فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 31

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 31: مبارزه کنید

«آخرین مبارزه این تمرین.» ارشد بزرگ اویانگ با نگاهی روحیه‌ دهنده به منگ‌هائو سخنانش را آغاز کرد. «منگ‌هائو‌ در مقابل وانگ تنگ‌فی. برنده به جایگاه شاگرد فرقه درونی ارتقاء پیدا می‌کنه.»

همانطور که منگ‌هائو به سکو می‌پرید همه به او خیره شدند. وانگ تنگ‌فی چشمانش را باز کرد و کاملا طبیعی و آرام از جا بلند شد. زمزمه‌هایی میان شاگردان فرقه بیرونی شکل گرفتند.

«منگ‌هائو واقعا جرأت می‌کنه پا تو سکو بذاره. درسته که اساس تهذیبش خیلی خوبه و هان زونگ رو هم کشته، اما این مبارزه با برادر ارشد وانگ هستش. اون واقعا حد و حدود خودشو نمی‌دونه.»

«تو مسیر قدرت همیشه موانعی وجود دارن. این برای برادر ارشد وانگ فقط یک سنگ ریزه‌ست که برای رسیدن به اوج باید ازش عبور کنه.»

«هنوز یادمه که یه بار منگ‌هائو هدیه‌ای که برادر ارشد وانگ به کسی داده بود رو ازش دزدید و وقتی که برادر ارشد وانگ اون رو ازش پس گرفت، منگ‌هائو مثل یه مورچه‌ای در مقابل اون بود.» اینطور نبود که همه با منگ‌هائو دشمنی بزرگی داشته باشند، بلکه در قلبشان، برادر ارشد وانگ کسی بود که هیچ کس جرأت نمی‌کرد با او درگیر شود.

- اگه توسط وانگ تنگ‌فی بمیره به دست آوردن کیف نگه‌دارنده‌اش سخت می‌شه.

شانگوان شیو با خود فکر کرد و سپس اخم کرد. او باری دیگر به منگ‌هائو نگاه کرد.

وقتی همه در جمع منگ‌هائو را مسخره می‌کردند و یک بار دیگر او را در مقابل جهان قرار می‌دادند، ناگهان صدایی زلال و شفاف در گوشش طنین انداز شد.

«برو منگ‌هائو! تو برنده می‌شی. شاگرد فرقی درونی قطعا خودت می‌شی!» چاقالو بود که در میدان با صدای گوش‌خراش و نوجوانش فریاد می‌زد.

زمزمه‌ها نیز به گوش منگ‌هائو رسیدند اما خیلی دور به نظر می‌رسیدند. او با آرامش در مکانش ایستاد و به وانگ تنگ‌فی خیره شد. منگ‌هائو می‌دانست که از لحظه‌ای که وارد دنیای تهذیب شده بود تا به حال، هرگز با حریفی قدرتمندتر روبرو نشده بود. این سخت‌ترین نبرد او تا کنون خواهد بود.

اما او نمی‌توانست عقب‌نشینی کند، او می‌جنگید، او حمله خواهد کرد. بعضی کارها در زندگی وجود دارد که یک مرد به‌خاطر غرور هم که شده باید انجام دهد.

صحنه‌ی آن روز همچنان در سرش پخش می‌شد و او ناخودآگاه شروع به مالیدن کیف نگه‌دارنده‌اش کرد.

داخل آن ده ناخن خون آلود بود که او از کف دستش کنده بود.

وانگ تنگ‌فی آرام ایستاد، نگاهی پرانرژی به منگ‌هائو داد. چشمانش آرام بود، انگار از پایین به حشره‌ای نگاه می‌کرد، او دقیقاً مانند آن سال به نظر می‌رسید.

دست راستش را طوری تکان داد که انگار دارد یک حشره را دور می‌کند و در مقابل او گردبادی در حال چرخش ظاهر شد که قدش به اندازه یک نفر بود، گردباد به سمت منگ‌هائو چرخید.

چشمان منگ‌هائو شروع به درخشیدن کردند. او چیزی برای گفتن به وانگ تنگ‌فی نداشت. هر آنچه او می‌خواست بگوید را می‌شد با شمشیر، جادو و این سخت‌ترین نبرد در تمام 18 سال زندگی‌اش بیان کرد.

او به جلو رفت، دست راست خود را بلند کرد و یک تیغه بادی را به سمت گردباد فرستاد. در حالی که تیغه بادی به جلو حرکت می‌کرد، بادی وحشی از آن ساطع می‌شد.

مبارزه شروع شد!

او ضربه‌ای به کیف نگه‌دارنده‌اش زد و بیست شمشیر در یک خط به بیرون پرواز کرد. به نظر می‌رسید برخی خمیده بودند، نمی‌توانستند مستقیم پرواز کنند، اما هاله‌های شمشیرشان به‌طور کورکورانه می‌درخشید. او انگشت دست راستش را بلند کرد و با آن اشاره کرد. بیست شمشیر همچون رنگین کمانی شدند که با قدرتی بی‌اندازه، مستقیم به سمت وانگ تنگ‌فی حرکت کردند.

هاله‌های شمشیرها مانند باران خیره کننده بودند و در حالی که نیروی تر...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی