شرور می خواد زنده بمونه
قسمت: 68
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر شصت و هشتم.
چهارشنبه، آخرین سخنرانی قبل از امتحانات میان ترم.
ایفرین به طبقه پنجم برج رسید. کلاس امروز قرار نبود در کلاس A واقع در طبقه سوم برگزار شود، بلکه در ``طبقه آخر`` برپا میشد.
«دیگه قراره چیکار کنیم؟»
در طبقه پنجم فقط سه کلاس وجود داشت. او دستگیره در یکی از آنها را گرفت و چرخاند.
«...»
چیزی که دید باعث شد فک ایفرین بیافتد.
منطقه به قدری وسیع بود که او نمیتوانست انتهای آن را ببیند. سقفی نیمکره، یک صحنه مستطیل شکل در مرکز و حتی صندلیهای تماشاچی در کنارهها داشت. شبیه ورزشگاه بود.
جادوگران قبلاً در آن جمع شده بودند و سر و صدا میکردند.
«اه، ایفی!» اعضای CRMC از جمله جولیا و فریت به او نزدیک شدند. گروهی از مردم عادی دور ایفرین جمع شدند؛ در حالیکه در نقطه مقابل او سیلویا قرار داشت.*1
اشراف زادهها دور سیلویا که در نشست برشت شرکت کرده بود، مکانی فوقالعاده، حلقه زدند. ایفرین نگاهی به سیلویا انداخت، در حالی که سیلویا هیچ توجهی به ایفرین نشان نداد.
دقیقاً در ساعت 3، دکولین در ورودی ظاهر شد و باعث شد که پچ پچهای پر سر و صدا بلافاصله فروکش کند.
او مثل همیشه پر اعتماد به نفس و اشراف زاده به نظر میرسید اما این دفعه عصایی به دست داشت که بسیار لاکچری و مجلل بود.
او فقط به برشت رفته بود. آیا این عصا را از آنجا خریده بود؟
«خوش اومدین.» دکولین به وسط صحنه رفت و در حالی که به جادوگران نگاه میکرد به صحبت ادامه داد: «کلاس امروز تمرین رزمی جادویی هست.»
شرکت در مبارزات جادویی برای جادوگران اجتناب ناپذیر بود. حتی اگر سعی میکردند از آن دوری کنند، در نهایت شکست میخوردند. جادوگران تازه کار عصبی به نظر میرسیدند.
«همچنین....»
_تیک
زمانی که دکولین با انگشتش بشکن زد، پرده روی لبه استادیوم برداشته شد.
«هاه؟»
«چ- چی؟»
پشت آن صدها جمعیت بود که ایفرین و همکلاسیهایش رو غافلگیر کردند.
«این یه تمرین باز هست.»
جادوگران با تعجب به اطراف نگاهی انداختند و هیاهو کردند؛ اما وقتی دکولین قاطعانه در مورد پیشرفت و هدف سخنرانی صحبت کرد، سکوت پیشه کردند.
«شما ممکنه از هر جادویی برای نبرد با همدیگر استفاده کنید. ام...
کتابهای تصادفی


