فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 63

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 63: موج دیگری برمی خیزد!

انفجار! دست غول پیکر مه آلودی با تلاش دو تن از شاگردان سطح هشتم چی ایجاد شده بود. منگ‌هائو به تنهایی نمی‌توانست در برابر آن بایستد. به همین دلیل بود که او از دومین و اسرارآمیزترین آیتم‌ها در کیسه‌ نگهدارنده خودش استفاده کرد، شمشیرهای چوبی. اولین مورد نیز آیینه مسی بود.

شمشیرهای چوبی که وانگ تنگ‌فی حسرتشان را می‌خورد، اکنون از دست منگ‌هائو پرواز کردند. آنها از میان دست غول پیکر مه بریدند و به سوی دو شاگرد فرقه باد وزان جهیدند.

شمشیرها هاله قدرتمندی از خود ساطع نمی‌کردند، اما همانطور که در هوا پرواز می‌کردند، انرژی معنوی اطراف را می‌مکیدند. شاگردان فرقه باد وزان بهت زده جاخالی دادند. بدون استفاده از خرناس سرد، منگ‌هائو از فاصله زیادی شلیک می‌کرد.

شمشیرهای چوبی به سمت او چرخیدند. او حتی به عقب نگاه نکرد، فقط سرعت خود را به جلو افزایش داد.

پشت سر او، چشمان برادر ارشد لیو باریک شد، و حرص در چشمانش حتی قوی‌تر شد.

«این یارو منگ خیلی آیتمای جادویی داره. اون شمشیرای چوبی فوق العاده مرموزن. می‌تونه ثابت کنه که اون نیزه دیگه چه قدرتی داره! اما چرا هنوز ازش استفاده نکرده؟» چشمان برادر ارشد لیو همانطور که او را تعقیب می‌کرد، سوسو زد. مانند منگ‌هائو، توانایی حفظ پرواز طولانی مدت را نداشت و برای اوج گرفتن به جادو نیاز داشت.

سون‌هوا و دیگر شاگردان فرقه باد وزان چهره‌های گرفته‌ای داشتند. به ویژه در مورد ژوشو صادق‌تر بود. با خرخری تیراندازی کردند. سون‌هوا فک خود را به هم فشار داد و آنها را دنبال کرد. ژوشو در هوا پرید و به رگه‌های چند رنگ نورانی تبدیل شد. آن‌ها فاصله‌ی خود را از فرقه باد سرد حفظ کردند و برادر ارشد لیو هم به دنبال‌کردن منگ‌هائو ادامه داد.

منگ‌هائو در صورتش حالت تلخی داشت. او می‌دانست که برادر ارشد لیو از فرقه باد سرد هنوز حرکت جدی‌ای نکرده است. با ظاهر سون‌هوا و دیگران، او اکنون دو گروه تهذیب‌گر تعقیب کننده، اخم کرد.

«به اندازه کافی سنگ روح ندارم.» منگ‌هائو در سکوت با خودش فکر کرد. «اگه به اندازه کافی داشتم، می‌تونستم یه قرص آسمان دیگه رو مصرف کنم و تا سطح نهم پیش برم... اگه سطح نهم چی بودم، این افراد جرات تعقیب منو نداشتند.»

«شاید مجبور باشم برم و چندتا از گنجینه‌هامو بفروشم...» منگ‌هائو به این فکر افتاده بود که از آینه‌ی مسی برای کپی کردن برخی از گنجینه‌های جادویی و سپس فروش آنها استفاده کند. اما منطقه‌ی ژائو کوچک بود و فقط چند فرقه داشت. اگر او آیتمی را می‌فروخت و سپس از آن استفاده می‌کرد، سپس بعداً از مشابه آن استفاده می‌کرد، شک برانگیز می‌شد.

همانطور که او با خودش غر میزد، ناگهان چشمانش پر از عزم شد. روی زمین افتاد و دوید. چند قرص روح زمینی را قورت داد تا اینکه بدنش با نیروی معنوی فراوان پر شد. سپس، دوباره به طرف بادبزن ارزشمند پرید و به جلو شلیک کرد. متأسفانه کوه‌های زیادی در این منطقه بود، اما تعداد کمی حیوانات شیطانی داشت. آنهایی که می‌دید ضعیف بودند و استفاده از تاکتیک معمول برای فرار از تعقیب و گریز، ممکن نبود.

همانطور که سعی می‌کرد بفهمد چه باید بکند، دو شاگرد فرقه جریان باد، افسونی ایجاد کردند و صدای سوت دیگری از فلوت‌های زیر پای آنها بلند شد.

صدای آن مانند یک روح در حال زاری بود که درحالی که انگشتانشان سوسو...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی