NovelEast

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 31

تنظیمات

چپتر سی و یکم

«من به عنوان بزرگ خانواده، صندلی ریاست رو به تو می‌دم.»

یریل لال شد و نمی‌دونست چه چیزی باید بگه. اون از دشنام و نفرین کردن من دست برداشت. طوری که اون با تعجب پلک می‌زد، دهانش رو باز کرده بود و سعی می‌کرد حرف من رو بفهمه و جوابم رو بده، به نظرم بامزه و دوست داشتنی بود.

«تو.... تو دروغ می‌گی.» اون با خشم حرفش رو زد و به سختی تونست یه جمله کوتاه از خودش سرهم کنه.

«تو مدل حرف زدنت هنوز هیچ ظرافت و وقاری دیده نمی‌شه.»

«... اون دروغ بود.»

«باز الان، حرف زدنت بهتر شد.»

«می‌بینی! دروغ گفتی دیگه...»

من در حالی که اومدم جوابش رو بدم، سرم رو تکون دادم. به نظر می‌رسید هنوز نمی‌تونه حرف من رو باور کنه.

«دروغ نمی‌گم.»

«......»

درست همون زمان، دستاش شروع به لرزیدن کردند. با چشم‌هاش اطراف اتاق رو گشت، به نظر می‌رسید اون دنبال چیزی می‌گرده.

«خودکار... من به یک خودکار و برگه نیاز دارم... یادداشت.... همین الان حرف‌هاتو یادداشت کن.»

«اصلا شأن و وقار نداری.»

«می‌بینی! این...»

«یه دروغه؟ بخاطر این که به من اشاره کردی و این حرف رو زدی، من باید انگشتت رو ببرم. بهتر نیست که فقط یه قسم بخورم؟»

«....»

سوگند برای یک جادوگر، نسبت به مردم عادی بسیار مهم‌تر به شمار می‌رفت. به عبارت ساده، قسم خوردن با به کار بردن یک طلسم جادویی مبتنی بر حافظه که روح اون‌ها رو به قولی که داده شده می‌بنده، هیچ تفاوتی نداشت. شکستن اون یا منجر به مرگ جادوگر یا از دست دادن قدرتش می‌شد.

«واقعا... واقعا می‌خوای این کار رو بکنی؟»

«آره.»

«نه. این با عقل جور در نمیاد. چرا؟؟ چرا یهویی داری این کار رو می‌کنی؟؟»

.

طبیعتاً نمی‌تونم بگم که این کار برای تسکین عصبانیت اون و حذف متغیرهای مرگ در آینده بود. یریل تصمیم من رو خیلی ناگهانی دید و این اعتماد به حرف‌های من رو براش سخت می‌کرد. با این حال، این چیز بزرگی محسوب نمی‌شد. به هر حال، من یه روزی همه چیز رو به اون واگذار می‌کردم، تنها کاری که الان انجام دادم، فقط جلو انداختن اون تاریخ بود.

«از الان به بعد، من تنها روی مطالعاتم در مورد جادو تمرکز می‌کنم. من وقت ندارم که به عنوان رییس خانواده وظایف‌ام رو به جا بیارم. با توجه به این، من نتیجه گرفتم بهترین حرکت ممکن، که به نفع همه هست اینه که ریاست رو به تو واگذار کنم، از طرفی تو از قبل توی این کار سررشته داری و می‌شه بهت اعتماد کرد.»

«الان متوجه این موضوع شدی؟»

«از خیلی وقت پیش می‌دونستم. اما می‌خواستم یکم سربه سرت بزارم.»

یریل که در فکر فرو رفته بود، سرجایش وول خورد و بعد با کشیدن فریاد سرش رو تکون داد.

«اذیتم کنی و سر به سرم بذاری؟ من می‌بایست این کار رو انجام می‌دادم، نه تو.»

«اگه نمی‌خوای باورم کنی، باور نکن.»

«....»

یریل لب‌هاشو خیس کرد و سپس با شک و تردید به من نگاهی انداخت.

«...مراسم جانشینی رو کی انجامش می‌دیم؟...»

اون در آخر حرفش، زبونش رو بیرون انداخت، دقیقا مثل یک خواهر کوچولو. این کارش از نظرم بانمک بود. من اصلا در مورد اون مراسم فکر نکرده بودم. از این رو، فورا یه جوابی از خودم سرهم کردم.

«خودت می‌دونی چه تاریخی خوبه.»

انگار که بلافاصله منظورم ر...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب شرور می خواد زنده بمونه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی