فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 36

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر سی و ششم

۱۲:۰۵ صبح دیر وقت(ظهر هنگام.)

او خودش را در لباس فرو کرد. آپریل هنوز سرد بود، اما این موضوع ایفرین را اذیت نمی‌کرد. این بخاطر جادوی گرمایش یا طلسم شدن لباس او با مقاومت در برابر سرما نبود. ایفرین با خودش فکر کرد که شاید این بخاطر الکلی هست که در رگ‌هایش جریان دارد این فکر منطقی بنظر می‌رسید، اما خودش اینطور فکر نمی‌کرد.

او نتیجه گرفت نمی‌تواند سرما را احساس کند، چون جیب‌هایش گرم و پر پول بود.

«اه، اشکالی نداره. اشکالی نداره. من هزینه رو پرداخت می‌کنم. گفتم که این لذت متعلق به منه.»

ایفرین در حالی که نودل می‌خورد، این کلمات را فریاد کشید. سطح الکل خونش نسبتاً افزایش یافته بود و او را بی‌حال کرده بود.

«واقعا؟... زیاده روی نمی‌کنی، ایفرین؟»

فریت که یک شخص عادی بود با ترس زمزمه کرد.

«هییییی... در مورد چی حرف می‌زنی؟ جیبام پر پوله. پووول...»

ایفرین بعد از اینکه رهبر گروهی از مردم عادی شد و شامشان را تمام کرد، همراه با جولی و سایر اعضا در کنار جاده مقابل رستوران نشست. جولی پوزخندی زد.

«من طرح تأسیس گروه رو ارائه کردم. باید به زودی انجام بشه.»

«واقعا؟؟؟»

«اره، اما افراد عادی نمی‌خوان ثبت نام کنن، احتمالا به این دلیله که اون احمق‌ها هنوز محتاط هستند.»

ایفرین در یک لحظه نودلش رو تموم کرد.

«اهههه این خیلی خوب بود...»

«هیهی. ایفرین، مستی؟»

«مست؟ من؟ هرگز!!!»

او با حالتی جدی سرش را تکون داد. چند تا شات خورده بود؟ او نمی‌توانست به یاد بیاورد اما مست نبود....

«اهههههه!.»

«!»

صدای جیغی به گوششان رسید و ایفرین و بقیه جادوگرها را غافلگیر کرد. در ابتدا آن‌‌ها فکر کردند که چیز خاصی نمی‌شنوند.

«چی؟ همین الان، توهم شنیدی؟»

«اره، شنیدم.»

«بیا بریم! بیا بریم.»

فریت، روندو، جولی و ایفرین با حس عدالت طلب خودشان به عنوان یک جادوگر، از جا پریدند و به سمت صدا رفتند.

«صدا از کجا میاد؟»

«کمکم کنید کمک!!»

«از اونجا!»

به دنبال آن صدای فریاد، آن‌ها از راه تاریکی گذر کردند و وارد گوشه‌ای خلوت شدند.

«ا-این جا! لطفا!»

آن‌ها به دویدن ادامه دادند اما خیلی زود متوجه شدند که یک چیزی غیر عادی هست. صدای پا و له شدن برگ‌ها مدام به گوششان می‌رسید. آن‌ها در جاده‌ای آجری می‌دویدند، اما صدای قدم‌هایشان عجیب بود، به طوری که انگار در جنگلی انبوه راه می‌رفتند.

«بچه‌ها!! یه چیزی عجیبه... مطمئن بشین....» ایفرین به عقب نگاه کرد: «هااا؟؟»

او تنها بود، و در میان انبوهی از درختان متروک احاطه شده بود.

«اه...»

همانطور که عرق سرد از تیغه کمرش به پایین می‌اومد، اثرات مستی از سرش پرید.

«کمکم کن!»

دوباره فریادی بلند شد. در یک لحظه وحشت بر قلب ایفرین چیره شد. این حس عدالت نبود. این یک جادو محسوب می‌شد که او،

نمی‌توانست درک کند.

«ک-کجایی؟»

از آنجایی که او به آکادمی نرفته بود، دو ضعف بزرگ داشت؛ مقاومت در برابر جادو و ذهنیت یک جادوگر. این مهارت‌های پایه و ابتدایی در اکادمی، قبل از رسیدن به سطح کالج، تدریس می‌شد.

«کجایی؟»

در حالی که ایفرین وس...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب شرور می خواد زنده بمونه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی