بایلانگ روی کاناپه انداخت و گفت: «آهبای ...» و به خوابش ادامه داد.
کیوکیان که از آن طرف صدا را شنید، خندید: «اگه خبرنگارا اون رو گیر بیارند، قطعا تمام جزئیات خونه ما برملا میشه.»
بایلانگ برای شنیدن کلمه "خانه ما" لبخند زد: «واقعا.» در همان حال سر کیوشیائوهای را مالید.
کیوکیان موضوع را تغییر داد و گفت: «هونگهونگ گفت که عکسهای دیشب رو تو بهش دادی. از کجا به دستت رسید، رئیس هونگ؟»
«از آهچی خواستم کمکم کنه.»
کیوکیان بلافاصله متوجه شد: «رونگزیکی؟ به خاطر مهمونی خانوادگی دفعه قبل خانواده هونگ؟ تو ...؟»
بایلانگ اعتراف کرد: «ازشون خواستم که برای بردن چندتا عکس از سوکوان و رئیس هونگ برای رئیس[1] کمکم کنند و ببینم اون حاضره اون رو با چیز دیگهای عوض کنه؟»
کیوکیان مکثی کرد و بعد با صدای بلند خندید: «بعضی اوقات فکر میکنم تو فقط پوست خرگوش رو پوشیدی.»
بایلانگ معصومانه گفت: «وقتی عصبانی بشه، حتی خرگوشم میتونه بقیه رو گاز بگیره.»
کیوکیان با افتخار گفت: «خوشبختانه تو خودت پریدی تو جیب من.»
«پس باید بپرم بیرون؟»
«این شانس رو پیدا نمیکنی!»
*******
گاز بایلانگ دردناکترین قسمت سوکوان را زخمی کرده بود.
صبح روز بعد، تقریبا در همان ساعت، سوکوان که تمام شب نخوابیده بود، تماسی تلفنی از هونگیو دریافت کرد.
او واقعا نمیخواست به آن جواب بدهد، اما چاره دیگری نداشت.
«حالا همه چیز رو فهمیدی؟»
دستان سوکوان یخ زده بود: «... ان.»
هونگیو با لحنی بسیار بیاحساس صحبت میکرد: «پس دست از آشفتگی بردار. این بار کمکت نمیکنم چیزی رو تمیز کنی، مجبوری بذاری اتفاق بیفته.»
سوکوان جرئت رد کردن آن را نداشت.
این 3 عکس او را به وحشت انداخته و متوجه شده بود که تک تک حرکات او توسط هونگیو تحت کنترل و زیر نظر گرفته شده است.
دلیل اصلی اینکه چرا هونگیو حاضر به افشای این عکسها شده بود، هشدار و تهدید او بود.
اگر او به همین روش ادامه میداد، چیزهای زشتتری هم برملا میشدند. اگر حالا مردمی را داشت که به آنها تکیه کند، آن زمان دیگر چنین چیزی نداشت.
سوکوان لبش را به دندان گزید، او اصرار داشت که بپرسد: «پس بعدا ..»
هونگیو خندید: «من دارم پیر میشم، طبیعیه که بخوام زندگی آرومتری داشته باشم، این طور فکر نمیکنی؟»
سوکوان آنقدر گوشیاش را محکم گرفته بود که انگشتانش سفید شده بودند. قلبش پر از وحشت و نفرت بود اما جرئت نداشت چیزی بگوید.
«... متوجه شدم.»
*******
در پایان خشم ناشی از فسخ قرارداد توتال سرگرمی با اعلام این موضوع که سوکوان بطور موقت تمام فعالیتهای مربوط به سرگرمی خود را متوقف میکند، محو شد.
از این طریق طرفداران سوکوان چارهای جز پذیرش حقیقت، انگار که بخواهند مگسی را ببلعند، نداشتند.
از آنجا که سوکوان برای رد دلایل فسخ قرارداد توتال سرگرمی یا عکسهای همراه با مردان متأهل ظاهر نشد، تنها توضیح این بود که حقیقتی وجود دارد.
با این حال، رفتار سوکوان که هیچ چیز نگفته بود هم غیرمنطقی بود. این چه وضعی بود که یک کلمه هم نمیشد درباره آن گفت؟!
هواداران سوکوان که در سرما به این شکل کنار گذاشته شده بودند، همگی احساس میکردند که از پشت خنجر خوردهاند. آنها همه عصبانی و آسیب دیده بودند.
پس از آن تمام جوایزی که قبلا سوکوان کسب کرده بود، زیر ذرهبین قرار گرفتند. ماجرا همیشه همین گونه است. هنگامی که افکار عمومی علیه کسی بشوند، هر چیزی که قبلا خوب به نظر میرسید، حالا زشت به نظر میرسد.
در سالهای بعد کلمات "سوکوان ملکه فیلم" به تدریج به یک خط فرعی در تاریخ دایره سرگرمی تبدیل شد.
در نسل جدید، مسلما شخص جدیدی رهبری را به دست خواهد گرفت.
نامزدهای "بهترین بازیگر زن" در جایزه بعدی طلایی امپراطور چند هفته بعد، منتشر شد.
حضور بایلانگ که تازه از کمد خارج شده بود، در میان آنها تائید شد.
[1] برای هونگیو
کتابهای تصادفی

