فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 107

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
چپتر107: درخت بهار و پاییز

 
 
«برای مقابله با این سم سه راه وجود داره...» پیرمرد درحالی­که داشت کیسه‌های حاوی سنگ روح را در کیسه‌ی نگه­دارنده‌اش می‌گذاشت گفت. «سومین روش اینه که فقط درد ناشی از سم رو کاهش بدیم. سه نوع میوه‌ی روح وجود داره خوردنش چنین تأثیری خواهد داشت.
روش دوم می‌تونه برای سرکوب اثرات سم و همچنین کاهش دفعات شعله‌ور شدن استفاده بشه. برای این کار به درخت بهار و پاییز نیاز داری. یه درخت می‌تونه سم را به مدت یک سال سرکوب کنه. به هر حال، این نوع درخت در واقع قادر به انجام کارهایی بیشتر از صرفاً سرکوب انواع وسیعی از سمومه. بسیار نادره، اما به دست آوردنش غیرممکن نیست. تنها جنبه منفی اینه که استفاده از اون باعث عمیق‌تر شدن مسمومیت می‌شه. همچنین این که اثر برگشتی شدیده. اگر زمانی فرابرسه که دیگه نتونی زهر رو سرکوب کنی، به­شدت فوران می‌کنه و نمی‌تونی دیگه دفعش کنی.
برای از بین بردن کامل سم، در واقع بسیار ساده است. فردی از نسل ارشد رو پیدا کن که در مرحله انقطاع روح باشه. اون به­راحتی می‌تونه با استفاده از قدرتش سم رو برای تو از بین ببره.
خیلی خب، با دیدن اینکه به راحتی چنین مقادیری از سنگ‌های روح را خرج می‌کنی، روش چهارم رو هم به تو میگم. اگر به نوعی این شانس را داشته باشید که یک قرص دفع سم شیطانی رو که شخصاً توسط استاد بزرگ قرص شیطانی ساخته شده، به­دست بیاری، می‌تونی از اون برای از بین بردن کامل سم استفاده کنی.»
 پیرمرد با خونسردی ادامه داد: «با این­حال، استاد بزرگ قرص شیطانی جایگاه بالایی در فرقه سرنوشت بنفش داره. این کار خیلی سخت خواهد بود.»
 منگ­هائو لحظه­ای فکر کرد، سپس بدون هیچ حرف دیگری، بسته‌ی دیگری از کیسه‌ی نگه­دارنده‌اش بیرون آورد. او به سنگ‌های روح بسیار اهمیت می‌داد، اما آن‌ها دارایی­های مادی ساده­ای بودند که با ارزش زندگی او قابل مقایسه نبود.
پیرمرد کیسه را پذیرفت، چشمانی برق زد و لبخندی بر لبانش نقش بست.
 «می‌دونم چی می‌خوای بپرسی.»
 منگ­هائو با سردی و حالتی تلخ پرسید: «از کجا می‌تونم اون رو بخرم؟»
«امکان نداره که یه خارجی بتونه این رو بدونه، اما با توجه به وضعیتم، من از این باخبر هستم. شنیدم که یک ماه دیگه کاروانی تجاری از صحرای غربی به اینجا میاد. وقتی اونا برسند، غرفه‌ی صد گنج میزبان یه حراج خواهد بود، و یکی از اقلامی که اونا خواهند فروخت درخت بهار و پاییزه.»
«غرفه صد گنج؟» وقتی منگ­هائو به غرفه ی صد گنج در شهر پالایش شرقی در ایالت ژائو فکر کرد چشمانش برق زد. [برای یادآوری اتفاقات می‌توانید فصل53 را مجدداً بخوانید.]
منگ­هائو ایستاد و با تعظیمی به پیرمرد برگشت و به سمت در رفت. وقتی در را باز کرد، چیزی که دید یک زن زیبا و شیک بود. نگاه آن دو برای لحظه‌ای به­هم رسید.
«مرحله‌ی میانی پی‌ریزی بنیاد!» منگ­هائو فکر کرد. وقتی جلو می‌رفت چهره‌اش چیزی نشان نمی‌داد. حالت زن سفیدپوش عادی بود. وقتی منگ­هائو رفت، وارد مغازه شد. همانطور که او این کار را انجام داد، ابروهایش کمی درهم رفت و به کیو لین و منگ­هائو که می‌رفتند نگاه کرد.
«اون آشنا به نظر می‌رسه، اما نمی‌تونم به خاطر بیارم که قبلاً کجا دیدمش.» چو یویان زیاد به آن توجه نکرد. سالی که او منگ­هائو را در بالای کوه شرقی فرقه معتمد دیده بود، او تنها در سطح ششم خالص­سازی چی قرار داشت. با وجود اینکه او شانس وانگ تنگفی را برای پیوستن به فرقه درونی ربوده بود، چو یویان اصلاً توجهی به او نکرده بود. شش سال از آن زمان گذشته بود و او مدت­ها بود که منگ­هائو را فراموش کرده بود. [اگر می‌خواهید چو یویان و وانگ شیفان را دوباره به یاد بیاورید، می‌توانید فصل 35 را دوباره بخوانید.]
او منگ­هائو را فراموش کرده بود، اما منگ­هائو او را فراموش نکرده بود!
 
 منگ­هائو نمی‌توانست محافظ میان­سال را که آن شب آنجا ایستاده بود فراموش کند. او همچنین نمی‌توانست زنی را که به نظر می‌رسید با وانگ تنگفی چنین روابط صمیمانه‌ای داشت فراموش کند.
 
 «این قطعاً اون بود.» منگ­هائو تندتر راه می‌رفت، حا...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی