فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 11

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر یازدهم

برنامه درسی دست نوشته ام رو تا کردم و داخل پاکت گذاشتم.

برای اشاره، سخنرانی دکولین با ظرفیت کامل ۱۵۰/۱۵۰ دانشجو بود.

این سخنرانی محبوبیت زیادی داشت چون توسط چند ``استاد ارشد`` برج دانشگاه امپراطوری ارائه‌میشد- درنهایت، درک یک بعدی از چنین موضوعاتی، نادرست بشمار می‌رفت. درک عمیق تری برای چنین پدیده هایی نیازه.

جادوگران دانشگاه برج به محض ورود به برج، به پایین ترین رتبه ``تازه کار`` منصوب میشدند و تنها با جمع آوری کافی از ``اعتبار جادوی ضروری``، اونها میتونستند از سمت تازه کار به ``سولدا`` ارتقا پیدا کنند و از این طریق قادر میشدند تا مسیر شغلی خودشون رو انتخاب کنند.

از این نظر، اعتبار جادویی ای که توسط سخنرانی دکولین داده میشد، فقط ۵ امتیاز ناقابل بود.

از اونجایی که جلسه ترکیبی از سه سخنرانی بود، حتی اگر پروفسور یک آدم عوضی بشمار میرفت، دانشجویان در سخنرانی ها شرکت میکردند و این امتیاز هارو از دست نمی‌دادند.

«تق تق، تو ساعت سه صبح مجله جادوگر این هفته تحویل داده شد. من اون رو اینجا میگذارم.»

پیشخدمت به در زد و مجله رو از زیر در به داخل فرستاد. من با کمک فراروانی، مجله رو به سمت خودم آوردم و شروع به خوندن کردم.

{مجله جادوگر، ویژه سال نو.}

مجله جادوگر، معتبرترین مجله در دنیای جادو بشمار می‌رفت.

با نگاه کردن به جلدش، انگار صدای شخص خاصی در گوشم زنگ خورد.

«.....هنگامی که بازیکن ها شهرت خودشون رو ایجاد میکنن، در این مجله فهرست میشن. چیزهای کوچکی مثل این، بازی رو سرگرم کننده میکنن. ووجین، اگه به عنوان یه جادوگر بازی رو شروع کنی، اگر در مورد دستاوردات تو یه چیزی شبیه به این مجله بخونی، به خودت افتخار نمیکنی؟؟......}

این خاطره ای بود که به دلایلی حس نوستالژی در من ایجاد کرد.

به همین دلیل، من هنوز میتونستم به یاد بیارم که من کیم ووجین هستم.

«بیا ببینیم این واقعا ممکن هست یا نه.»

پوزخندی زدم و دفتر رو باز کردم.

{جادوگر تازه کار امسال}

اول از همه، بخش بخش جادوگران تازه کار امسال توجه من رو به خودش جلب کرد.

این تنظیمات، به صراحت توسط این شرکت در نظر گرفته شده بود چون اونها "بازی سال" رو هدف داشتند.

«جادوگر تازه کار سال»

برنده: سیلویا ون یوسپین ویژگی: گونه اصلی. نوع: تخصصی.........

`` سیلویا که در ۱۷ سالگی، خانواده ایلیاد را به دست گرفت، سه رنگ در ریشه قلب خود دارد. قرمز، آبی و سبز. به این سه رنگ اصلی ``تحقق پذیری معجزات`` هم میگویند. با ترکیب این رنگ های اصلی باهم، میتوان همه چیز را بدست آورد. بنابراین تا زمانی که سیلویا مانای کافی در اختیار داشته باشد، میتواند هر چیزی که میخواهد را بسازد. شهرت او بخاطر داشتن شخصیت نجیب طبیعی، به هیچ وجه زیر سوال نمیرفت.

من این اسم رو میشناختم و ازش مطلع بودم. یک خوشگل بلوند با ویژگی ``زن زیبای بزرگ`` که جانشین خانواده ایلیاد که برابر با خانواده یوکلین بودند، محسوب میشد.

وضعیت یوکلین هنوز هم به طرز ماهرانه ای بالاتر بشمار میرفت، اما این تفاوت، کم کم بخاطر این کاراکتر که سیلویا نام داشت، بیشتر میشد..

من صفحات رو ورق زدم و دنبال اسم و چیزی در مورد دکولین گشتم.

دکولین، دکولین، دکولین... همینطور که دنبال اسم خودم بودم، بخش نسبتا بزرگی رو پیدا کردم.

{پروفسور ارشد دانشگاه امپراتوری: دکولین ون یوکلین}

``او از دوران کودکی در زمینه جادوی عنصری شناخته و برجسته شد و پس از فارغ التحصیلی از آکادمی، جوانترین استاد در تاریخ برج دانشگاه امپراتوری شد. اما در حال حاضر که او به سن سی سالگی رسیده، هنوز هیچ دستاورد دیگری از خودش نشان نداده. دکولین هنوز در مطالعه جادویی که سه سال پیش اعلام کرد غوطه ور است. اکنون باید زمان دکولین باشد تا ارزش و دستاوردهای جدید خود را نشان دهد.

اگر من دکولین واقعی بودم، بلافاصله با دفتر نشریه مجله تماس میگرفتم. این چه چرت و پرتی هایی بود که روزنامه‌نگار ها مینوشتند؟

«....اونها راست میگن.»

با اینحال، مجله جادوگری چیزی نبود که پول یا اعتبار خانوادگی بتونه بر روی اون تاثیر بذارن. علاوه براین، حتی اگر ویژگی های شخصیتی دکولین به من منتقل میشد، من هنوز کیم ووجین بودم.

من در مورد جادو اطلاعات زیادی نداشتم و بی خیال بودم. و واقعا هم برای عملکرد خوب هم تحت فشار قرار نداشتم. همچنین در مورد کارهایی که الان انجام میدادم هم هیچ اعتماد به نفسی نداشتم...

«ساعت چهار شده.»

وقتی که به ساعت نگاه کردم، متوجه شدم که چهار صبحه، به همین خاطر به سمت تختم رفتم.

همینطور قبل از اینکه چشم هامو دوباره باز کنم، توی تخت دراز کشیده بودم.....

ساعت شش بود..

«....»

عملکرد ``مرد آهنی`` واقعا شگفت انگیز بود، اما همیشه چیز خوبی بشمار نمیرفت.

«میخوام حداقل شش ساعت بخوابم...»

همیشه صبح زود از خواب بیدار میشدم.

زمانی که پرتو های اولیه خورشید، زمین رو لمس میکرد، گرما به داخل اتاق تابیده میشد. این منظره بی روح و آرام بخش و خواب آور بود، اما اگر میخواستم هم نمیتونستم بخوابم.

ذهنم کاملا بیدار بود. خواب آلودگی و خستگی به سادگی بعد از چند ساعت خواب از بین می‌رفت.

برای منی که در این بازی گیر کرده بودم، سپری کردن ۲۲ ساعت در روز، زمان زیادی محسوب میشد.

*******

سخنرانی همین پنچ شنبه شروع میشد، اما من دوشنبه به برج رفتم. من قصد داشتم تا اتاق ``تمرین جادو برای کارمندان`` رو استفاده کنم.

{پروفسور ارشد دکولین، اجازه صادر شد.}

تمرین بسیار ساده بشمار می‌رفت. تو میبایست تنها یک مرحله معین رو حل میکردی، مثل یک ``بازی کوچک`` با استفاده از جادو، تنها همین.

بازیکنان وقتی آخرین مرحله رو پاک می‌کنند ویژگی‌های جایزه به دست میارن، شاید این سیستم برای من هم اعمال بشه.

همچنین جادوی مورد استفاده در اینجا مشابه دنیای واقعی به شمار میره، بنابراین ممکنه که شما هاله جادویی شخص رو درک کنید.

«منم. دکولین.»

{تایید شد. لطفا نوع جادویی که میخواید تمرین کنید رو انتخاب کنید.}

من کنترل نوع جادویی فراروانی رو انتخاب کردم. چندین نقطه در هوا آشکار شدن. نقطه ها در هم تنیده و به طرز پیچیده‌ای حرکت کردن.

{سطح یک: ۱: دستکاری اشیا با تحریک ذهنی برای سوراخ کردن نقاط]

این به اندازه کافی آسون بود.

من خنجر رو با استفاده از تح&ریک ذهنی از جیب خودم بیرون آوردم. خنجر به طرز زیبایی در هوا تاب خورد و نقطه هارو سوراخ کرد. من سطح اول رو نزدیک دو دقیقه تموم کردم.

در سطح دو، تعداد نقاط بیشتر شد به همین خاطر پنج دقیقه طول کشید.

در سطح سه به جای نقطه ها، پروانه های غیرواقعی نمایش داده شد که ۱۵ دقیقه از من وقت گرفت.

سطح چهار، زنبور های گمراه کننده ای رو به تصویر کشید که در همه جا میلولیدند، مدت زمان وقف شده برای سطح چهار چهل دقیقه بود.

برای یک ساعت بعد، قبل از اینکه تمرین رو ترک کنم، تو سطح پنج، با انبوهی از مورچه ها مبارزه کردم.

«خیلی سخته. با اینحال، احساس رضایت بخشی به آدم میده.»

من ۲۵۰۰ تا مانا استفاده کرده بودم.

حالا که اینکار رو انجام داده بودم، باید هاله ام رو تا یه حدی درک میکردم.

{چک کردن هاله جادویی: دکولین ون یوکلین}

جادوی هر جادوگری یه هاله مخصوص به خودش داشت، یا به عبارت ساده تر یه شخصیت داشت.

برای مثال این هاله ها عبارت بودند از: خشونت آمیز، تح&ریک کننده، انفجاری، آرام، موج دار، دستکاری شده، حیله گر، رام، متشنج، ملایم و غیره.....

این هاله معمولا شبیه به شخصیت جادوگر هستن، که به نظر می‌رسه که یک محیط کوچک هست اما به طرز شگفت آوری مهم قلمداد میشه.

چرا شبیه به ``استعداد`` بود؟

هاله های خشن، تح&ریک آمیز و انفجاری تمایل به تقویت جادوی مخرب رو دارن، در حالیکه هاله های دستکاری شده و حیله گر، سحر و جادو رو تقویت می کنن یا از جادو پشتیبانی می کنن.

از این نظر، هاله جادویی من ......

بزار ببینم چی میشه...

{هاله برازنده}

«اوه....»

{برازنده: بالا در معنا، وقار و ظرافت}

به عبارت ساده، این به معنی هست که استفاده جادو به خودی خود با لطف و وقار اشباع شده...

«این واقعا باهاش جور درمیاد.»

با عصبانیت خندیدم.

از بسیاری جهات، این هاله ای بشمار میرفت که برای دکولین مناسب بود.

کتاب‌های تصادفی