فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 62

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر شصت و دوم.

جلسه اول بدون نتیجه گیری مشخص به پایان رسید. با این حال، این موضوع مهمی نبود، زیرا سیلویا از قبل تصمیم خود را برای ماندن در اینجا برای سه شب و چهار روز آماده کرده بود.

شب تاریک بود که او به «هتل گلستان» در منطقه چهارم رسید. در هر اتاق فقط امکان یک اسکان وجود داشت.

«....»

سیلیوا به کاغذی که از سرایدار هتل دریافت کرده بود نگاهی انداخت.

___{قوانین شبانه برای هتل گلستان منطقه چهارم برشت اعمال می‌شود.}___ همه این قوانین فقط در شب اجرا می‌شوند.

1.در حالیکه در راهرو راه می‌روید، در اتاقی را باز پیدا کردید، هرگز به داخل اتاق نگاه نیندازید و وارد نشوید.

2.اگر کسی در شما را زد، در را باز نکنید. هرگز نبایستی به طور شفاهی هم پاسخ بدهید.

3.مواردی وجود داشته که اجساد در حمام پیدا شده. وحشت نکنید و به سادگی در را ببندید.

4.هتل گلستان در طبقه اول ساختمان قرار دارد. به محض ظاهر شدن یا کشف پله‌ ها، از بالا و پایین رفتن خودداری کنید.

5.هنگامی که روی تخت خود دراز کشیدید، لطفا تا صبح از راه رفتن خودداری کنید. در غیر این صورت، هر لحظه ممکن است به فضای دیگری منتقل شوید.

  1. ایجاد سر و صدا در راهرو ممنوع است. استفاده از جادو نیز ممنوع است.

————

سیلویا بعد از خواندن همه آن قوانین پلک زد. آن‌ها قوانین بی‌ مورد وحشتناکی بودند و حتی پدرش به او گفته بود که گوش گیر داخل گوش‌ هایش بزارد.

او به هر حال کودک خردسالی نبود که به کاوش برود و آنقدر احساس خستگی می‌ کرد که تنها کاری که می‌ خواست این بود که فوراً بخوابد.

در حالی که روی تختش دراز کشیده بود، شاهین او ``کوئیک استون`` کنار تختش ایستاد.

«شب بخیر.» او به کوئیک استون شب بخیر داد، چشمانش رو بست و تقریبا بلافاصله در خوابی خاموش فرو رفت.

به گزارش ساعت، او قبل از بازکردن چشمانش از تشنگی، حدود سه ساعت خوابید. از آن زمان، کوئیک استون مراقب او بود که او در رختخواب می‌ چرخید.

سیلویا احساس آرامش کرد. «راحت بخواب.»

بعد از بلند شدن او، شاهین چشمانش را بست، سیلویا از روی شلف یک لیوان آب برداشت.

پس از رفع تشنگی، برگشت و متوجه شد که وسط راهرو ایستاده است.

نه اتاق او، بلکه یک راهروی بی‌ پایان.

«...» او احساس کرد که تمام موهای بدنش سیخ شدند. عرق سردی روی گردن نشست و باعث شد سیلویا کمر خودش را تکان بدهد. او قانون پنجم را خیلی دیر بیاد آورد.

[5. هنگامی که روی تخت خود دراز کشیدید، لطفا تا صبح از راه رفتن خودداری کنید. در غیر این صورت، هر لحظه ممکن است به فضای دیگری منتقل شوید.]

سیلویا با احساس کف سرد زیر خود، به پایین نگاه کرد و خود را پابرهنه دید.

ویییی.....

باد می‌وزید، اما او نمی‌دانست از کجا.

سیلویا به اطراف نگاه کرد و راه پله‌ ای را نه چندان دور پیدا کرد. او می‌ دانست که نباید از آن‌ها استفاده کند.

[4. هتل گلستان در طبقه اول ساختمان می‌ باشد. به محض ظاهر شدن یا کشف پله‌ ها، از بالا و پایین رفتن خودداری کنید.]

`بیا فعلا آروم باشیم.`

در حالی که باد به آرامی روی پوستش می‌وزید، سیلویا خود را متقاعد کرد که هیچ اتفاق بدی برای او نخواهد افتاد.

در حالی که اراده‌اش محکم شده بود، در راهرو قدم زد تا به اتاقی برخورد کرد که درهایش باز بود.

سیلویا مکث کرد.

[1. اگر هنگام راه رفتن در راهرو دری باز پیدا کردید، هرگز به داخل اتاق نگاه نکنید و وارد اتاق نشوید.]

او راه رفتن را از سر گرفت، حتی یک نگاه هم نیانداخت. زمانی که در مقابل یکی از درهای بسته ایستاده بود، در زد.

با این هر چقدر منتظر ماند، باز نشد.

وووووهههه...

دوباره باد از کنارش گذشت.

سیلویا کمی بیشتر راه رفت و جلوی در دیگری ایستاد.

-تق تق

کسی جواب نداد. دستگیره در را گرفت و آن را...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب شرور می خواد زنده بمونه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی