فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 61

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر شصت و یکم.

اولین دستور کار نشست برشت ظهور شیاطین بود، که یکی از اون‌ها رو من در کوه تاریکی کشتم. برای شروع، دزکدان شهادت من رو خواست.

«کوه تاریکی منطقه که هرگز پاکسازی نشده. همیشه به اندازه کافی در اونجا هیولا وجود داشت، اما من انتظار نداشتم که اون روز یک شیطان رو بکشم.» بعد از دادن شهادت، نفسی گرفتم.

«این به این معنی هست که این اتفاق بسیار جدی‌تر و بزرگتر از ظهور مکرر شیاطین در سیستم شده. نه تنها این، بلکه ممکنه شمال هم به اون‌ها هجوم ببره. به هر مدرسه یا جایی دیگر دستور بدین تا با کلیسا همکاری کنند. جادوگرها می‌بایست به منطقه مشکوک اعزام بشن.»

اون زن یک شخصیت نامدار با موهایی به رنگ سبز مرموز و یک سرپرست قابل اعتماد خانواده با اعتقادات بالا بود.

حالا که قدرت تفسیر، قضاوت، تکرار یا رد شفاهی حرف‌ های دیگران رو نداشتم، تصمیم گرفتم تا با پیام رسان موافقت کنم و با یک بیانیه قال قضیه رو بکنم.

«درسته.»

چشمان اسسیل از تعجب گرد شد.

خوب، دکولین از اون دسته آدم‌ ها بود که به چیزهایی گوشزد می‌کرد، حتی اگر درست بود.

جادوگران دیگر لزوماً از این مورد در دستور کارشون، انتقاد نکردند.

«اول از همه، اگه کلیسا یک منطقه مشکوک رو انتخاب کنه، می‌شه جادوگر هوایی رو انتخاب و از هر مدرسه جادویی اعزام کرد.»

اون‌ها از گزینه اول رد شدند.

«``مدرسه لینل`` به جادوی مخرب خودش معروفه و در اجرای مجازات شیاطین اشتیاق زیادی نشون داده...»

اما هنوز چیزهای زیادی برای بحث در دستور کار وجود داشت، از جمله اینکه کدام مدارس اعزام می‌شن، چه اقدامات متقابلی در مناطقی که شیاطین اغلب در اونجا ظاهر می‌شن، صورت می‌گیره، چه بازنگری‌هایی باید در مورد سیاه‌چال و قوانین شکار شیطان انجام بشه، و موارد دیگر.

تقریباً به مدت 4 ساعت، میزگرد موضوعات مهم رو بدون پایان مورد بحث قرار داد.

در این مدت من سکوت کردم و حق خودم رو برای صحبت سه بار محفوظ نگه داشتم.

«فعلا جلسه متوقف می‌کنیم تا یه استراحت کوتاه داشته باشیم.»

بعد از گذشت پنج ساعت، بالاخره تونستم از پشت میز پاشم.

من بیرون رفتم تا حواسم رو جمع کنم و در اونجا مردی ریز اندام با موهای قهوه‌ای رو دیدم که نزدیک خروجی پاس پاش رو به زمین می‌کوفت.

آلن.

«...آه، پروفسور.»

آالن فریاد زد و به سمت من دوید.

«حاال-حالتون خوبه؟ ببخشید من دیر کردم! وارد شدن به نشست درحالیکه از قبل شروع شده، برخلاف قانونه. به همین خاطر من هیچ چاره‌ای جز صبر کردن نداشتم. ببخشید....»

درحالیکه اون گیج شده بود، من سرم رو تکان دادم. «اشکالی نداره.»

اگرچه که اینطور نبود. نمی‌ دونستم امروز چند بار خستگی مانا رو تجربه کردم. یه جادوگر معمولی امکان داشت بعد از این خستگی دچار تب یا حتی مرگ بشه.

هنوز می‌تونستم برخی از عوارض جانبی اون رو احساس کنم، و تنها [300] مانا در طول کنفرانس 5 ساعته دوباره به دست آورده بودم.

...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب شرور می خواد زنده بمونه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی