آسمان ها را مهر خواهم کرد
قسمت: 78
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 78: چارهایجزباورکردننیست!
یکی از اکسنتریکهای(عجایب) شکلگیری هسته از سه فرقهی بزرگ در حالی که میخندید، گفت: «دائوئیست مکاشفه واقعاً شایستگی شهرتش رو به خاطر توانایی انجام دادن پیشگوییهای مبتکرانه داره.»
«اون حتی سریعتر از ما رسید اینجا.»
لرد مکاشفه با لحنی آرام گفت: «شما سه فرقه به من خبر ندادین، پس خودم مجبور شدم امور الهی رو انجام بدم.»
یکی از اکسنتریکهای(عجایب) شکلگیری هستهی فرقهی باد سرد گقت: «خیلی خب.»
او یک ردای بلند مشکی پوشیده بود. «حالا که این بچه پیدا شده، طولی نمیکشه تا بتونیم به محدودهی مراقبهی پدرسالار معتمد وارد بشیم، این موضوع مدت زیادی هست که ادامه داشته. حتی فرقههای بزرگ در حوزهی جنوبی خبر دارن چه اتفاقی داره میفته.» نگاهش به منگهائو افتاد و او را با بیتفاوتی نگاه کرد، انگار که او یک جیرجیرک است.
بسیاری از آنها هنگام صحبت کردن به او توجهی نمیکردند، گویی میدانستند که کلمات آنها میتواند زندگی یا مرگ او را تعیین کند. در واقع، گفتگوی آنها سرنوشت او را تعیین میکرد.
منگهائو چیزی نگفت. او میدانست برای اینکه بخواهد با قلدری آنها مبارزه کند، باید روشی پیدا میکرد. هنگام تجزیه و تحلیل موقعیت، او گیج شده بود.
لیو دائویون در حال تعظیم با دستان به هم چسبیده به سمت یکی از اکسنتریکهای(عجایب) شکلگیری هستهی فرقهاش، گفت: «پدرسالار.»
تهذیبگر ردا سیاه با آرامی گفت: «پس، معلوم میشه تذهیبگر کوچیک خالصسازی چی از سطح نهمه....» مثل اینکه صورتش دائماً قرمز بود. «تعجبی نداره که اون قادر بود جهان تهذیب منطقهی ژائو رو به همچین آشوبی بندازه.» او دستش را به سمت منگهائو بلند کرد طوری که انگار میخواست او را بگیرد.
ناگهان منگهائو گفت: «من اینجام و نیزه هم همینطور.» چشمانش برق زد. صدای او میتوانست ناخنها را بکند و آهن را بِبُرَد. نگاهی وحشیانه در چشمان او ظاهر شد که به نظر میرسید میدانست که نمیتواند از گرفتن گنجینههایش توسط آنها جلوگیری کند، اما اگر این کار را میکردند، فوراً به زندگی خود پایان میداد.
با شنیدن حرف منگهائو، پیرمرد که قصد داشت حرکتی بر روی او انجام دهد ایستاد و اخم کرد. تماشاگران نیز اخم کردند.
منگهائو گفت: «پایهی تهذیب من ضعیف و کمه...، اگه نسل قدیمیتر مایل به غارت گنجینههای منه، لطفاً این کار را انجام بدید. اما اگه حتی یه گنج رو از دست بدم، به زندگی خودم پایان میدم. و اگه من بمیرم، اون وقت نمیتونم شما رو به محدودهی مراقبهی پدرسالار بنیانگذار ببرم. من ترجیح میدم بمیرم تا اینکه توسط شما غارت بشم!» همانطور که او صحبت میکرد، چهرهاش با اراده میدرخشید.
یکی از شش تهذیبگر شکلگیری هسته گفت: «من همینجوری میکشمت، بعد از یه جستجوی روح نافرمان از بهشت استفاده میکنم تا محل اون مکان رو از تو بکشم بیرون.»
وقتی منگهائو این را شنید، از ته دل خندید. کوچکترین ترسی در چشمانش دیده نمیشد. صدای خندهاش در میان کوهها میپیچید و به گوش اکسنتریکهای(عجایب) قدیمی میرسید.
«اگه قصد دارید من رو جستجو کنید پس ادامه بدید. فقط شاگردهای فرقهی درونی موقعیت محدودهی مراقبهی پدرسالار رو میدونن. اما حتی اگه مکانش رو بدونی، بدون منِ زنده، آگاه، و سالم، هرگز نمیتونی واردش بشی.» وقتی آنها این را شنیدند، همهی اکسنتریکهای(عجایب) قدیمی با چشمانی سرد مثل یخ به او خیره شدند.
«شما از نسل ارشد، پایههای عمیق تهذیب دارید. مطمئناً شما بعضی از هنرهای عروسکی روح رو هم میشناسید. اما بدون آگاهی من توی اونجا، یا اگر به هر طریقی مجروح شده باشم، نمیتونید وارد بشید. شما باید از حمایت کامل و مطلق من برخوردار باشین!» &n...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

