خط خون
قسمت: 18
روز بعد ژوپین، از آنها خواست همراه آراس به دیدنش بروند. ژوپین آنها را به اتاقی با تجهیزات بیمارستانی برد و گفت:
- شانس آوردین حال سه نفرشون خوبه. هر چند خیری برا این سه ماه باقی مونده استراحت مطلقه.
با هم وارد اتاق شدند. آراس کنار تخت خیری رفت و پیشانی او را بو&سید. خیری سرش را نوازش کرد و لبخند زندگیبخشی بر لب نشاند. کناری ایستادند و زمزمههای عاشقانهی آن دو را تماشا کردند.
ژوپین صدایش را صاف کرد و گفت:
- چون شما سه تا نمیتونین همیشه مراقب خیری باشین و ممکنه باز اتفاقی بیفته، تصمیم گرفتم دو تا نگهبان رو بیست و چهار ساعته مراقبش بزارم.
سمت در رفت و ادامه داد:
- الان میتونین برگردین کندو اما وقتی مقدماتش رو آماده کردم، برای تنبیه، صداتون میکنم.
بعد بلافاصله اتاق را ترک کرد. خیری با چشمان لرزان، روی تخت نیمخیز شد و آراس کنجکاو نگاهشان کرد. همزمان پرسیدند:
- منظورش چی بود؟
آرمیلا و هورام لبخند زدند اما چشمانشان پر از درد و غم شد. آرمیلا دست خیری را گرفت و در حین نوازشش گفت:
- نگران نباش. با شما دو تا کاری نداره. مخصوصا با تو...
هورام ادامه داد:
- تنبیه فقط برای ما دو نفره.
آراس بلند شد و خواست چیزی بگوید اما آرمیلا مانعش شد.
- فعلا بیخیالش. بیاین برگردیم کندو، خیری باید استراحت کنه.
دو روز بعدی در استرس و نگرانی گذشت. تا به حال هر وقت ژوپین قصد شکنجهشان را داشت، ناگهان با ابزار جدید آشنایشان میکرد. با اینکه میدانستند برای شکنجه میروند اما فقط در همان لحظه احضار میفهمیدند نه از چند روز قبلش. حالا در این مدت، فکر شکنجه رهایشان نمیکرد و جای زخمهای سابقشان به درد و خارش افتاده بود. بلاخره انتظار به سر رسید و ژوپین صدایشان کرد.
پس از چند دقیقه در اتاق آشنا و محبوب ژوپین ایستادند و منتظر بودند تا رئیسشان از روش جدیدش پرده برداری کند. اما ژوپین به میزی تکیه داد و گفت:
- من از اینکه تنهایی شکنجهتون کنم یکم خسته شدم. تصمیم گرفتم امروز تماشاچی داشته باشیم.
آرمیلا و هورام منتظر بودند تا در باز شود و چند نفر از دوستان رئیس داخل بیایند اما در عوض چند نفر با دوربین فیلمبرداری و میکروفن داخل شدند. دوربین روی صورت ژوپین زوم شد و او شروع به صحبت کرد.
- سلام، فکر کنم همه ما رو بشناسین اما برای حفظ ادب، خودم رو معرفی میکنم. من ژوپین، صاحب و رئیس کندو، هستم. این دو نفر هم ملکه و پادشاه کندو، آرمیلا و هورام، هستن.
با اشاره ژوپین، دوربین لحظهای رو به آن دو چرخید و دوباره سمت رئیس برگشت. ادامه داد:
- تو کندو ما یه قانون خاص داریم که فکر کنم اکثرتون ازش بیخبرین. اگه محصولی خطایی بکنه، ملکه و پادشاه به جای خاطی، تنبیه و مجازات میشن.
دستاتش را باز کرد و دوربین روی وسایل داخل اتاق چرخید. در همین حین گفت:
- یعنی هر نقشه فراری که داشتین، هر زمزمه فراری، هر تلاش برای خرابکاری توی کندو، خلاصه هر کار و فکری جز چیزی که ازتون خواسته شده، این دو نفر به جای شما با این وسایل مجازات شدن.
ژوپین ساکت شد و دوربین، دوباره روی او برگشت.
- بلاخره به این نتیجه رسیدم شماها رام نمیشین مگه اینکه حداقل یکبار این مجازات رو به صورت زنده ببینین.
با این حرف، آرمیلا و هورام هوشیار شدند و سعی بر خاموش کردن دوربین و منصرف کردن ژوپین داشتند.
- نه...
- خواهش میکنم رئیس، اونا نباید ببینن!
- لعنت بهت، قرار نبود بقیه تماشاچی باشن!
آن دو توسط نگهبانان مهار شدند و دوربین، همه واکنششان را فیلمبرداری کرد. ژوپین لبخندی زد و جواب داد:
- چرا که نه؟ حالا که ملایمت و مهربونی جواب نمیده، شاید دیدن خشونت آرومشون کنه.
بعد رو به دوربین ادامه داد:
- البته امروز یه نفر از بین شماها، مهمان ویژه ماست و قراره بهمون کمک کنه.
دوربین سمت در چرخید. در باز شد و دو نگهبان، ضارب را کشان کشان داخل آوردند. با افراد داخل اتاق پرخاش کرد:
- جمعتون هم که جمعه. لابد با هم میخواین من رو ادب کنین تا ازم برای بقیه درس عبرت بسازین.
نگاهش روی وسایل داخل اتاق چرخید و رنگ، چهرهاش را ترک کرد. ژوپین سمتش رفت و دست در گردنش انداخت. او را به سمت میز هدایت کرد و با لحنی دلجویانه گفت:
- چرا ترسیدی؟ کسی اینجا با تو کاری نداره.
مرد با تته پته پرسید:
- واقعا؟ پس چرا من رو آوردین اینجا.
و کمی بعد اضافه کرد:
- رئیس.
لبخند درخشانی بر لبان ژوپین نشست و جواب داد:
- تا هم کمکم کنی و هم شاهد باشی که هر چیزی اینجا اتفاق میافته، واقعیه.
سپس به دوربین اشاره کرد و به مرد گفت:
- حالا لبخند بزن و برا دوستات دست تکون بده.
مرد آب دهانش را قورت داد و با چشمانی لرزان و صورتی پر عرق به لنز دوربین خیره شد. به اجبار لبخندی زد و دست نافرمانش را بالا برد و کمی تکان داد. در تمام این مدت، احساس میکرد که امکان دارد قلبش هر لحظه از تپش بایستد. ژوپین خوبی گفت و به آرمیلا و هورام دستور داد:
- منتظر چی هستین؟ خوب میدونین مجازات از رو لباس رو دوست ندارم.
چشم بستند و مقابل نگاه خیره دوربین، لباس از تن خارج کردند و با اشاره رئیس، کنار میز پوشیده شده ایستادند. ژوپین با یک حرکت پرده از روی میز برداشت. وسط میز سکوی کوچکی قرار داشت که روی آن یک تاس چند وجهی قرار داشت. در پایین و اطراف سکو، وسایل متفاوتی قرار داشت. دوربین صبورانه روی تکتک وسایل زوم کرد و همه را با توضیحات ژوپین پخش کرد.
- این یه تاس دوازده وجهیه که روی نه وجهش شکل یکی از وسایل روی میز هست. سه وجه دیگهش به ترتیب پرتاب مجدد، تکرار تاس طرف مقابل و پوچه که مجازاتی نداره.
به مرد اشاره کرد و گفت:
- با دستور من، دوستمون تاس رو از طرف یکی از این دو نفر، مثلا از طرف هورام، میندازه. هر شکلی که بالا بود، هورام باید وسیلهش رو برداره و باهاش به آرمیلا آسیب بزنه. بعد دوستمون از طرف آرمیلا تاس رو میندازه و....
کتابهای تصادفی


