فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 110

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
چپتر110: قصد قتل چو یویان

 
 
«من نمی‌تونم باور کنم که اون داره سربه­سر یکی از غرفه‌های بالایی می‌ذاره! این پسر کیه؟ کلاه بزرگی سرش گذاشته و نمی‌شه صورتش رو دید.»
 «اون مرد جرئت زیادی داره که سر یه درخت بهار و پاییز این همه ریسک می‌کنه.»
 «تهذیبگری که توی غرفه‌ی بالاییه کیه؟ داره جالب می‌شه!» بحث‌ها در میدان حراج شروع شد. فقط جناب کیائو که روی صحنه بود، مثل همیشه ظاهر شد. نگاهی به منگ­هائو انداخت، سپس به سمت غرفه سطح بالا نگاه کرد.
 
 پشت­سر او، نگاهی از علاقه در چهره کیائو لینگ نمایان شد. او از نزدیک به منگ­هائو نگاه کرد، اما به دلیل کلاه پهن و پارچه‌ای که صورتش را پوشانده بود، او را نشناخت.
چو یویان درحالی­که ابرویش درهم می‌رفت گفت: «پانصدهزار!» حتی برای او این یک پیشنهاد باور‌نکردنی بود. او جلو رفت و پرده غرفه را بالا برد. ناگهان او در مرکز توجه همه در میدان حراج قرار گرفت.
 
 همه او را شناختند.
 
 «این...»
 «چو یویان! این چو یویان از فرقه‌ی سرنوشت بنفشه!»
«پس اون بود.» کل میدان در هیاهو فرورفت. در ایالت پیدایش شرقی، چو یویان بسیار مورد احترام بود. او عضوی از فرقه سرنوشت بنفش بود، شاگرد شخصی استاد بزرگ قرص شیطانی بود و پدرش رهبر فرقه بود. تمام این‌ها، به­علاوه‌ی زیبایی بی‌نظیر او، باعث شد همه بلافاصله به او خیره شوند.
 
 «خب، این هم از این، اگه چو یویان چهره‌اش رو نشون نمی‌داد یه چیزی. اما حالا که نشون داده، هیچ‌کس حاضر نمی‌شه با اون سر یه چیزی مثل درخت بهار و پاییز رقابت کنه.»
 «به نظر می‌رسه که چو یویان خیلی اون درخت رو می‌خواد. اون حتی هویت خودش رو فاش کرد! به من نگو ​​که اون شایعات چند سال پیش درست بود؟»
 «فکر کنم همین‌طوره. در غیر این صورت، اون به درخت بهار و پاییز نیازی نداشت.»
صدای گفتگوی تهذیبگران بلند شد و حتی چو یویان تصور کرد که مناقصه درخت بهار و پاییز تمام شده است. سپس صدای سرد منگ­هائو بلند شد.
 
 «شش‌صد‌هزار!» منگ هائو دیگر پیشنهاد را ده‌هزارتا افزایش نداد. او بلافاصله از پیشنهاد چو یویان صدهزار پیشی گرفت. این باعث سروصدا شد. حتی جناب کیائو به منگ­هائو خیره شد.
چو یویان به منگ­هائو اخم کرد، اما فقط بالای کلاهش را دید.
 «شش‌صدوپنجاه‌هزار!»
 منگ­هائو با آرامش گفت: «هفتصد هزار.» او مصمم بود که درخت بهار و پاییز را به­دست بیاورد و تسلیم نمی‌شد.
 چو یویان درحالی­که به منگ­هائو خیره شده بود، گفت: «همکار دائوئیست، تو باید بدونی که من کی هستم. این آیتم ارزش این همه سنگ روح رو نداره. من بهش نیاز دارم تا سم رو برای کسی که مطمئنم شما می‌شناسید سرکوب کنم. لطفاً عقب­نشینی کن؛ اگه این کار رو بکنی من خودم رو مدیونت می‌دونم.»
 
 این موضوع باعث بحث‌های بیشتر در کف سالن حراج شد.
 "«پس شایعات درسته. داره اون رو برای وانگ تنگفی از قبیله وانگ می‌خره!»
«طبق گفته افراد فرقه یخبندان طلایی، وانگ تنگفی، یکی از برگزیدگان قبیله وانگ، قبلاً عضو فرقه‌ای توی کشوری آن­سوی آب بوده. اون در جستجوی میراث شگفت‌انگیزی بود. اما در طی حمله شکست خورد، بر سر یک جایگاه در فرقه‌ی درونی جنگید و یک تهذیبگر محلی انگشتش رو شکست!»
 
 «به احتمال زیاد این درسته. اون مرد، لی فوگی که فرقه یخبندان طلایی خیلی بهش اهمیت میده، از وانگ تنگفی کینه داره. اون در مورد این موضوع با همه صحبت می‌کنه. و حتی با خود وانگ تنگفی هم بد رفتار می‌کنه. اون انگشت جدیدی رو برای خودش شکل داده، اما خیلی‌ها میگن که اون انگشت مسمومه.»
 
 وقتی منگ­هائ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی