فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 113

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
آسمان‌ها را مهر می‌کنم

113: محراب در دریاچه

 
 
 
منگ‌هائو با خونسردی گفت: «به اندازه‌ی کافی استراحت کردیم. بلند شو، تو جلو بیفت.»
چو یویان چیزی نگفت. دندان‌هایش را به هم فشار داد و به سختی روی پاهایش ایستاد. همانطور که این کار را انجام داد، لباس‌هایش جابه­جا شد و بیشتر بدنش را نشان داد. صورتش همین حالا هم سفید شده بود، اما اکنون به سرخی خون بود در حال­حاضر، نفرت در قلب او نسبت به منگ‌هائو حتی بیشتر از آن چیزی بود که وانگ تنگفی احساس می‌کرد.
اما او دسترسی به پایه تهذیب خود را از دست داده بود و اکنون فقط یک زن فانی بود. او اصلاً نمی‌توانست با منگ‌هائو مقایسه شود. اگرچه او به عنوان یک کاتب شروع کرده بود، اما قدرت و استحکام بدن او بسیار فراتر از یک تهذیب‌گر معمولی بود.
او ممکن است به اندازه آن تهذیب‌گران که بر تمرین بدن تمرکز می‌کنند قوی نباشد، اما از نظر توانایی و قدرت، از معمولی بودن دور بود. در غیر این صورت، او اینقدر سریع­تر از چو یویان به هوش نمی‌آمد.
فقط می‌توانست تحمل کند و از خواسته‌ی او مبنی بر اینکه رهبری را بر عهده بگیرد، تبعیت کند. خشم در قلب او عمیق‌ و عمیق‌تر می‌شد.
منگ‌هائو به‌طور طبیعی از این موضوع آگاه بود. پشت­سرش راه افتاد و به هیکل برازنده‌اش نگاه کرد. پارگی‌های لباس او بخش‌های بزرگی از پوست پشتش را نشان داد.
با این­حال، دلیل اینکه او چو یویان را جلو انداخته بود، این بود که او هنوز در این مکان احساس خطر می‌کرد. چو یویان به­عنوان یک ضربه‌گیر عمل ‌کرده و او می‌تواند از قبل در مورد هر گونه تهدید احتمالی مطلع شود.
آنها در یک خط به جلو حرکت کردند. اگر منگ‌هائو می‌خواست، مسیرشان را با اشاره و دادن دستورالعمل‌های جدید تغییر می‌داد. چو یویان چاره‌ای نداشت جز اینکه فَک خود را به هم ببندد و رعایت کند. نفرت از منگ‌هائو در استخوان­هایش نفوذ کرده بود. با این­حال فقط می‌توانست از او اطاعت کند. 
زمانی بسیار طولانی گذشت و به نظر می‌رسید که به‌زودی هر جایی را که می‌توانستند کاوش کردند. همه­جا فقط صخره بود، بدون هیچ راه خروجی.
صخره‌های عجیب­­وغریب و اسکلت پرندگان و جانوران مختلف منظره را پر کرده بود. آیا این مکان نوعی تله مرگ بود؟
منگ‌هائو ساکت­تر شد. خلق­وخوی چو یویان به آرامی بدتر شد تا اینکه ناامیدی در چشمانش نمایان گشت.
آنها صخره را دنبال کردند و در نهایت متوجه شدند که در یک دایره بزرگ راه می‌روند. گاهی اوقات قبل از ادامه، مدتی در مقابل صخره استراحت می‌کردند. 
یک روز آنها به منطقه‌ای رسیدند که به نظر می‌رسید حاوی مقدار زیادی استخوان بود. ناگهان چشمشان به دریاچه‌ای افتاد.
سواحل دریاچه مملو از استخوان‌های بی‌شماری بود که بسیاری از آنها انسان بودند. غیرممکن بود که بگوییم چند سال بود که آنجا بودند. هاله مکان وحشتناک بود و همچنین به نظر می‌رسید که پر از بوی خون شده است.
در واقع این دریاچه، دریاچه‌ای از خون بود.
وقتی چو یویان به دریاچه نزدیک شد، سطح آرام آن شروع به موج زدن کرد. به­محض اینکه امواج کوچک شروع به پخش شدن کردند، منگ‌هائو متوقف شد.
صورت چو یویان پر از خون شد و بدنش شروع به لرزیدن کرد. احساس خطر شدیدی او را پر کرد، گویی چیزی هولناک در دریاچه وجود دارد و به او نگاه می‌کند.
منگ‌هائو به آرامی ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی