ورود عضویت
linseed – 1
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

چپتر 20

رقیب عشقی ین شی

لان بائو شی دوباره و دوباره تمرکز کرد. کم کم میتونست تغییر رنگ هاله ی انگشتر رو احساس کنه. آزمایشگاهش تقریبا پر شده بود از یک رنگ برنزی که منشا اش سنگ سوار شده روی انگشتر بود. عرق سردی روی پیشونی پهن و سفید لان بائو شی نشسته بود و کم کم داشت از بابت نتیجه ی تلاشش به حضیض لذت میرسید.

آینه ی نقره ای گوشه ی اتاق درخشید. این یک پورتال بالقوه بود که به اندازه ی فواید اش میتونست مضر و ناامن هم باشه. لان بائو شی فراموش کرده بود که سطح آینه رو بپوشونه. جی بو زو شی همیشه گرسنه در حال دید زدن لان بائو شی بود. توی دم و دستگاه بای جن، کسی نبود که از علاقه ی جی بو زو شی به لان بائو خبر نداشته باشه. هر دو زیبا بودن و خطوط نژادی نسبتا مشابهی هم داشتن. با این وجود، جی بو زو شی از قبیله ی هاله سرخ محبوب بود و قدیمی تر به حساب می اومد. اون تکنیک های حیله گری و مبارزه ی بیشتری رو میدونست و از این بابت، بار ها موجب دردسر و به هم خوردن نقشه ی افرادی شده بود که سعی داشتن با خودش رقابت کنن. این بین، لان بائو شی کمی براش تفاوت داشت و نسبت بهش رفتار متفاوت تری رو نشون داد.

جی بو زو شی زمزمه کنان و موزیانه گفت: لان بائو داره چیکار میکنه؟ انگشتر عشقشو سوا میکنه؟

پلک لان بائو به شکل هشدار دهنده ای پرید. مرد جوان از روی صندلیش بلند شد و به طرف آینه رفت و فورا سعی کرد که سطحش رو به کمک یک پارچه ی سیاه رنگ بپوشونه. صدای خنده ی جی بو زو شی به آسمون بلند شد و با باد سرد و تندی که از هاله ی شریرانه اش بیرون میومد، پارچه رو پس زد و به گوشه ای انداخت. غرور لان بائو شی بهش اجازه نمیداد که به دنبال پارچه بدوه پس آماده شد که به جی بو زو شی جواب تیز و برنده ای بده.

چهره ی خوش تراش و لاغر جی بو زو توی آینه ظاهر شد. با اینکه ساعات اولیه ی روز بود اما فضای اطراف جی بو زو شی تاریک بود و نور سرخ رنگی روی چهره اش می تابید. به نظر می رسید که سطوح زمینی تر رو کنار زده و در اعمال عالم روحی به سر میبره. این روش دفاعی ارواح شریر در مقابل نیروی حیاتی قوی ساعات روز بود.

سایه ی سیاه و انتقام جویانه ای روی پلک های لان بائو شی ظاهر شده بود. چشم های آبی تیره اش در حال تولید یک سرمای شدید بود و دوست داشت که وجود جی بو زو شی رو تکه تکه کنه. جی بو زو شی لبخند نه چندان دوستانه ای زد و گفت: هنوزم باورم نمیشه داعو ین شی پتیاره رو به ما ترجیح دادی. اون حتی به اندازه ی یک انسان معمولی هم قدرت نداره.

لان بائو با بی علاقگی پلک زد و به انرژی زن جوان درون آینه خیره شد. وانمود میکرد که به دید زدن زیبایی هاش علاقه مند شده؛ اما در حقیقت، پیچیدگی انرژی شرارت و زیرکی و قدرت بود که لان بائو رو به شدت به خودش جذب میکرد.

جی بو مصرانه سوال خودش رو به شکل متفاوتی تکرار کرد: چرا ین شی؟ قضیه چیه؟ با کی معامله اش کردی؟ شاید بتونم کمک ات کنم. من امروز نسبت به چند ماه پیش، قدرت به مراتب بیشتری هم دارم.

لان بائو گفت: میبینم.

یک سکوت طولانی و کشدار ایجاد شد، اما این موضوع برای هر دو طرف ماجرا یک فرصت خوب برای فکر کردن بود. جی بو زو شی گفت: من هنوز خودمو متعلق به تو میدونم.

لان بائو شی میدونست که این یه دروغ کثیف بیشتر نیست. جی بو زو شی صرفا فردی بود که چندان از طرف بای جن پذیرفته نشده بود و از این بابت دستش آزاد بود تا بتونه خارج از قلمرو بای جن هم در مورد جفت گیری اقدام کنه. به علاوه، لان بائو هیچ سودی در متحد شدن با حیله گر ترین و رقت انگیز ترین زیر دستای بای جن نمیدید.

لان بائو شی دستش رو بالا آورد و گفت: چیزی که تو باید منتظرش باشی، شاید دقیقا اون چیزی نباشه که انتظارش رو داری، اما متاسفانه به نفع تو هم هست.

حالت تعجب و باور در چشم های جی بو زو شی ظاهر شد. اون میتونست صداقت درون حرف سنگین لان بائو رو باور کنه: تو چه نقشه ای داری رفیق قدیمی؟

لان بائو گفت: هدفم کاملا روشنه، ترسی ندارم از این که به طور علنی در مورد میلم به انتقام جویی صحبت کنم. صاف کردن حساب و کتابای گذشته، در نهایت می تونه به افزایش قدرت منم کمک کنه.

لان بائو برگشت تا اتاق رو ترک کنه که با صدای جی بو زو شی برگشت: صبر کن لان بائو، نمی خوای به من بگی که ین شی توی این بازی چه نقشی داره؟ من هیچ وقت باور نمیکنم که تو اونو از تهه قلبت انتخاب کرده باشی، ما همچین تجاربی رو نداریم.

لان بائو پوزخندی زد و اتاقو ترک کرد. حرص و حسادت داشت ذهن عمدتا خونسرد جی بو زو شی رو آشفته میکرد. فقط میتونست چهره ی نه چندان زیبا و هاله ی کدر ین شی رو تصور و نفرین کنه.