مافیا در دنیای جادو
قسمت: 47
فصل ۴۷: در جستجوی یک خانه؟
طولی نکشید که گروه وینسنت پس از استراحت و صرف غذا برای یافتن ملک در این شهر حرکت کردند.
با اطلاعاتی که از مسافرخانهای که در آن اقامت داشتند بهدست آوردند، نیمی از شهر را بهسمت خانهای دورتر از مرکز شهر طی کردند.
این منطقه شبیه قطعهای از یک محله مسکونی بود که مشاغل اصلی در منطقه اطراف آن قرار داشتند.
فروشگاههای غذا، رستورانها و میخانهها در آنجا وجود داشتند، اما همچنین فروشگاههایی بودند که لباس، کفش و چیزهایی از این قبیل میفروختند.
اگرچه این جهان بسیار شبیه اروپای قرون وسطی بود، خدمات و تجارت بسیار توسعه یافتهتر بود.
به دلیل ثروت کسانی که میتوانستند مانا را در بدن خود دستکاری کنند، خدمات در این جامعه سریعتر از جنبههای خاص توسعه یافته بود.
آموزش در این جامعه همگانی نبود، اما هر احمقی میدانست که مهارتهای فانیانی که نمیتوانند مانا را دستکاری کنند، میتواند فرصتهایی برای پیشرفت اجتماعی برای آنها فراهم کند. آشپزها، کفاشها، خیاطیها و بسیاری دیگر از حرفهایهای معمولی سخت کار میکردند و برخی فروشگاههای خود را در مکانهایی مانند این داشتند.
این جامعه به همه اینها و بسیاری از مشاغل دیگر نیاز داشت، بنابراین حتی خیابانهای دور از مرکز شهرها به وسعت میلفال در خیابانهای اصلی خود تجارت داشتند.
در وسط این تجارتخانه در وسط محلهای مسکونی، وینسنت و گروهش از کالسکه پیاده شدند و به یکی از خانههای این خیابان نگاه کردند.
افراد نادان میگویند این مکان در نگاه اول عادی بهنظر میرسید، مثل هر اقامتگاه دیگری.
اما وینسنت و افرادش میدانستند که یکی از معدود مردم این شهر که اجازهی فروش اموال محلی را دارد در این اقامتگاه سکونت دارد.
این جامعه توسعه نیافته قوانین خودش را داشت!
اگرچه مالکیت خصوصی فقط در شهرهایی وجود داشت که پادشاه از حق خود بر زمین در قلمروهایش چشم پوشی میکرد، هر شخصی نمیتوانست این املاک را بفروشد.
دوک کسی بود که افرادی را برای این نوع خدمات منصوب میکرد و فقط چنین افرادی مجاز به تجارت املاک در شهرها بودند.
هر شهر به ازای هر ۲۰۰۰۰ نفر یک نفر از این قبیل داشت، بنابراین تنها سه نفر مجاز به تجارت املاک محلی در میلفال بودند.
خانه روبروی گ...
کتابهای تصادفی


