فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 21

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر بیست و یکم

داخل عکس یه دختر و پدر وجود داشتند. چهره پدر شکسته بنظر می‌رسید، اما کودک مثل یک بچه شیطون معمولی لبخند به لب داشت. اون بچه حتی معصومانه ژست وی به خودش گرفته بود. وقتی عکس رو جلوتر گرفتم و از نزدیک به صورت بچه نگاه کردم، به نظر اومد که صورت این بچه رو می‌شناسم. بچه هنوز خیلی ساده لوح، خیلی ناز و خیلی کوچک بود، اما من مطمئن بودم.

ایفرین لونا.

-شاید این... دشمنی جادوی لونا با دکولین بود.

«نگران نباش.»

با اینکه توی قلبم کمی احساس تلخی کردم، باز زیر لب این جمله رو به خودم گفتم.

ویژگی درک کردن من قادر به این بود که رشته‌های پراکنده تحقیق لونا رو سازماندهی، تفسیر و جمع آوری کنه. همچنین می‌تونه بینش‌های بیشتری رو در مورد چیزهایی که هنوز به اون‌ها فکر نکرده رو کشف و محاسبه کنه. در پایان، می‌تونم این موضوع تحقیق رو به طور کامل‌تری توسعه بدم.

اگر بتونم تحقیقم رو کامل کنم، اونوقت........

«اسم تورو به عنوان نویسنده مشترک، ذکر می‌کنم.»

متاسفم اما من نمی‌تونم اونار‌و زیر نظر تو به نمایش بزارم. من همچنین باید سوابق خودم رو حفظ کنم. قبل از اینکه از اونجا بزنم بیرون، اسناد و آویز رو توی کیف خودم گذاشتم.

*********

در همان زمان...

جادوگران سال اول در کافه ``نور و قهوه`` که در دانشگاه قرار داشت، باهم گپ می‌زدند.

«بنظرم ما باید بهم بچسبیم. منظورم اینه یه انجمن راه بندازیم.»

همه اون‌ها به جز یک نفر، شنل بلندی به تن داشتند و جلویشان یک دسر لذیذ و قهوه قرار داشت. ایفرین تنها کسی بود که آب می‌نوشید. او فقط به کیکی که به بهانه دوست نداشتن شیرینی و قهوه، وارد دهان همکلاسی‌هایش شده بود نگاه می‌کرد.

«فقط ۳۰ نفر معمولی هستن و یکی باید رهبر باشه. مگه نه؟ اگه به همدیگه نچسبیم، درنهایت ممکنه یه چیز ناعادلانه رو تجربه کنیم.»

این حرف‌های جولیا، یکی از جادوگران در همان سال بود. او یک بورژوای معمولی مو نارنجی به شمار می‌رفت.*۴

«ایفرین می‌خوای ملحق بشی، هوم؟؟»

ایفرین، که سر و صدا اذیتش می‌کرد، از پیشنهاد ناگهانی او آشفته شد.

«نه، من....»

«ایفرین، تو قطعا باید جزءمون باشی.» فنجان قهوه جولیا هنگام صحبت کردنش به صدا در اومد.

«تو در مقابل سیلویا دراومدی و باهاش مبارزه کردی، مگه نه؟ وقتی اون شایعه رو شنیدم خیلی خوشحال شدم. می‌دونی اون چه جور آدمیه؟ اون کاملا یه پرنسسه.»

ایفرین لبخند تلخی زد.

از زمان دعوای بزرگ آن روز، شایعات این مدلی پخش شده بود و سیلویا یکجورایی رهبر اشراف زاده‌ها شده بود در حالی که خودش رهبر مردم عادی محسوب می‌شد. ایفرین خودش یک اشراف زاده بشمار می‌رفت، اما مردم این واقعیت را حذف کرده بودند.

«اما... اگه بخوایم چنین کاری انجام بدیم به اجازه یک پروفسور احتیاج داریم.... اون‌ها دوست ندار...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب شرور می خواد زنده بمونه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی