فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 8

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر هشتم

{سرنوشت یک شرور}

رتبه بندی: ؟؟؟؟

توضیحات: سرنوشت یک شرور. تمام دنیا میخواهند که شما بمیرید.

:اما چیزی که تورو نکشته، قوی تر می‌کنه.....

سرنوشت یک شرور، مرگ به اصطلاح غیر قابل اجتناب محسوب میشد.

دکولین به روش های مختلفی در بازی میمرد. یا قلبش سوراخ میشد، یا تصادف میکرد، تیر میخورد، مسموم میشد، یا منفجر میشد یا هر چیز دیگه. در حقیقت این واقعیت که اون در آخر میمرد، هیچ تغییری نمی‌کرد.

بنابراین، من مجبورم که انتخاب های متفاوتی انجام بدم.

دکولین اصلی هرگز چنین انتخاب هایی نمی‌کرد.

ولی......

«الن، نصف این افراد از اینکه از من پول بگیرن، بدشون میاد، مگه نه؟»

همینطور که این سوال رو پرسیدم به واکنش آلن نگاه کردم. آلن به خودش لرزید و سرش رو تکون داد.

اگرچه اون به سرعت حرف من رو انکار کرد، در واقع اون قصد داشت ``بله`` بگه.

«حتی اگه اونها هم نخوان، من پول میدم. اونها جرات نمیکنن حمایت مالی من رو رد کنند.»

همونطور که گفتم بلافاصله غمگین شدم و اسامی بسیاری رو بررسی کردم. من کلمه ``ناشناس`` رو در زیر ستون اسپانسر نوشتم.

اگر بدون دلیلی اسم واقعی خودم رو مینوشتم، اونها متوجه میشدند و قطعا نتیجه معکوس میداد.

«الن، حالا برو کارت رو انجام بده.»

«اوه، متوجه شدم.»

آلن سریع جواب داد و اونجا رو ترک کرد. اون بلندتر از همیشه جوابم رو داد.

حالا که تنها شده بودم، صندلیم رو چرخوندم و از پنجره به بیرون نگاه انداختم.

منظره از طبقه بالا تماشایی بود.

پرتو های خورشید، آسمون رو فرا گرفته بودن و گروهی از پرندگان مهاجر، دور ابرها پرواز می‌کردند. اون بال های زیادی که بین اون ذرات نور می‌چرخیدند و حرکت میکردند، آزادتر از هرچیز دیگه‌ای بنظر می‌رسیدند‌.

به آرومی زیرلب زمزمه کردم: «برای زنده موندن، اول از همه...... به پول زیادی نیاز دارم.»

خوشبختانه، به دلیل ویژگی هایی که دارم اینکار برام کار سختی به شمار نمیره. من مطمئنم که فقط با سرمایه گذاری روی جادوگر درست، ده برابر سود بیشتر بدست میارم.

«بااینحال، با گذشت زمان چطور باید رفتار کنم؟ باید به کجاها برم؟...»

بعد از اینکه پول درآوردم، قدم بعدی چیه؟

برای شخصیت های اسم داری که از من متنفرند، هیچ پایانی وجود نداره و حتی بدون تلاش واقعی میتونن من رو به قتل برسونن.

برای اینکه در برابر اونها زنده بمونم.....

«من میبایست قدرت خودم رو داشته باشم.»

قدرت مختص به من.

این قدرت، البته که به ثروت مربوط میشه، اما چیزی که من بهش نیاز دارم، قدرت ذاتی بیشتری هست.

چیزی که الان بهش نیاز داشتم، قدرت مبارزه بود.

خوشبختانه، من استعداد های این بدن رو میشناختنم. اگر چه استعداد این شخص، متوسط تلقی میشد، اما مطمئناً دارای ویژگی عنصری و استعداد نوع ``کنترلی`` رو داره....

دکولین قادر به کنترل همه‌ی عناصر نبود، تنها دو عنصر: آتش و زمین.

همچنین این بدن دارای ویژگی های بسیاری بود که من اون هارو اضافه کرده بودم. از جمله اون ها { لمس میداس} بود.

{لمس میداس}

رتبه: منحصر به فرد

توضیحات: از مانای کاربر استفاده میکند تا قفل پتانسیل هدف را باز کند.

: با مصرف قدرت جادویی، عملکرد هدف را افزایش میدهد. اگر هدف هیچ پتانسیلی نداشته باشد، جلوه خاصی متناسب با نوع هدف می دهد.

: با اینحال، مانا فقط در واحد هزار داده میشود و نمیتوان از آن به طور مکرر استفاده کرد.

لمس میداس رتبه‌اش بالاتر از مرد ثروت بود.*۲

یه قلم خودنویس از روی میز برداشتم تا یه امتحانی روش بکنم.

{مانا:۱۳۱۵/۳۳۷۵}

مانام به اندازه‌ی کافی به حالت عادی برگشته بود، بنابراین فعال کردن این ویژگی به یک تمایل توی قلب من تبدیل شد.

«....!!!!»

قدرت توی شقیقه و گردنم ته کشید. فقط همین.

هیچ تغییری در ظاهر بیرونی این قلم خودنویس ایجاد نشد. اما مطمئنا یه تغییر رخ داده بود. این تغییری به شمار می‌رفت که تنها از طریق سیستم قابل تایید بود.

{قلم خودنویس یوکلین.}

رتبه: بالا

دسته بندی:

سایر» ابزار نوشتن

تجهیزات» سلاح

توضیحات: قلم خودنویس با طلای خالص حکاکی شده و نشان و تاج خانوادگی هم روی آن وجود دارد. با لمس میداس میتوان دوام آن را افرایش داد.

اثر ویژه:

هنگام استفاده، مهارت نوشتاری بهبود پیدا میکند.

من یه کاغذ سفید برداشتم و سعی کردم روی اون چیزی بنویسم. نوشته‌ام تبدیل به خطی زیبا همانند خوش نویسی شد.

«در این مورد....»

قلم خودنویس رو روی میز گذاشتم و به اینکه چطور میتونم استعداد ها و ویژگی هام رو باهم ترکیب کنم، فکر کردم.

``بصیرت. لمس میداس. درک کردن```

در حالیکه فعالانه ویژگی و استعداد هام رو مقایسه میکردم، ویژگی ``درک کردن`` بدون اینکه من قصدش رو داشته باشم، در من فعال شد.

_بیززززززززز

جریان الکتریکی ای از مغزم همه بدنم رو گرم کرد. بلافاصله موهام سیخ شد و یه ایده مثل رعد و برق از ذهنم گذشت.

زمین و آتش.

از ترکیب این دو عنصر، فلز ایجاد میشه. همچنین ویژگی (لمس میداس) خاصیت تقویت فلز مذکور رو داشت.

به عنوان یک جادوگر، میتونستم چنین فلزی رو با نوع جادو کنترل کنم.

_برای خودم یه شمشیر گرفتم.

این یک شمشیر باشکوه محسوب میشه، بالاخره همه اینها دارن تو ذهن من شکل میگیرن، پس من هر جور که بخوام شمشیر رو تصور میکنم. اگر چه از نظر تئوری‌استفاده ازش به عنوان نیروی اصلی برای من بسیار ناخوشایند بشمار میاد.

عدم استعداد که نقطه ضعف دکولین هست، رو میشد با بالا بردن کیفیت فلز تقویت کرد.

در این دنیا فقط آلیاژهای فولادی وجود ندارد. همچنین فلزات تقلبی قابل مقایسه با میتریل افسانه‌ای هم وجود داشت. بنابراین اگر از پولم استفاده کنم، شاید بتونم چیز خوبی گیر بیارم.

بعد از اینکه فکرکردنم تموم شد، با رضایت نگاهی به بالا انداختم.

«اگر پاک کردن این بازی واقعا راه حل باشه، یه نفر باید تا آخرش دووم بیاره و زنده بمونه، اوه این صدا چیه؟»

لب هام رو بهم فشار دادم و با تاخیر، حالتم روی صندلی رو درست کردم.

کمرم مستقیم به دسته‌ی صندلی تکیه داده شد، گردنم روی قسمت تکیه گاه گردن قرار گرفت و دوتا دستام با حفظ زاویه‌ی مشخص روی دسته صندلی جا گرفتن.

حتی چنین کارهای بسیار رسمی‌ای، برای من چیزی جز حرکات ناخودآگاه به شمار نمی رفت. این طبیعی بودن، برام ترسناک بود.

«الن، تو اونجایی؟»

از طریق توپ کریستالی آلن رو صدا زدم.

«بله! دارم میام!»

صدای پایی رو شنیدم و بعد آلن ظاهر شد.

«بله! من اینجام!»

وقتی که آلن رو اونطور دیدم دلم سوخت. آیا دانشجوهای فارغ تحصیل روی زمین هم اینطور بودن؟

شاید نه.

«واسه امروز دیگه کافیه. فقط کتاب هایی که من نوشتم رو قرض بگیر و بعد برش گردون..»

«آه... بله، بله.»

بنابه دلایلی انگار من از زودترک کردن محل کارم خوشم نمی اومد، با اینحال من این چند کتاب رو روی کاغذ نوشتم.

کتاب اول در مورد فلزات جادویی و کتاب دوم درباره چگونگی کنترل جادو بود.

آلن کمی گیج شد، چون دو کتابی که من از اون میخواستم، تو سطح ``پایه`` قرار میگرفتند. اما کمی بعد تعظیم نود درجه ای به سمت من کرد و رفت.

یادداشت مترجم

*۱مؤسسه فناوری ماساچوست (به انگلیسی: Massachusetts Institute of Technology) مشهور به اِم‌آی‌تی، یک دانشگاه تحقیقاتی خصوصی واقع در شهر کوچک کمبریج، ایالت ماساچوست در منطقه شمال شرقی آمریکا(نیواِنگلَند) است که به‌عنوان برترین دانشگاه جهان در علوم مهندسی شناخته می‌شود.

*۲ اسطوره ی یونان (میداس) که به هر چه دست می زد طلا می شد. و کسی که در هر فعالیت اقتصادی وارد می شود موفق می شود و در زبان عامیانه این فرد، دست به خاک بزند طلا میشود. اسطوره ی یونان) میداس (که به هر چه دست می زد طلا می شد)

کتاب‌های تصادفی