آسمان ها را مهر خواهم کرد
قسمت: 76
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 76: فراتر از بیعیب و نقص
دو شمشیر چوبی در اطراف حلقه زدند و هاله شمشیری تکان دهنده را از خود ساطع کردند. با سرعت به سمت سر شانگوان، یکی از سمت چپ و دیگری از سمت راست سرعت گرفتند در حالی که نیت کشتن منگ هائو را با خود حمل میکردند. این بار مشخص بود که شانگوان نمیتواند فرار کند.
«یه چیزی با ارزشتر از یه بنیاد بیعیب و نقص وجود داره.» شانگوان با صدایی نافذ فریاد زد. «این چیزیه که توی دامنه جنوبی، یا در واقع توی هر چهار قاره، صدها بار نادرتر از سطح ده خالصسازی چی توئه. دارم در مورد یک بنیاد کامل حرف میزنم!! منگ هائو تو...» سپس در همان لحظه، دو شمشیر منگ هائو در سرش فرو رفتند و فوارههای خون را به هر طرف سرازیر کردند.
شانگوان شیو بلافاصله در گذشت. او یکصد سال زندگی نکرده و با غم و اندوه بیپایان مرده بود.
مصالحه نکردن او تا سر حد مرگ به دلیل نقشههای بزرگش و به این دلیل بود که او در میانه تأسیس پایهریز بنیادش بود. اما سپس سرش منفجر شد، بدنش از کوه داچینگ به پایین افتاد و در رودخانه زیر آنها فرو آمد. آرزوهایش و بدنش با هم به دوردستها شناور شدند.
منگ هائو هنگام افتادن بدن او، کیف سبز تیرهاش را ربود. به آن نگاه نکرد اما در عوض به سرعت آن را در لباسش فرو برد.
به نفس نفس افتاد. با اینکه به سطح دهم خالصسازی چی رسیده بود، اما باز دو شمشیر چوبی را به کار گرفته بود تا کسی را که در استانه رسیدن به پایهریز بنیاد بود، بکشد. الان که تموم شده بود، احساس میکرد انرژیاش کاملا تخلیه شده و به شدت خسته است.
او بدن شانگوان شیو را تماشا کرد که در فاصله ناپدید میشد، سپس چرخید و روی یکی از شمشیرهای چوبی پرید. بدنش به پرتویی از نور تبدیل شد و از کوه به سمت جایی که ببر کوچولو بیهوش دراز کشیده بود فرود آمد.
صورت پسر مثل مردهها رنگ پریده بود و چشمانش محکم بسته بود. هاله او مانند رشتههای غولپیکر بود و نیروی زندگیاش به مانند شعلهای کوچک که امکان دارد هر لحظه خاموش شود، سوسو میزد.
منگ هائو متفکرانه به ببر کوچولو نگاه کرد و سپس نگاهش را به مرواریدی که در هوا در کنار او شناور بود، داد. قدرت مروارید تا حد زیادی تکان دهنده و واقعاً به مانند یک گنج بود. حتی میشد قدرت آن را با قدرت آینهی مسی هم مقایسه کرد.
«کپی کردنش به مقدار نجومی سنگ روح نیاز داره... چه حیف.» منگ هائو آهی کشید و به آسمان نگاه کرد.
او از همان ابتدا میدانست که مروارید با نیروی حیات ببر کوچک پیوند خورده است. اگر او آن را میدزدید، آن وقت ببر کوچولو میمرد.
«تو زندگی خودت رو به من سپردی. من، منگ هائو، چطور میتونستم نقش شرور رو بازی کنم؟ اگه اینکارو میکردم، تا آخر عمر وجدانم رو آزار میداد. هرگز نمیتونستم واضح فکر کنم و روزهای تهذیبم به پایان میرسید.» در حالی که چشمانش برق میزدند، آستینش را تکان داد و به پیشانی ببر کوچولو ضربهای زد.
بدن ببر کوچولو دچار اسپاسم شد، سپس چشمانش را باز کرد. فورا گارد گرفت، روی پاهایش ایستاد و چند قدم عقب رفت. نگاهی به مروارید در دستان منگ هائو انداخت و بدنش شروع به لرزش خفیفی کرد. حالت ناامیدی در چشمانش نقش بست.
منگ هائو مروارید را با یک انگشت بلند کرد و آن را مستقیما به جلوی ببر کوچولو پرتاب کرد که او هم آن را روی هوا ربود. حالت پیچیدهای روی صورتش نفش بست، و بیرمق به منگ هائو خیره شد.
«خیلی از کمکت ممنونم این گنج شگفت انگیزه. باید محتاط باشی و از خودت مراقبت کنی.» به محض اینکه مروارید از دستش فاصله گرفت، بدن منگ هائو شروع به ضعیف شدن کرد. نشانههای گویای سطح دهم خالصسازی چی کم کم شروع به ناپدید شدن کردند و انرژی معنوی آسمانها و زمین که از او محروم شده بودند، به آرامی شروع به بازگشت کردند.
نیروی گرانشی مهار نشده درون بدنش به آرامی ناپدید شد.
منگ هائو از تصمیم خود پشیمان نشد. بعضی چیزها بودند که او نمیت...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی



