بذر کتان: کازوهیکو
قسمت: 5
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۵
حدس اولیه ی کازوهیکو در مورد سقوط شهر درسته اما این موضوع فقط محدود به این شهر نیست و تقریبا تمام مراکز مهم خارج از شهر هم با مشکل رو به رو شدن. با بازجویی از دو زندانی جدید، اطلاعات خوبی در مورد انتخاب ها و اهداف بعدی در اختیار کازوهیکو قرار میگیره.
عملیات حفاری با موفقیت پیش میره و درست قبل از ظهر روز بعد، اونها میتونن راهی رو به بیرون از برج پیدا کنن. راهی که نه تنها برای خروج انسان ها مناسبه بلکه بهشون اجازه میده به کمک ماشین های سنگین هم از برج خارج بشن. هرچند انبار مهمات نفس های آخرش رو میزنه و ظاهرا به خاطر ساخت و پاخت های قبلی و خیانتی که از طرف فرمانده ها صورت گرفته خالی شدن اما ماشین های سنگین از برج خارج نشدن و این به کازوهیکو و سربازاش اجازه ی مانور زیادی رو میده.
ایده ی درون ذهن کازوهیکو خیلی روشنه. اون قصد داره تا جلوی نیروهای مت*جاوز مقاومت کنه و چیزی که فرمانده های خیانت کار به راحتی تسلیم کردن رو نفروشه.
میزان خسارت وارد شده به شهر خیلی زیاده. تصویری که کازوهیکو به کمک چشم سومش میدید در مقابل واقعیتی که بیرون از دیوار های برج در جریانه کمی ناچیز بود با این وجود، بوی تاریکی و مرگ رو میشد از همون دور هم حس کرد.
کازوهیکو از این بابت تاسف میخوره چون هر چی نباشه نیروهایی مثل اون برای جلوگیری از همچین اتفاقاتی آموزش دیده بودن. اون با خودش فکر میکنه که آیا اصلا سازمان یا ساز و کاری هست که درونش یه موجود خائن وجود نداشته باشه؟ آیا فردگرایی به مراتب بهتر از تکیه به همچین سازمان هایی نیست؟
***
کازوهیکو وارد سالن غذاخوری بزرگی میشه که تا دیروز یه جای آباد و دلباز بود و افراد زیادی که جزو رده های متولد ارتش بودن، درونش جمع میشدن و با هم صحبت میکردن و تکه های بزرگ گوشت رو تکه تکه میکردن. از اون سلف جذاب و خوش آب و رنگ، حالا فقط یه سالن پر از گرد و خاک باقی مونده که خاکستری و تیره است.
عوض کردن لباس و حمام باعث شده تا کازوهیکو بتونه تمرکز بیشتری روی موقعیتی که درونش قرار گرفتن داشته باشه. اون سعی میکنه تا توی خلوت خودش به بررسی انتخابایی که پیش رو داره مشغول بشه.
چیزی که تا الان کمکش کرده تا از بقای خودش و دیگران مراقبت کنه بیشتر همون توانایی های شهودی هست. ارتشای زیادی دنبال همچین قدرتایی بودن تا بتونن پشت پرده، اهدافی که در نظر دارنو پیش ببرن ولی لائوزی احتمالا هیچ وقت فکرشو نمیکرد که یکی از این افراد موهبت دار رو درست در دل خودش داشته باشه.
کازوهیکو میدونه که قراره به زودی ارتباطی با نیروهایی که موفق شدن از شهر خارج بشن داشته باشه و از پیش تصمیم داره که در مورد توانایی های خودش چیزی رو افشا نکنه. احتمال اینکه در بین همین افرادی که با قصد خیر باهاش تماس میگیرن هم هنوز موجودات خائنی وجود داشته باشن زیاده.
کازوهیکو توی همین فکراست که احساس میکنه تودهی ارغوانی رنگی از پنجره وارد اتاق میشه. حس میکنه که این انرژی یک حس وابستگی رو زنده میکنه. تصاویری که در اثر استشمام یا لمس این توده ی انرژی در ذهن کازوهیکو ایجاد میشه بازگو کننده ی نیازی هست که برخی از افراد بازمانده نیاز به دریافت کمک دارن.
ظاهرا نیروهایی که به سرعت در مورد خارج کردن شهروندا اقدام کردن نتونستن شهر رو به طور کامل تخلیه کنن و افرادی از این وضعیت جا موندن. میشه تصور کرد که بسیاری از اونها توانایی مبارزه با مارمولک ها رو ندارن. کازوهیکو میتونه ببینه که بیشتر اونا افرادی پیر، بیمار یا میانسال هستن.
نجات دادن افراد پیری که برای زنده موندن وابستگی زیادی به دیگران دارن ممکنه در نظر یه ارتشی کارکشته که منافع جمعی رو در نظر میگیره دشوار باشه اما کازوهیکو فردیه که برای مدت طولانی از یک فرد مبتلا به سرطان حمایت و مراقبت کرده. اگر اون الان اینجا بود قطعا با دیدن بی تفاوتی کازوهیکو نسبت به افراد ناتوان، ناراحتی و بی رغبتی نشون میداد.
***
خروج نیروها از برج لائوزی با هدف نجات افرادی که از بالگرد ها جا موندن میتونه ریسک های قابل پیش بینی زیادی داشته باشه. مارمولک ها حالا حتما به تعداد بیشتری توی شهر حضور دارن و طبق اعترافات دو زندانی و حدس هایی که خوده کازوهیکو زده میشه تصور کرد که فقط نژاد حاشیه ی کیهان در این ماجرا دخیل نبوده و نژاد هایی از گونه های انسانی پیشرفته هم در جریان این تجا*وز با اونها همکاری داشتن.
سیاره ی کازوهیکو از منابع طبیعی ارزشمندی برخورداره و این روزا هر موجود قلدر و سیاه دلی که صرفا به فکر بقای خودش و زیر دستاش به هر قیمتی هست، سودای اینو داره که یکی دو سیاره ی چرب و نرمو برای خودش تصاحب کنه.
تانک های زرهی ارتش میتونن پیشروی خوبی رو توی شهر داشته باشن با این وجود کازوهیکو و چند نفر از تیمش جلوتر از تانک ها حرکت میکنن تا در صورت نیاز، پاکسازی هایی رو انجام بدن. به شکل عجیبی هنوز خبری از مارمولک ها یا تهدیدات دیگه نیست. کازوهیکو حس خوبی نسبت به این سکوت نداره و صرفا وارد ساختمون های مختلف میشن تا بتونن مواد به درد بخور، کمک های امدادی اولیه و یا افرادی که نیاز به کمک دارنو پیدا کنن.
خوشبختانه کازوهیکو نگرانی خاصی در مورد نگهداری طولانی مدت از بازمانده ها رو نداره. اونها قرار نیست که به طور دائم در برج بمونن و میتونن به زودی به سیاره ی دیگه ای منتقل بشن.
چیزی که مهمه اینه که تهدید اصلی کجاست و چرا خودشو نشون نمیده؟ قطعا اتفاق سنگینی رخ داده که شهر اینطور تخلیه شده. کازوهیکو تعجب میکنه که چرا همه چیز به یکباره اینقدر ساکت شده. اما این سکوت مرموز و شوم، قرار نیست که چندان طول بکشه.
.
.
.
کتابهای تصادفی

