فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 52

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل52 دمپایی

وقتی آشوب خیابانی خواست بعد از 3 سال دوباره فیلمبرداری را شروع کند، موارد زیادی وجود داشت که باید تعدیل می‌شد.

از نظر استایل، مد و حتی زبان محاوره‌ای آن‌ها نمی‌توانستند از همان چیزهایی که 3 سال پیش استفاده کرده بودند، استفاده کنند. نکات زیادی وجود داشت که با هم مطابقت نداشتند. به عنوان مثال اگر به تلفن‌های همراه نگاه کنید. آن‌هایی که 3 سال پیش ظاهر شدند با آن‌هایی که الان استفاده می‌شدند، یکسان نبودند. بسیاری از بازاریابی‌هایی که در فیلم تعبیه شده بودند، باید حذف می‌شدند.

همچنین بازیگران، چهره مردم در 3 سال تغییر زیادی کرده بود. بنابراین آن‌هایی که نمی‌توانستند با تصاویر 3 سال پیش خود مطابقت داشته باشند، باید دوباره عکس می‌گرفتند. خوشبختانه آشوب خیابانی ماهیتی اپیزودیک و مورد به مورد داشت. هر مورد جداگانه حل شده و ارتباط زیادی بین آن‌ها وجود نداشت، بنابراین پس از انجام یک تحلیل، بیش از نیمی از صحنه‌هایی که قبلا فیلمبرداری شده بودند، همچنان قابل استفاده بودند.

البته لازم نبود اینقدر دقیق باشند. اگر می‌خواستند می‌توانستند از برخی تکنیک‌های ویرایش برای پیشبرد کارها استفاده کنند. اما این درام بای‌لانگ پس از بازگشتش بود و کیوکیان حامی پشت صحنه او قبلا دستور داده بود که همه چیز باید با بالاترین استاندارد انجام شود. نیازی به بررسی بودجه نبود. بنابراین منابعی که در اختیار داشتند بسیار فراوان بود. حتی پس از پایان فیلمبرداری، کل درام، باز هم به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت تا مطمئن شوند که همه چیز به خوبی انجام شده است.

با این حال عوامل تغییری نکردند. کارگردان هنوز همان کارگردان اول، چین‌گنگ بود. وقتی چین‌گنگ شنید که فیلمبرداری درام از سر گرفته می‌شود، از گذاشتن زمان برای آن دریغ نکرد. هنگامی که آشوب خیابانی برای اولین بار لغو شد، او قطعا از ناامیدترین عوامل بود[1].

در واقع احساسات 80% خدمه با احساسات چین‌گنگ یکی بود. درآن زمان، از کارگردان گرفته تا تهیه کنندگان و بازیگران، همه افراد بااستعدادی بودند که جمع شده بودند. آن‌ها هیجان‌زده بودند، از یکدیگر الهام گرفته و همه شور و شوق خود را بیرون کشیدند و درون کار قرار دادند. شتاب و نیروی درام بسیار قوی بود و همه می‌خواستند بهترین باشند.

به همین دلیل وقتی شنیدند شخصیت لوزای، که عمیق‌ترین روح نمایش را نشان می‌داد، قرار است به بازیگر دیگری تغییر کند، اگرچه منطقا قادر به درک آن بودند، اما از نظر احساسی پذیرفتن آن سخت بود.

از آنجا که بای‌لانگ خودش این لهجه جنوبی را ایجاد کرده بود، می‌توانست یک ثانیه فحش بدهد و قسم بخورد و در ثانیه بعد ساکت، بافرهنگ و زیبا باشد. فقط او توانسته بود این دو افراط را با هم آشتی دهد و به این نقش واقع گرایی و شیفتگی بی‌نظیر و بی‌بدیلی ببخشد. واقعا آن را فراموش نشدنی کرد. اگر نیمه دوم به شخص دیگری تغییر می‌کرد، هیچ کس اطمینان نداشت که طعم اصلی را بتوان حفظ کرد.

برخی از کسانی که مسموم‌تر بودند، بای‌لانگ را به حرفه‌ای نبودن متهم کردند. برخی فکر می‌کردند ابراز نگرانی او برای حامیش جعلی است. با این حال وقتی برای دریافت حقوق خود رفتند، آن را بسیار سخاوتمندانه یافتند. اما هنوز هم قلب همه‌شان پر از حسرت بود.

3 سال بعد، زمانی که خواستند فیلمبرداری را از سر بگیرند، از کارگردان گرفته تا کوچک‌ترین کارمند، مالک جدید توتال سرگرمی با تک تک آن‌ها تماس گرفت و حتی یک نفر هم کنار گذاشته نشد. آن‌هایی که می‌خواستند برگردند، برگشتند. فقط افرادی که تمایلی به بازگشت نداشتند، عوض شدند. این نوع برنامه‌ریزی و توجه بسیار دقیق به آشوب خیابانی بعد از 3 سال، که 80 درصد چهره‌های آن مشابهت داشت، اجازه داد تا تقریبا همان محیط قبلی ایجاد شود. احساسات بین مردم و انسجام بین آن‌ها بدون تغییر بود.

همان ابتدا، بای‌لانگ جشنی ترتیب داد و بیش از صد نفر را دعوت کرد و حتی شخصا غذا درست کرد تا عذرخواهی کند. حتی کیوکیان و کیوشیائوهای هم برای حمایت از بای‌لانگ ظاهر شدند. آن‌ها قدردانی واقعی و صمیمانه خود را ابراز کردند که عوامل حاضر شده بودند این 3 سال بای‌لانگ را به آن‌ها "قرض بدهند" و خانواده 3 نفره آن‌ها دوران سخت آزمایش را با هم پشت سر بگذارند.

از آنجا که حتی رئیس بزرگ کیو سرش را پائین آورد و به این شکل صحبت کرد، ناراحتی در قلب اکثر مردم از بین رفت. آن‌ها با دلی سبک و غرور وارد فیلمبرداری شدند. در این فضای هماهنگ و همدلانه، بای‌لانگ با موفقیت دوباره فیلمبرداری آشوب خیابانی را آغاز کرد.

*******

چین‎‌گنگ روی صندلی کارگردان نشست و روی زانوی خود ضربه زد: «کات! اوکی!» و با صدای بلند فریاد زد: «امروز بعد از ظهر صحنه 7 فیلمبرداری میشه.»

وقتی کارکنان دستورات کارگردان را شنیدند، بلافاصله شروع به حرکت کردند. آن‌ها مجموعه پس‌زمینه را برچیدند، سیم‌های برق را جمع کردند، قطعات تنظیمات را سازماندهی کردند و غیره. همچنین یک تیم 3 نفره به سمت یکی از گوشه‌های مجموعه خیابانی، آشوب خیابانی هجوم بردند.

در آن گوشه، بای‌لانگ خود را از خیابان گل‌آلود بلند کرد. حرکت او بسیار ناپایدار بود و بافاصله سون‌ژی‌بین که در کنارش بود را ترساند: «آیو، خواهر بای، خوبی؟» و با عجله به او کمک کرد تا بلند شود.

بای‌لانگ خودش را ثابت کرد و به اطراف نگاه کرد. بند دمپایی‌اش پاره شده بود: «من خوبم دمپائیم پاره شده، ممنون.»

تیم 3 نفره بلافاصله به بای‌لانگ رسیدند. جوانی که در رأس قرار داشت بلافاصله به حمایت از بای‌لانگ رفت: «خواهر بای، لطفا بشین و استراحت کن! فورا فشار خونت رو تست می‌کنم!»

بای‌لانگ که دیگر به این واکنش‌های اغراق‌آمیز عادت کرده بود، فقط لبخند زد و پایش را نشان داد و گفت: «من خوبم، به خاطر دمپائی بود.»

عضلانی‌ترین آن 3 نفر بلافاصله فریاد زد: «شیائووانگ! دوباره کفشای لعنتی توئه! این چندمین جفته؟ این بار خواهر بای تقریبا ..!»

وقتی شیائووانگ که مسئول تدارکات بود، شنید از جا پرید: «چیه!؟ بازم! فورا عوضش می‌کنم. آی آی آی، اگه می‌دونستم از کشور X نمی‌خریدم. چطور کیفیتش اینقدر بد شده!»

اطرافیانیش پوزخند زدند: «هاهاها، شیائووانگ تو احمقی! چرا سعی می‌کنی تو پول دمپائی پس‌انداز کنی؟ ندیدی چقدر پول بودجه مونده؟ اگه پول بیشتری خرج کنی رئیس کیو بیشتر دوست داره!»

قیافه این کارمند جوان بسیار مظلوم بود: «اما انتخاب این سبک خیلی سخته. نمیشه خیلی لوکس به نظر برسه. نمی‌خواید که لوزای دمپایی طلایی بپوشه.»

همه خندیدند و شروع به بحث در این باره کردند که آیا باید دمپایی را با چسب 3 ثانیه بهم بچسبانند.

حتی چین‌گونگ هم درگیر شد، او دستور داد همه دمپائی‌ها را از فروشگاه بخرند تا او با دقت انتخاب کند.

در همان زمان شخصی یک جفت دمپایی جدید بیرون آورد، خم شد و آن را کنار پای بای‌لانگ گذاشت تا آن‌ها را عوض کند. به نظر می‌رسید همه اطرافیان بای‌لانگ طوری با او رفتار می‌کنند انگار ملکه فیلم است. حتی سون‌ژی‌بین دمپایی‌های پاره شده بای‌لانگ را برداشت و شروع به بررسی آن کرد.

اعضای ثابت خدمه همه به این صحنه‌ها عادت داشتند، با این حال برخی از افرادی که به تازگی به مجموعه پیوسته بودند، اصلا نتوانستند آن را تماشا کنند[2].

در گوشه‌ای دختر جوان زیبا و پاکیزه‌ای ایستاده بود. او دستانش را روی هم گذاشت و شکایت کرد: «تا به حال چنین شانسی ندیده بودم، رفتار همه با اون بیش از حد اغراق‌آمیز نیست؟ فضای این مجموعه وحشتناکه.»

فی‌هونگ که کنارش ایستاده بود، صدای او را شنید. به آرامی نگاهش را روی بدن دخترک حرکت داد. حتی حرکت ساده سر او نیز احساس فریبندگی به همراه داشت. در مقایسه با احساس زیبا و پاک دختر جوان، او بسیار بالغ‌تر و شاهانه‌تر به نظر می‌رسید.

دختری که صحبت کرده بود، نگاه فی‌هونگ را احساس کرد. با ناراحتی پلک زد: «درست نیست، خواهر هونگ؟ بای‌لانگ که شهرت یا محبوبیتی نداره، آخرین بازی که ظاهر شد بیش از 3 سال پیش بود. همه این افرادی که دورش می‌چرخند، به خاطر آقای کیو نیست؟ طوری باهاش رفتار می‌کنند، انگار طبیعیه. پوست اون واقعا کلفته.»

فی‌هونگ نگاهی به سرتاپای دختر کرد و سپس کمی به او لبخند زد: «پس تو می‌خوای چیکار کنند؟»

دختر مکث کرد: «من؟»

چهره پاک دختر، سرخ شد: «اگه من بودم، قطعا این همه دردسر برای بقیه درست نمی‌کردم.»

سرخ شدن صورتش انگار نشان می‌داد که قبلا مخفیانه به این احتمال فکر کرده است. خنده‌ای از نگاه فی‌هونگ گذشت. او در برابر این نوع حسادت‌های کوچک حرفی برای گفتن نداشت، پس سرش را برگرداند و با گام‌های بلند به سمت بای‌لانگ رفت.

این قسمت آشوب خیابانی، داستان ستاره بزرگی بود که پس از تعقیب، از پلیس کمک گرفت. در ابتدا قرار بود سوکوان نقش این ستاره بزرگ را بازی کند. تیم تولید با فی‌هونگ که محبوبیت او بطور مداوم در حال افزایش بود، تماس گرفت. به همین دلیل فی‌هونگ در صحنه فیلمبرداری آشوب خیابانی ظاهر شد. و دختر جوانی که در کنار او ایستاده بود، خوشین‌پینگ نام داشت، او نقش دستیار فی‌هونگ را بازی می‌کرد. یک تازه وارد محبوب بود که در نیم سال گذشته به صحنه آمده بود.

وقتی بای‌لانگ، فی‌هونگ را دید که هنوز لباس عوض نکرده و با لباس معمولی به سمت او می‌آید، خواست بایستد اما توسط جوان خشن که فشار خونش را می‌گرفت روی صندلی هل داده شد. بای‌لانگ هم فقط توانست زبانا احوالپرسی کند: «خانم فی، خیلی وقته ندیدم‌تون. متأسفم که نمی‌تونم بایستم.»

فی‌هونگ هم لبخند زد: «خیلی وقته، چیزی نیست، نگران من نباشید. فقط اومدم یه سلامی بکنم. این برنامه قطعا محبوب می‌شه بنابراین مفتخرم که شانس شرکت تو این مجموعه رو پیدا کردم.»

بای‌لانگ لبخند زد: «این کارگردانه که اعضا رو انتخاب می‌کنه، نه من. این حرف باید توسط من گفته می‌شد، از هشدار دفعه قبل‌تون هم ممنونم.»

لبخند فی‌هونگ کمی محو شد: «هر کسی که یه کم وجدان داشت، مثل من رفتار می‌کرد. با این حال مایه شرمساریه که واقعا نتونستم کمکی بکنم.»

بای‌لانگ صادقانه گفت: «مهم نیست، به خاطر تلاش‌تون ممنونم.»

وقتی او حالت بای‌لانگ را دید سرش را کج کرد و ناگهان گفت: «در واقع خیلی قبل از اون تو بودی که به من هشدار دادی.»

بای‌لانگ شگفت‌زده شد: «من به شما هشدار دادم؟»

«تو گفتی می‌خوای فردی باشی که بقیه یاد بگیرند قبل از رویارویی باید بهت احترام بذارند و به عواقب کارشون فکر کنند.»

بای‌لانگ مکثی کرد و سپس لبخند زد: «این چند سال تو خیلی بهتر از من کار کردی.»

فی‌هونگ ابرویش را بالا انداخت: «مطمئنم که از عقب به من می‌رسید.» سپس با ظرافت دستش را دراز کرد: «لطفا من رو راهنمایی کنید.»

این بار بای‌لانگ موفق شد بایستد. او دست پیشنهادی فی‌هونگ را گرفت و تکان داد: «شما هم من رو راهنمایی کنید.»

صورت و کف دست‌های فی‌هونگ هر دو گرم شدند. لبخند زیبایی زد. اما همین که خواست چیزی بگوید، از گوشه چشمش کیوکیان را دید که از دور به سمت آن‌ها می‌آید. مکث کرد و دستش را عقب کشید. خداحافظی کرد و رفت.

کیوکیان با قدم‌های بلند به کنار بای‌لانگ رسید. عینک آفتابی‌اش را برداشت و اخم کرد.

«حالت خوب نیست؟»

روی میز کار یک دستگاه فشار خون بود که به تازگی استفاده شده بود.

بای‌لانگ گفت: «یه چک معمولی بود.» سپس موضوع را تغییر داد: «با من بیا تا صورتم رو بشورم، گرمه.»

کیوکیان راضی نبود. او بلافاصله نگاهش را به جوانی که همین الان فشار خون بای‌لانگ را اندازه گرفته بود، کشید.

جوان بلافاصله سرش را تکان داد: «همه چیز خوبه رئیس کیوی بزرگ، من فقط چک کردم!»

کیوکیان سرش را جلو برد و با پیشانی‌اش، پیشانی بای‌لانگ را لمس کرد:«پس چرا گرمی؟ گرما اذیتت می‌کنه؟»

از همان روز اول فیلمبرداری، این نوع صمیمیت عمومی به یک امر روزمره تبدیل شده بود.

بای‌‌‌لانگ هنوز احساس می‌کرد به آن عادت نکرده است. او کیوکیان را کنار زد: «همه چی عادیه، بریم گرسنمه.»

«پس تو نه تنها گرمته بلکه گرسنه هم هستی! بیا بریم بخوریم!»

او دست بای‌لانگ را گرفت و به سمت رختکنی که در مجموعه ساخته شده بود، کشید. با این حال چند قدم نرفته بود که ناگهان صدای ظریف و دردناکی به گوش رسید. چند قدم دورتر، دختر جوانی ساق پایش را نگه داشته بود و با صدای بلند گریه می‌کرد و تنفس دردناکی داشت. اسنادی که دختر در دست داشت، دور او پراکنده شده بودند. یکی از آن‌ها کنار پای کیوکیان افتاد.

دختر که اوضاع را دید، چشمان اشک‌آلودش را بالا آورد و به آن دو نفر خیره شد. یا بطور خاص به کیوکیان.

بای‌لانگ خواست خم شود اما کیوکیان آن را با یک دست بلند کرد.

چند تکه کاغذ سرگردان را در دست دختر فرو کرد. بعد بدون آنکه منتظر حرف زدن دختر بماند، دست بای‌لانگ را کشید و به راهش ادامه داد.

وقتی دور می‌شد با صدایی که هنوز شنیده می‌شد، گفت: «چطور اون دختره مدام زمین می‌خوره؟ باید از کارگردان شین بخوام اون رو با یه نفر که کمتر دست و پاچلفتی باشه عوض کنه؟»

بای‌لانگ برنگشت. او فقط پاسخ داد: «نیازی نیست، اون موقع فیلمبرداری کاملا ثابت می‌ایسته.»

دختر جوان، همان خوشین‌پینگ بود که قبلا با فی‌هونگ صحبت کرده بود. قیافه او بلافاصله تغییر کرد. به دو نفری که دور می‌شدند نگاه کرد و لبش را گاز گرفت. سپس به سرعت دور شد.

فی‌هونگ که از دور تماشا می‌کرد این را دید و با تمسخر خندید.

اگرچه او به کسی که در کنار آن شخص ایستاده بود حسادت می‌کرد، اما می‌دانست که آن‌ها چگونه هستند.

برایش بهتر بود تنها از دور تماشا کند[3].

*******

دو ماه بعد، عبارت "چه خرسی" به جمله رایج در دهان همه تبدیل شد[4].

این جمله‌ای بود که لوزای اغلب در آشوب خیابانی می‌گفت.

درست همان طور که فی‌هونگ، چین‌گونگ و اکثر عوامل پیش‌بینی می‌کردند، به محض اینکه آشوب خیابانی پخش شد، بلافاصله به پربیننده‌ترین درام تلویزیون تبدیل شد.

نه تنها طرح داستان پر از تعلیق و درام بی‌وقفه بود، بلکه مقدار مناسبی از کمدی و همچنین صحنه‌های مبارزه زیبا و انفجاری وجود داشت. از همان دقایق ابتدایی این ویژگی‌ها به وضوح به تماشاگران نشان داده شد و شخصیت‌های منحصر به فرد بازیگران را نیز به نمایش گذاشت.

به ویژه اولین بازیگر اصلی چن‌فنگ‌کی، که در شور و اشتیاق معصومانه‌اش حس غیرعادی بودن را با خود همراه داشت و دومین نقش، لوزای که زیر چهره زیبایش، بد‌بینی و بددهنی یک پیرزن را داشت. از اولین لحظه‌ای که در قسمت اول این دو نفر به هم برخورد کردند و دچار سوءتفاهم شدند، چشم و علاقه تماشاگران را محکم جذب کردند و نگاه داشتند.

با گذشت 45 دقیقه از پخش، تعداد بینندگان آشوب خیابانی در هفته 3 رقمی شده بود. در پایان قسمت اول، چن‌فنگ‌جی گردن لوزای را به دیوار فشار می‌داد. در حالی که تمام صورتش سرخ شده بود فریاد زد: «توی دزد! شلوارم رو پس بده!» وقتی این صحنه نمایش داده شد، همه زنان پوسیده‌ای که جلوی صحنه تلویزیون نشسته بودند، این برنامه را شماره 1 خود کردند. از آن روز به بعد، آشوب خیابانی از ابتدا تا انتها روی اولین رتبه تلویزیون نشست[5].

با این حال یک چیز باید روشن می‌شد. آشوب خیابانی قصدی برای فروش فساد نداشت. بازیگر لوزای، معشوق حامی پنهان پشت صحنه بود. این حامی هر روز سر صحنه فیلمبرداری ظاهر می‌شد تا مراحل را تماشا کند. در این شرایط چگونه کسی جرئت می‌کرد هر نوع تنش را در فیلم ترتیب دهد؟

لوزای یک جوان بزهکار بسیار کاریزماتیک بود. او دقیقا مانند یک آهنربا تمام علاقه اطرافیان را به خود جلب می‌کرد. اولین نقش اصلی مرد، چن‌فنگ‌جی نیز از این قاعده مستثنی نبود. بنابراین بدون معطلی، تعامل آن‌ها پر از طعم فساد شد.

بنابراین از همان اپیزود اول، تابلوهای بحث آشوب خیابانی مملو از چنین مقالاتی شد.

«آه، خدای من! چطور می‌شه یه نفر همزمان هم اونقدر وحشتناک هم اونقدر خوش تیپ باشه!! خوش تیپ بیچاره! یعنی در آینده تبدیل به ترند می‌شه!»

«من کور شدم! بای‌لانگ داشت روی زمین می‌غلتید! این، این ملکه من آه!!»

«فکر کنم غلت زدنش تا حد مرگ جالب بود!! اسمش رو باید ملکه غلتان گذاشت! درسته!»

«مامان[6] سون هم خیلی خوبه! چطور میتونند یه افسر پلیس رو اینقدر خنگ جلوه بدند! اصلا آسون نیست، آهه!»

«درسته، درسته!! اون کاملا مطابق بای‌لانگه! کی مراقب کیوکیانه! خورشید قدیمی و بای‌لانگ عشق واقعی دارند!!»

«گم شید زن‌های منزجر کننده! این کاملا در ورد جرقه‌های دوستیه! زنای پوسیده خرند[7]

«اگه می‌خوای پوسیده باشی باید بدون اشتباه از خر استفاده کنی! نظرت رو دوست داشتم!»

«پی پی پی! مدیر کجاست!! زودباش این افراد رو بلاک کن!!»

«صبر کن، صبر کن، این درام مرد اصلی داره؟»

«آه؟ کی؟ من شنیدم فی‌هونگ هم بازی می‌کنه، چطوره که ندیدمش؟»

«فکر کنم اون یه ستاره مهمان باشه. نقش اصلی مرد واقعی کیه؟ ممکنه نقش یه پلیس مرد رو بازی کنه؟»

«اون!؟ قراره با کی جور شه؟! بای‌لانگ یا مامان سون!! من با هیچ کدوم موافق نیستم!!»

«بله بله بله!! اون اصلا کاریزما نداره!! خیلی ضعیفه! می‌شه یه قوی‌ترش رو داشته باشیم؟»

«اصلا مگه نقش مرد اصلی مهمه؟ اگه نباشه هم خوبه. مگه این یه تریلر جنایی نیست!»

«اگه یه بازیگر مرد اصلی نباشه، خاص‌تر نیست!! به مرد اصلی زنگ بزنید! بیاید حدس بزنیم کیه!»

«فکر کنم یکی باشه!!»

«یکی هست، +10086»

«کسی نیست، 2+»

*******

در حالی که این بحث پرشور در تابلوی بحث آشوب خیابانی در جریان بود، بای‌لانگ مشغول خواندن آخرین قسمت فیلمنامه بود.

همان طور که مردم در بحث آنلاین بحث می‌کردند، یک نقش مرد اصلی پنهان وجود داشت.

در حالی که بای‌لانگ صحنه بو*سیدن فیلمنامه را می‌خواند نگاهی به کیوکیان انداخت که روی کاناپه نشسته بود و کیوشیائوهای را که در حال انجام تکالیفش بود، تماشا می‌کرد.

سپس به فیلمنامه نگاه کرد. او در سکوت اندیشید که آن روز باید مطمئن شود که کیوکیان سر صحنه نیاید.

[1] کارگردان آشوب خیابانی در فصل‌های قبلی چیز متفاوتی خوانده شده ... حدس می‌زنم نویسنده فراموش کرده است، مهم نیست.

[2] در هر اپیزود بازیکنان مهمان وجود دارند.

[3] منظور نویسنده این است که فی‌هونگ به بای‌لانگ علاقه دارد، احتمالا از همان روز تبلیغ تجاری آبج*و. در غیر این صورت چرا سعی کرد به آن‌ها هشدار بدهد.

[4] این یک فحش عامیانه است که نویسنده خودش ساخته است. چینی در لغت به معنای چیزی خرس است، می‌باشد، ... من واقعا نمی‌دونم چطور باید ترجمه‌ش کنم.

[6] بیگ مام، این یه اصطلاحه وگرنه سون توی این درام یه مرده.

[7] باعرض پوزش، این تو خود ترجمه بود.

کتاب‌های تصادفی