فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 108

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل108: کشمکش پنهان آغاز می‌شود.
 
 
رستوران پر از افراد مختلف بود، بنابراین هیچ­کس متوجه رفتار عجیب منگ­هائو نشد. فنجان چایش را به آرامی کنار گذاشت. قیافه­اش مثل همیشه آرام بود، اما قلبش ناگهان شروع به تپیدن کرده بود و صدای غرشی سرش را پر کرد.
 بی­صدا سرش را برگرداند تا به کسی که از هفت ستاره در چشمان جسد جاویدان یاد کرده بود نگاه کند. سپس سرش را پایین انداخت و نوشیدنی دیگری خورد.
 
 «می­دونی چی عجیبه. این جاودانه مرده، اما بدنش هنوز هم فشار قدرتمندی داره که باعث ایجاد انواع پدیده‌های عجیب‌وغریب میشه. فرقه‌ها و قبایل بزرگ فقط می‌تونستند به فاصله سی‌صد متری اون نزدیک بشند.»
 «شنیدم که اخیراً طوایف و فرقه‌های بزرگ تدارکات ویژه‌ای انجام داده و تونستند به بیشتر به جسد نزدیک بشند.»
بحث­ها تا ظهر ادامه یافت و پس از آن مردم شروع به متفرق شدن کردند. شخصی که هفت ستاره را ذکر کرده بود برخاست. پس از گپ زدن و خندیدن با همسفرش، سرانجام مجبور به رفتن شد.
در همین لحظه بود که منگ­هائو به آرامی روی میز زد. این ضربه یک لرزش خروشان ساطع کرد که لرزی را در بدن تهذیبگران مجاور ایجاد کرد. وقتی همه برگشتند و به منگ­هائو نگاه کردند، حالت آنها تغییر کرد.
 پایه تهذیب او ناگهان فشار عظیم پی‌ریزی بنیاد را ساطع کرد و رستوران را فراگرفت. سپس متلاشی شد. با این­حال، در آن لحظه کوتاه، بدن‌های تهذیبگران سطح هشتم و نهم خالص‌سازی چی لرزید. چهره‌هایشان رنگ پریده شد و قلب‌هایشان درحالی­که سعی می‌کردند به خاطر بیاورند که چیزی برای آزار این کارشناس پی‌ریزی بنیاد گفته‌اند یا نه، دیوانه‌وار می‌کوبید.
 
 «نسل بزرگتر.» یکی­یکی سلام کردند. آنها می‌دانستند که جنگ در محدوده شهر ممنوع است، بنابراین این شخص به راحتی به کسی حمله نمی‌کند. اما برای آنها، فشار عظیمی که توسط یک تهذیبگر بنیاد ساطع می‌شد، فوق‌العاده قدرتمند بود و باعث ترس و وحشت در درون آنها می‌شد.
منگ­هائو با اشاره به یکی از مردم گفت: «تو، بیا اینجا.» مرد جوانی بود که تقریباً بیست­وهفت یا بیست­وهشت ساله به نظر می‌رسید. در سطح هشتم خالص‌سازی چی بود. وقتی منگ­هائو به او اشاره کرد، بدنش شروع به لرزیدن کرد و رنگ از صورتش پرید.
 «نسل بزرگتر!» ترس چشمانش را پر کرده بود و دلش آشفته بود. او هرگز منگ­هائو را ندیده بود و نمی‌دانست چگونه توجه او را به خود جلب کرده است. دیگر تهذیبگرانی که او را احاطه کرده بودند، به سرعت از رستوران دور شدند و آه‌های آسودگی را در قلبشان جاری کردند.
 
 منگ­هائو با چهره‌ای بی‌حالت، نوشیدنی دیگری خورد. مرد جوان مردد بود و جرأت نداشت نزدیک شود. با احترام و احتیاط چند قدمی جلو رفت.
 
 منگ­هائو سرش را بلند کرد و به او نگاه کرد. «تو همین الان گفتی که جسد آن جاویدان چشم‌های خاکستری داشت که درون آن هفت ستاره بود. درسته؟»
مرد جوان بدون اینکه جرأت کند چیزی را کنار بگذارد به سرعت گفت: «سرپرست، اجازه بده تا توضیح بدم. من موضوع را با چشمان خودم ندیدم، فقط در موردش شنیدم. با این­حال، من یک دوست خوب دارم که واقعاً همه­چیز را شخصاً مشاهده کرده.»
 منگ­هائو با صدای آهسته گفت: «و این دوست خوب شما دقیقاً کجاست؟» 
به سرعت پاسخ داد: «نیم ساله که اون رو ندیدم. اون یکی از شاگردان فرقه بامبوی آب به نام شو یانه.»
منگ­هائو اخم کرد و سرش را تکان داد و دستش را تکان داد. مرد جوان با احترام تعظیم کرد و سپس با حداکثر سرعت ممکن رفت و آهی از سر آسودگی کشید. او تصمیم گرفت که دیگر هرگز به این مکان بازنگردد.
 
 منگ­هائو نشسته بود و فکر می‌کرد. تعداد زیادی از مردم در رستوران باقی­نمانده بو...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی