فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 119

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل 119: میراث خون دامنه جنوبی را شوکه می­کند
 
 
 

«این مسابقات میراث حتماً شامل خطراتیه که تصورشون هم غیرممکنه. اگه بی‌دقت باشم، احتمالاً شکست می‌خورم و می‌میرم. اما ریسک بزرگ، پاداش بزرگی به همراه داره. اگه چیزی خطرناکتر باشه، نشون میده که شانس بیشتری برای پاداش وجود داره. اگه خطر زیادی وجود نداشته باشه خوبه، اما اگر هم وجود داشته باشه... خب، اگه نرم تا آخرش هم پشیمون می‌شم.» عزم چشمانش را پر کرد و همچنان به آنچه چو یویان به او گفته بود فکر می­کرد. با این­حال، پس از مدتی، او هیچ ایده جدیدی در مورد اینکه چرا اینقدر به او گفته بود، به ذهنش نرسید.
 
 «اون داشت من رو تحریک می‌کرد. شاید هدف واقعیش این بود که من رو وادار به ورود کنه. یا شاید اینطور نبود. شاید امیدواره که بعد از ورودم و شروع مسابقات، توجه دنیای بیرون رو به خودش جلب کنه و شاید به فرقه سرنوشت بنفش، شانس بیشتری برای ردیابیش بده.» وقتی به او نگاه کرد چشمانش برق زد.
«اگه من نرم، هیچ اتفاقی نمی‌افته. اما اگه این همون چیزیه که اون می‌خواست، چرا این قدر به جزئیات وارد شد، به­خصوص به گونه‌ای که من رو مُرَدَّد کنه؟ تعجب می‌کنم. اون به چی فکر می‌کنه؟ هدف واقعیش چیه؟» همانطور که فکر می‌کرد چشمانش می‌لرزید. سرانجام چشمانش را بست و شروع به مراقبه کرد.
 
 زمان به کندی می‌گذشت. خیلی زود نیم ماه گذشت. چو یویان بالاخره قرص دوم را ساخت. با این­حال، زمانی که یک ماه دیگر گذشت، تلاش او برای ایجاد قرص سوم و چهارم شکست خورد.
 
 منگ­هائو نمی‌توانست کیمیاگری انجام دهد، اما برای او واضح بود که عمداً شکست نمی‌خورد. در عوض، فرمول قرص سخت‌تر می‌شد. در طول ماه، منگ­هائو زمانی را صرف فکر کردن به میراث جاودان خونین نکرد. به نظر می‌رسید که او آن را از ذهنش خارج کرده است.
 یک روز، او به آرامی برخاست و روی یک شمشیر در حال پرواز پرید و از میان مه‌ها عبور کرد تا به تماشای سپر برود.
 
در نیم ماه گذشته، او هر ده روز یک بار برای مشاهده سپر بالا می‌رفت. هر بار که می‌رفت، چو یویان رفتن او را بدون بیان مشاهده می‌کرد.
 این بار، پس از رفتن منگ­هائو، حدود چهار ساعت منتظر ماند، سپس ناگهان سرش را بلند کرد و چشمانش برق زد. اخم کرد، انگار که مشکلی با روند ساخت قرص دارد. سپس ایستاد و به مه نگاه کرد. اندکی بعد، او شروع به راه رفتن به سمت منطقه دریاچه خون کرد. وقتی به آنجا رسید، به اطراف نگاه کرد، سپس برگشت و به سمت کوره قرص رفت. انگار به هر سؤالی که در ذهنش بود پاسخ داده شده بود. او به کیمیاگری خود ادامه داد.
 
 نیم ماه دیگر گذشت. بالاخره توانست قرص سوم و چهارم را با موفقیت بسازد. سپس شروع به کار بر روی قرص پنجم کرد. 
تا جایی که به منگ­هائو مربوط می‌شد، این آخرین قرص بود. پس از تمام شدن آن، هر هفت قرص جزئی آماده خواهند بود.
 
 زمان بیشتری گذشت. در یک چشم به­هم زدن دو ماه گذشت. منگ­هائو و چو یویان نیم سال بود که در آتشفشان گیر افتاده بودند. در عرض دو ماه، چو یویان گه­گاه منطقه غار را ترک می­کرد. گاهی اوقات زمانی بود که منگ­هائو او را تماشا می‌کرد، گاهی اوقات زمانی که او دور بود. به نظر می‌رسید که هر بار که با فرمول مشکلی پیدا می­کند، به آنجا سر می‌زند. با این­حال، او هرگز وارد منطقه سی‌صد متری دریاچه خون نمی‌شد. همیشه در آن نقطه توقف می‌کرد.
سرانجام یک روز، زیر نظر منگ­هائو، از جایش بلند شد....
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی