NovelEast

بذر کتان: کازوهیکو

قسمت: 4

تنظیمات

چپتر ۴

شبه و کازوهیکو برای هواخوری به لبه ی یکی از زوایای همچنان سالم برج ارتش اومده. ماه هرچند کامل نشده اما نور زیادی رو تابش میکنه. کازوهیکو سیگاری رو روشن میکنه و مشغول نگاه کردن به دوردست ها میشه. شهر خاموش نیست اما مثل گذشته هم نورانی و پرتحرک به نظر نمیرسه. این احتمالا به دلیل اینه که شهر هم مثل برج ارتش دچار مشکل شده. منابع نور باقی مونده هم احتمالا از نوعی هستن که نیازی به برق ندارن چون سیستم برق شهری قطع شده و صرفا ساختمون هایی می تونن از این نعمت برخودار باشن که از قبل یک سیستم برق اضطراری رو نصب کرده باشن.

جنبشی که در لبه ی یکی از سازه ها رخ میده توجه کازوهیکو رو جلب میکنه. اون تازه متوجه میشه که هیچ نگهبانی بیرون از ساختمون نیست و همه نهایتا از پشت پنجره ها میتونن بیرون رو زیر نظر بگیرن. کازوهیکو همچنین تعجب میکنه که خودش چطور تونسته به بیرون از ساختمون بیاد؟ از کدوم راه این کارو کرده؟

هر چند اون و سربازانش امروز تلاش کردن تا راهی رو به بیرون از ساختمون ایجاد کنن اما به خاطر نبرد سختی که پشت سر گذاشته بودن نیاز به استراحت داشتن و عملیات حفاری نیمه کاره موند.

قبل از اینکه کازوهیکو بتونه منطق خودش رو به طور کامل به چالش بکشه، دو دختر جوان رو میبینه که ظاهرا برای خرابکاری و دزدی به سراغ اون ساختمون اومدن. کازوهیکو فورا یکی از اونا رو میشناسه. اون اوچیما هی چی هست. همون دختری که قبل از سقوط برج مورد بازجویی قرار گرفت. «احتمالا با بقیه ی زندانیا فرار کرده هرچند ما توی برج هیچ فردی رو به طور دائم نگه نمیداریم و زمانی که این اتفاق رخ داد هیچ زندانی ای نداشتیم اما حتما با حمله ای که صورت گرفته زندانی های زیادی تونستن آزاد بشن. مخصوصا این دختره که پشتوانه ی یه ملت قوی رو پشت سر خودش داشته. از چهره ی این دختره که باهاش اومده هم مشخصه که هم نژادش هست. هر دو ریز نقش و فرز هستن و جوون تر از سن و سال واقعیشون به نظر میرسن. صبر کن ببینم من چطور می تونم سن واقعی اون ها رو ببینم؟»

با دیدن هاله های رنگی اطراف آناتومی فیزیکی، کازوهیکو متوجه میشه که در حال پشت سر گذاشتن یکی از اون تجربه های عجیب و غریبه. اون میدونه که در حالت عادی قادر به دیدن همچین نور هایی نیست. نورهایی که فقط ظاهر و خودنمایی ندارن بلکه اطلاعاتی رو در مورد هویت افراد افشا میکنن. اون هیچ وقت در مورد همچین قدرت هایی با دیگران صحبت نکرده چون در فرهنگ عمومی سیاره شون پذیرفته شده نیست اما در موقعیت های مختلف، از این توانایی استفاده های زیادی برده.

کازوهیکو اراده میکنه تا به کالبد فیزیکیش برگرده و از ساختمون در برابر مهاجما محافظت کنه. اوچیما و دوستت یاغیش یعنی هارادا آتسوسان قصد دارن از طریق یکی از پنجره ها به داخل ساختمون نفوذ کنن. کازوهیکو و سربازاش توی تاریکی اتاق میمونن و اجازه میدن که حفاظ پنجره برداشته بشه و دزدا به داخل بخزن.

اوچیما موهای مشکی و لباس مشکی رنگی پوشیده و چهره اش توی تاریکی پنهان تره اما هارادا که موهای روشن و اکسسوری پر زرق و برقی داره خیلی سریعتر توجه افراد حاضر در اتاقو به خودش جلب میکنه. چراغ قوه ها روشن میشن و درگیری آغاز میشه.

اوچیما چندان غافلگیر نشده فقط انتظار این تعداد زیاد از نگهبانا توی یکی از ورودی ها رو نداشته. اون و دزدای هم نژادش معروفن به اینکه میتونن بی سر و صدا وارد محیط های مختلف بشن و براش قابل درک نیست که چی تونسته اونها رو لو بده. برج از تعداد زیادی پنجره برخورداره، اونجا از کجا میدونستن که باید پشت این یکی پنجره کمین کنن؟

به هر صورت وقت فکر کردن نیست و اوچیما با چاقو و هارادا با وسیله ای که شبیه یه نعل اسب هست و زبانه های تیزی داره مشغول مبارزه میشن. هر دو قد و قامت کوتاهی دارن و سرباز هایی که هیچ آموزش رزمی خاصی ندیدن رو به سرعت نقش زمین میکنن. اما در نهایت مغلوب تعداد نفرات میشن. در ابتدا هارادا نقش زمین میشه اما اوچیما تصمیم داره حداقل قبل از دستگیر شدن بتونه خسارت های بیشتری رو به بار بیاره. وقتی چهره ی کازوهیکو از درون تاریکی مشخص میشه، خود بخود لبخندی شیطانی روی صورتش ظاهر میشه چون میتونه این جوان خوش قیافه رو به یاد بیاره. «هه، تو هنوز زنده ای! فکر میکردم با اولین مارمولکی که وارد شهر بشه میمیری!»

کازوهیکو در حالی که با چند مشت و فشار آوردن به گلوی اوچیما اونو وادار به کنار گذاشتن اسلحه هاش میکنه میگه: «تو و همنژادات باید تاوان سنگینی بابت حمله ای که به این سیاره داشتین پس بدین.»

اوچیما به این تهدیدا اهمیتی نمیده و صرفا مطیعانه به زندانی میره که براش تکراریه.

.

.

.

کتاب‌های تصادفی