آسمان ها را مهر خواهم کرد
قسمت: 22
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۲۲: شمشیری خفته در پوست پایتون شیطانی
زمان زیادی نگذشته بود. به نظر میرسید که تمام کوه سیاه در حال جوشیدن است. غرش جانوران شیطانی هوا را تکان میداد و یکی پس از دیگری غرشهایی بلند میشدند. ده تهذیبگر یا بیشتر، که جرأت ادامه تعقیب خود را در کوه نداشتند، رنگ پریده به نظر میرسیدند. ترس دلشان را پر کرده بود و حالا حتی کمتر از قبل حاضر به ورود به کوه بودند.
«چی شده؟ چرا به نظر میاد همه جونورای شیطانی توی کوه عصبانین؟»
«چه خبر شده؟ برادرای ارشد یین تیانلونگ [1. نام یین تیانلونگ در چینی尹天隆(yǐn tiān lóng) است - یین یک نام خانوادگی رایج است. تیان به معنی «بهشت» یا «آسمان» لونگ به معنای «پررونق» «تورم» یا «صدای طبل»است] و ژو کای [2. نام ژوکای در چینی周凯( zhōu kǎi) است - ژو یک نام خانوادگی رایج است. کای به معنای «پیروز» یا «پیروزمند»] هر دو از سطح پنجم خالصسازی چی هستن، اما حتی اونا هم برای برافراشتن خشم تمام کوه به مشکل میخورن، یعنی از تکنیک خاصی استفاده کردن؟»
جمعیت اندکی که در دامنه کوه بودند، با گوش دادن به غرشهای کر کننده حدسهای خود را انجام دادند.
هم یین تیانلونگ و هم ژو کای، قبلاً با ترفندهای منگهائو تا حد جنون عذاب کشیده بودند، آنها با درماندگی تماشا میکردند که منگهائو در دوردستها به سمت بالا حرکت میکرد، همراه با مقادیر زیادی جانوران شیطانی. بر اساس نفرتی که در چشمانشان وجود داشت، اگر با نگاههایشان میتوانستند او را بکشند، منگهائو چندین بار مرده بود.
با این حال، در درون نفرت چشمانشان، خستگی و ناتوانی وجود داشت که فقط یین و ژو میتوانستند واقعاً آن را درک کنند. هر بار که دوباره شروع به تعقیب منگهائو کرده بودند، مدام از نوعی جادوی شیطانی برای تحر*یک انواع جانوران شیطانی استفاده میکرد. با تکان دادن یک آستین باعث میشد که قسمتی از بدن یک موجود شیطانی منفجر شود. بوی تعفن خون فضا را پر میکرد و آرام آرام موجودات را دیوانه میکرد.
دیدن این همه موجودات شیطانی باعث شد پوست سرشان بیحس شود، زیرا این موجودات فقط به دنبال منگهائو نبودند. هنگامی که موجودات متوجه دو تهذیبگر دیگر میشدند، شروع به تعقیب آنها میکردند. آنگاه، کمی دورتر، منگهائو مانند برق و باد دور میشد.
«لعنتی! نفرینت میکنم که تو شکم هیولاها بمیری!!!» ژو کای با غرش گفت. در کنار او، یین تیانلونگ آهی کشید و حتی خستهتر به نظر میرسید.
زمان به آرامی گذشت و شروع یکی دیگر از دورههای دو ساعته نزدیک شد. در تاریکی شب چراغ قرص خیره کننده بود. همین که نور موقعیت منگهائو را فاش کرد، ژو و یین دندانهای خود را بهم فشار دادند و به دنبال آن رفتند. طبق معمول، منگهائو از جادوی شیطانی خود برای تحر*یک بیشتر جانوران شیطانی استفاده کرد، سپس آنها را به سمت ژو و یین هدایت کرد و سپس ناپدید شدن آنها را در میان انبوه موجودات خشمگین تماشا میکرد.
«چطور تا حالا توسط یه جانور شیطانی خورده نشده؟» ژو و یین تا حد مرگ خسته شده بودند، در حالی که منگهائو پر از انرژی به این سو و آن سو میپرید. با دیدن این، نفرت تا مغز استخوانشان را پر کرد و لثههایشان از روی نفرت شروع به خارش کرد. اما کاری از دستشان بر نمیآمد.
راستش منگهائو هم خسته بود. هر بار که قرص میدرخشید، مجبور میشد بلافاصله توجه برخی جانوران شیطانی را برانگیزد. البته، آینه مسی به او اجازه داد تا سریعترین موجودات را که در مسیرش ظاهر میشدند، متوقف کند و به این ترتیب به او فرصت داد تا فرار کند. اگر آینه نبود، مدتها پیش از خستگی به زمین میافتاد.
او ناگهان متوجه شد که به بالای کوه رسیده است. زمین پوشیده از شکافها و شکستگیهایی بود که برخی از آنها به قدری بزرگ بود که انسان به راحتی میتوانست داخل آنها جا شود. نفس نفس زنان، منگهائو پشت تخته سنگی نشست تا استراحت کند و به آینه مسی در دستانش نگاه کرد. داغ میسوخت، انگار همهی اتف...
کتابهای تصادفی


