آسمان ها را مهر خواهم کرد
قسمت: 50
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 50: نیزه آهنین
منگ هائو به محض اینکه کوه بزرگی که جلوتر از او واقع شده بود را دید، چشمانش شروع به درخشش کرد. این به وضوح فراتر از یک کوه معمولی بود، و شاید حتی حاوی برخی از جانوران شیطانی میبود. در هر صورت، او زمان زیادی برای فکر کردن در مورد آن نداشت. او مستقیماً به سمت جنگلی که در پای کوه دیده میشد پرواز کرد.
در پشت او حالت چهرهی شانگ گوانشیو تغییر کرد. پایه تهذیب او بالاتر از منگ هائو بود. او سالها در جهان تهذیب قدم نهاده بود و چیزهای زیادی دیده بود. او میتوانست بگوید که چیزی در مورد این کوه عجیب است. اما همانطور که دید منگ هائو به جلو حرکت میکند، شکهای خود را کنار گذاشت، دندانهایش را به هم فشار داد و او را دنبال کرد.
در همین حین بر روی سکو، وو دینگچیو با ردایی سفید و سانگ عجیب و غریب نشسته بودند. از نقطه نظر آنها مشخص بود که شاگردان سرنوشت بنفش در جنگل کوهستان، گیر کرده بودند و پس از یک شبانه روز هنوز نمیتوانستند پا به کوه بگذارند. یک به یک، آنها توسط جانوران شیطانی مورد حمله قرار میگرفتند.
«شاگردای فرقه سرنوشت بنفش واقعاً استثنایی هستن. این که تونستن یه شب تمام تو جنگل جانورهای شیطانی دوام بیارن خیلی عالیه. وو دینگچیو، تو واقعاً باید مغرور باشی.»
او وقتی نگاه تاریکی را در چهره وو دینگچیو دید، بسیار از خود راضی شد و حتی خوشحالتر به نظر میرسید.
چهرهی وو دینگچیو با دیدن وضعیت بد شاگردانش حتی بیش از پیش درهم گرفت. سپس او آهی سرد سر داد.
«وو دینگچیو، تو واقعاً باید به خودت افتخار کنی. آخرین باری که فرقه یخ طلایی به سراغم اومد تا در آزمون من شرکت کنن، همشون توسط جانوران روحانی من شکست خوردن. حتی یک نفر هم نتونست به کوه گنج من برسه تا جانوران روحانی واقعاً قدرتمند رو ببینه. من واقعاً از این بابت ناراحت شدم. من واقعاً امیدوارم که شاگردهای سرنوشت بنفش تو بتونن نمایش خوبی اجرا کنن. این جنگل روحانی پر از جانوران روحانی است که من با دقت انتخاب کردم. به عنوان مثال، اون یکی...» او با افتخار انگشت خود را به سمت میمونی سفیدرنگ گرفت.
تمام بدنش، حتی چشمانش مثل برف سفید بود، و ظاهرش فوقالعاده خشن بود. با یک ضربه پنجههایش، بازوی یکی از شاگردان فرقه سرنوشت بنفش را برید و خون همهجا را پر کرد. با سرعتی باورنکردنی حرکت میکرد، مثل طوفانی سفید. آن جانور تاکنون هفت یا هشت نفر از شاگردان سرنوشت بنفش را مجروح کرده بود.
«این یه جانور جهشیافته از قله برفیه که به ندرت تو جهان دیده میشه. من حدود ده سال پیش اون رو به دست آوردم. خیلی جانور نادریه. به خزش نگاه کن، به سفیدی خالص مثل برف و صاف مثل ابریشمه. احتمالاً یه روزی بتونم به یه قیمت بالا بفروشمش.» سانگ عجیب در حالی که در تکبر خود غرق شده بود دوباره شروع به خندیدن کرد. وو دینگچیو حتی بیشتر از قبل اخم کرد. او هیچوقت تصور نمیکرد بعد از این همه سال، کوه گنج سانگ عجیبوغریب پر از جانوران شیطانی قدرتمند بشود.
همانطور که سانگ عجیبوغریب داشت حرف میزد، یک نفر در نزدیکی مرز نقطهای از جنگل که میمون سفید قرار داشت ظاهر شد. او منگ هائو بود که در پشت سرش شانگ گوانشیو مُصرانه به تعقیب او میپرداخت.
«پس انگار، چندتا خارجی تصمیم به ورود گرفتن. وو دینگچیو، لطفاً توجه کن که وفای به عهد به چه معناست. من از ورود هیچ تهذیبگری در مرحله خالصسازی چی جلوگیری نمیکنم. هر کسی میتونه وارد بشه. اگرچه اونها مطمئناً میمیرن، اما با این حال من جلوشون رو نمیگیرم.»
وو دینگچیو غُرغُر سردی سر داد، کمترین توجهی به منگ هائو و شانگ گوانشیو نکرد. در عوض، او به میمون سفید خیره شد که به تازگی با شاگرد دیگری از سرنوشت بنفش روبهرو شده بود. ظاهراً او حدود هفده یا هجده سال...
کتابهای تصادفی


