بذر کتان: سایسون
قسمت: 4
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۴
تست اولیهی بازی
چیزی که باعث تعجب سایسون میشه اینه که ان پی سی حین گفتن این حرف، به محیط اتاق اشاره میکنه و نه به کالبد سایسون.
با یه نگاه به ظاهر سیاه و سفید و مالیخولیایی اتاق، قلب سایسون به درد میاد. «یعنی اینجا میتونه رنگی رنگی هم باشه؟»
ان پی سی میخنده. «اینجا میتونه؟ اینجا واقعا رنگیه فقط تو نمی تونی رنگیش کنی.»
لیوان ان پی سی خالی شده و به نظر میرسه قصد رفتن داره. شلوار خاکی رنگش رو میتکونه و یقه اش رو مرتب میکنه. اون شبیه مرد کاسب کار خونواده است که ۱۲ ماه سال و هفت روز هفته مشغول کاره.
سایسون که مطمئن نیست اطلاعات دریافتیش بتونه اونو به جواب برسونه، سعی میکنه کمی بیشتر ان پی سی رو معطل کنه. «به این زودی میخوای بری؟»
مرد که ظاهرا انتظار همچین حرفی رو نداشته مکث میکنه و نگاه متعجب و متفکرش رو به سایسون میندازه. دوباره لبخند زیرکانه اش که به نظر جزو تنظیمات کارخونه ی شخصیت اش هست شروع به خودنمایی میکنه. «البته نمی تونم که تا صبح اینجا بمونم. باید زودتر برم و کمی سهام کاکائو بخرم. توی کشور T، سیل و طوفان اومده و تا هفته ی دیگه قیمت کاکائو سر به فلک میکشه.»
و با این حرف به سمت خروجی میره.
سایسون توان بلند شدن و سرچ زدن توی اینترنت رو درون خودش نمیبینه. خودشو به تخت گوشه ی اتاق میرسونه و توی محیط بازی مشغول چرت زدن میشه تا کمی حالش جا بیاد.
***
بعد از یه چرت کوتاه، هرچند سایسون احساس نمیکنه که انرژیش کاملا بازیابی شده باشه اما مانیتور بازی رو باز میکنه و مشغول جست و جو میشه. «متفکری که عقیده دارد عنصر آب، بالاترین عنصر است.»
به نظر میرسه که سیستم بازی از نقص های زیادی برخورداره و مدتی طول میکشه تا جوابی دریافت بشه. اما در نهایت، جملات، پشت سر هم قطار میشن.
[این نظریه که عنصر آب، بالاترین عنصر است بسیار نادرست و در علم شیمی اثبات نشده است. در جدول تناوبی عناصر، هیچ عنصری بالاتر یا پایین تر از دیگر عناصر نیست.]
سایسون که نمی تونه هیچ اسم خاصی رو در خطوط دریافتی پیدا کنه، سوال خودش رو به شکل دیگه ای مطرح میکنه.
«کدام فیلسوف عقیده داشت که آب، عنصر اصلی است؟»
در این حین، سایسون فکر میکنه که شاید بهتره بعد از تموم شدن این مرحله، خودشو به درمانگاه برسونه.
کامپیوتر هم زیاد معطل اش نمیکنه.
[فیلسوفی به اسم تالس در دوران یونان باستان، بر این عقیده بود که آب، عنصر اصلی و اساسی جهان است. وی معتقد بود که همه چیز به آب باز میگردد و این عنصر بنیادی، ماده ی بی حد و نامرئی است که همه ی گیاهان، حیوانات و انسان ها به آن نیاز دارند. در این مفهوم، آب به عنوان بازتابی از ماهیت بنیادی جهان در فلسفه تالس و جوانان یونان باستان، مورد توجه قرار داست.]
سایسون به صفحه ی اصلی بازی برمیگرده و با تردید، اسم تالس رو مینویسه. وقتی سیستم بازی این جواب رو تایید میکنه، سایسون از شدت راحت بودن این بازی احساس کسالت میکنه و پوزخند میزنه.
«امیدوارم که آسون بودن این مرحله به خاطر این باشه که هنوز توی شروع کار هستیم، وگرنه خیلی از روشنفکرای زمینی ناامید میشم.»
.
.
.
سایسون بعد از برگشتن از درمانگاه، مشغول ور رفتن با کد های بازی میشه و چند تغییر پیش فرض رو ایجاد میکنه. اول اینکه بازیکن نباید هر تعدادی که دوست داره سوال بپرسه. بعد از ۳ تا سوال، باید حدس خودش در مورد جواب سوال رو ارائه بده. حالا این سوال، هر چیزی که میخواد باشه.
دوما زمان گفت و گوها بهتره که نامحدود باشه و از اطلاعات اضافی بیشتری برخوردار بشه؛ اینطوری، پیدا کردن جواب به تدریج کار سخت تری میشه.
چیزی که سایسون نمیدونه براش چه تصمیمی بگیره، خوده فضای بازی هست که تاثیر ذهنی بدی میذاره. با این وجود، به قول تالس، این تصویری از انرژی ذهنی خودش هست. چطور میتونه چیزی رو ارائه بده که توی ذهنش وجود نداره؟
به هر ترتیب، این بازی داره برای مردم زمین آماده میشه و درک پیش زمینه ی ذهنی و تاریخی و طبیعت این سیاره می تونه مفید واقع بشه.
سایسون سوال خودشو اینطوری مطرح میکنه: «سیاره ی زمین کجاست؟»
کامپیوتر شخصیش به سرعت جواب میده:
[سیاره ی زمین در سامانه ی خورشیدی ۹ واقع شده و سومین سیاره در فاصله از خورشید x5539 است.]
«هن؟ اینجا دیگه کدوم دهاتیه؟»
«ویژگی های سیاره ی زمینو توضیح بده.»
[بر خلاف سایر سیارات منظومه ی شمسی، سطح زمین پوشیده از آب است.]
خوندن همین جمله کافیه تا سایسون یاد تالس بیوفته و توی دلش قاه قاه بخنده. عجیب نیست که طرف اینقدر از این عنصر خوشش اومده. ظاهرا عنصر آب، توی این سیاره نقش کلیدی داره.
«یونان، کجای سیاره ی زمین قرار داره؟»
نقشه ای که روی صفحه ظاهر میشه، توضیحاتیو هم به همراه داره. کنجکاوی سایسون در مورد محل زندگی تالس، می تونه در آینده براش مفید باشه.
[یونان یک کشور در جنوب شرقی اروپا است و در نواحی جنوب بالکان و دریای بخارست واقع شده است. مرکز این کشور آتن است.]
«در مورد دوره های تاریخی زمین توضیح بده.»
[بعضی از دوره های تاریخی مهم در زندگی بشر امروزی ساکن زمین:
۱-دوره ی گریک باستان
۲-دوره ی روم باستان
۳-دوره ی قرون وسطی
۴-دوره ی رنسانس
۵-دوره ی صنعتی شدن (قرن ۱۸)]
«همم... اتفاقات مهم قرن ۱۷ رو بگو...عه برو اونور فوکو، مگه نمیبینی مشغول کارم؟»
گربه اما به این موضوع اهمیتی نمیده و صرفا توجه و نوازش صاحبش رو میخواد.
سایسون نمی تونه به این موضوع بی توجهی کنه. زیاد پیش نمیاد که فوکو اینطور واکنش نشون بده مگر اینکه سطح انرژی بدن صاحبش افزایش پیدا کنه. الان هم ظاهرا متوجه هیجان و کنجکاوی درون سایسون شده.
«حداقل خوشحالم که این موضوع برات جالبه، اگه این چیزا رو برای اونا تعریف کنیم فقط یه نگاه حقارت آمیز و کسل کننده بهمون میندازن.»
سایسون اشاره ی ظریفی به سفینه های معلق درون آسمون میکنه. حالا توی نور کم و نارنجی رنگ، به وضوح قابل مشاهده هستن. «نمیدونم چرا باید کنار همچین موجودات احمق و بی عرضه ای زندگی کنم، شاید واقعا توی زمین بهم خوش بگذره و بتونم چند تا سرگرمی جدید پیدا کنم. تو با من میای فوکو؟»
فوکو بی تفاوت و بی علاقه به نظر میرسه.
-«در مورد سرگرمی های مردم زمین بگو.»
[سرگرمی مردم زمین تا حد زیادی با طبقه ی احتماعیشان در ارتباط است. مردم ثروتمند از بازیهایی مثل تنیس، بازی های کارتی و شطرنج لذت میبرند. همچنین تئاتر، کنسرت ها، مراسمات اجتماعی، میهمانی ها و بالاخص مراسم توپ زنی و جشنوارههای گل، از جمله سرگرمی های محبوب است. علاوه بر این، خواندن کتاب، یکی از سرگرمی های محبوب زمین اس. بسیاری از مردم از خواندن رمان ها، شعر و روزنامه لذت میبرند.]
-فکر میکنم که توی دوره ی مناسبی دارم به زمین سفر میکنم. همین که کتاب هست یعنی همه چیز هست و قرار نیست که در بی حوصلگی طی کنم. کتابای معروفشون رو بگو.»
[محبوب ترین کتابای قرن ۱۸:
تاریخ دو دوست اثر جان وینکل
خدایان مصر اثر ولتر
بلندی ها و پستی های انسان اثر روسو
گالیور در سرزمین لی لی پوت اثر جاناتان سوییفت
امیل یا درباره ی تربیت اثر روسو
شروع با تعریف اشیا اثر دیدرو
توافق نامه ی اجتماعی اثر روسو]
«به نظر میرسه که مکاتب انسان شناسی در حال قدرت گرفتن هستن و یه نگاه مقدماتی به انسان و اخلاقیاتش پیدا کردن؛ هاهاها، اگر مثل سیاره ی من پیش برید، آینده ی شیرینی در انتظارتون نیست.»
با به یاد آوردن خاطرات بد، سایسون دستی توی موهاش میکشه و با ناراحتی به در و دیوار اتاقش نگاه میکنه. «تا وقتی که اینجا بمونم، همه چیز از همین جا شروع میشه و به همین جا هم ختم میشه. من گفتم که بدم از تنهایی میاد ولی نگفتم که دوست دارم تنهاییم رو در کنار موجودات روانی پر کنم... خیلی وقتته که دیگه اینجا کاری برای انجام دادن ندارم. میرم و همه شون رو پشت سر میذارم.»
تکمیل کردن این بازی ویدیویی، کلید ورود سایسون به یک سازمان و زندگی و ارتباط دائمی با ناخودآگاه مردم زمین هست.
کتابهای تصادفی

