شرور می خواد زنده بمونه
قسمت: 71
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر هفتاد و یکم
رئیس هیئت مدیره برج دانشگاه امپراتوری خبر جالبی از دفتر خصوصی دریافت کرد...
این دستور برشت، در مورد جعبه قرمز بود.
اگر این یک بازی بود، اکثر مردم 10 میلیون یا 100 میلیون الن قمار میکردند تا به آنها دستور داده شود تا ظلم جعبه قرمز را آغاز کنند.
با این حال، نتیجه کاملاً برعکس بود. مشارکت شدید دکولین باعث شد این نتیجه بیشتر تعجب برانگیز به نظر برسد.
«این چیه؟»
«میدونم که چه احساسی داری.»
در دفتر رئیس، سیزده عضو هیئت علمی، از جمله رلین و لتران، گرد هم آمدند.
رئیس اغلب حداقل یک بار در ماه به استادان سر میزد، تنها کسی که هرگز به آن سر نزده بود دکولین بود.
«کنجکاوم که چرا امروز اینجا هستید. آیا با کسی در مادوهو آشنا شدین؟»
پروفسورها فقط به سوال رئیس خندیدند.
مدارس زیادی در این دنیای جادویی وجود داشت، درست مانند اینکه چگونه چندین جناح در سراسر قاره وجود داشت. رلین و بقیه متعلق به سازمانی به نام مادوهو بودند.
دکولین به هیچ مدرسهای وابسته نبود. خانواده یوکلین خود با پدرخوانده بودن در دنیای جادو هیچ تفاوتی نداشت.
«لوئینا این بار در مادوهو شرکت کرد. مدتی هست که با اون صحبت میکنم...» یکی از اساتید به حرف درآمد و باعث شد رئیس جلسه لبخند تلخی به لب بیاورد.
لوئینا برای سمت پروفسور ارشد با دکولین رقابت کرد، تا جایی که به خاطر یک ``حادثه غیر منتظره`` داوطلبانه انصراف داد.
او اکنون پروفسور ارشد برج دانشگاه پادشاهی بود.
«آیا ایشون به امپراتوری برمیگرده؟»
«هاهاهاهاها! اگه بتونید صندلی اون رو تضمین کنید، اون قطعا برمیگرده. اگر این اتفاق بیفته، قطعا برج ما از اون سود زیادی میبره. تازشم مگه دستاوردهاش در پادشاهی قابل توجه نبودش؟»
«.....»
«از طرف دیگه پروفسور دکولین این روزها یکم عجیب شده... در حدی که اون از جعبه قرمز دفاع میکنه. بر اساس رفتارش تو برشت، به نظر میرسه که پروفسور دکولین...»
رئیس لبخند زد و اشاره کرد. او به خوبی میدانست که پروفسور چه چیزی را میخواهد بیان کند.
«بسيار خوب. اگر لوئینا بگه که میخواد بیاد، من این رو در نظر میگیرم. خب بیایید فعلا این جلسه رو در اینجا به پایان برسونیم. امروز کاری برای انجام دادن دارم.»
«بله، رئیس!»
آنها با حالتی خوش و خرم رو برگرداندند و پروفسورها با چهرههای درخشان دفتر را ترک کردند.
«هووومممم.....» رییس در حالیکه در افکارش غرق شده بود و دستش را زیر چانهاش زده بود، چندین مدرک بیرون آورد.
از آنجایی که در اواسط دوره امتحانی بودند، مقالهها سرازیر میشدند. به خصوص بسیاری از سوالات آزمون به دفتر او رسیده بود.
اینکه آنها را بگردد، عادت او نبود اما....
«اون چطور این سوالات رو طراحی کرده؟» او از امتحانی که دکولین آماده کرده بود شگفت زده شد. او حتی به خودش افتخار میکرد که توانسته حداقل آخرین سوالش را حل کند.
«فکر نمیکنم حتی اگه از آزمونهای دیگه به عنوان مرجع استفاده کنم، بتونم چنین سوالاتی رو طراحی کنم.»
او شوخی نمیکرد. سوالات به ا...
کتابهای تصادفی
