فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 20

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر بیستم

روز بعد، صبح زود، من به دانشگاه برج جادویی رفتم.

{آتش سیاه کننده}

در حالی که روی صندلی دفترم نشسته بودم، برنامه‌ای که آلن بهم داده بود و کتاب‌های جادویی مختلفی که روی میزم پخش شده بود رو یکی در میان نگاه و بررسی می‌کردم. من هنوز هیچ سرنخی نداشتم که چطور می‌بایست ``خواص عنصری جادو`` رو تدریس کنم. بنابراین سعی می‌کردم مسیری رو که باید در اون پیش برم رو تعیین کنم.

«این می‌تونه "عناصر خالص"رو توضیح بده.»

اگر با علم امروزی مقایسه‌اش می‌کردم، اونوقت این شبیه به توضیحات ریاضیات محض می‌شد. و در میان موضوعات مختلف در ریاضی، فقط حساب دیفرانسیل و انتگرال دارای فرآیند پیشرفته‌ای بود که می‌تونست از محدودیت‌های موضوع عبور کنه.

در مقابل ``خواص عنصری جادو`` ،``آتش سیاه کننده`` اونقدر سخت به شمار می‌رفت که در یه مرز دیگه قرار داشت. حداقل در سطحی نبود که تازه‌کار‌ها بتونند اون رو درک کنند. این غیرمنتظره بود اما به نظر می‌رسید که من می‌تونم به راحتی ``آتش سیاه کننده`` رو درک کنم.

این یک برنامه کاربردی نبود، بلکه یک چیزخالص بشمار می‌رفت. به عبارت دیگر، ویژگی ``درک کردن`` می‌تونست مستقیما تنها روی یک موضوع و زمینه عمیق بشه. البته درک موضوع هم به این معنی نبود که من می‌تونم همه اطلاعاتش رو به‌دست بیارم، اما بعد از اینکه هر گوشه ``آتش سیاه کننده`` رو انتخاب کردم، از اون به عنوان نمونه کتاب درسی استفاده می‌کنم تا بقیه بتونن به راحتی ``عناصر خالص`` رو درک کنند.

«فکر می‌کنم انقدر برای آمادگی این کلاس کافی باشه.»

بعد از تموم کردن دست نویس‌هام، اسم سازمان دهنده سخنرانیم رو پنهان کردم و از طریق گوی کریستالی آلن رو صدا زدم.

«آلن، بیا اینجا.»

پنج ثانیه بعد، آلن در حالی که روبه‌روی من ایستاده بود، در رو باز کرد.

«بله، بله پروفسور.»

آلن خیلی سریع پیشم اومد، اما اون به شدت خسته بنظر می‌رسید. حلقه‌های سیاه زیر چشم‌هاش به طرز عجیبی شبیه به یک پاندا بودند.

«یادته دفعه قبل ازت چی خواستم؟»

«بله، اینجاست.»

آلن جیب‌های لباسش را زیر و رو کرد و بروشوری رو بیرون آورد. کاتالوگ حراج مزایده بود.

«ابسیدین دانه‌ی برف، که در فهرست مزایده روتن قرار داره، چهارشنبه همین هفته به حراج می‌ره.»

من از آلن خواسته بودم به دنبال حراجی‌ای بگرده که در اون سنگ معدن‌های کمیاب رو به حراج می‌گذارند. با مروری بر کاتالوگ، ماده معدنی به نام "ابسیدین دانه برف" را در انتهای لیست دیدم. یکی از ده ماده معدنی برتر در این جهان بود. محیطی که حتی شخصی مثل من هم ازش خبر نداشت.*۱

بالاتر از این سنگ، استخوان اژدها و شاخ اژدها قرار داشت. اونن‌ها جزو مواردی بشمار می‌رفتند که فراتر از افسانه‌ها و اسطوره...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب شرور می خواد زنده بمونه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی