ورود عضویت
Swallowed star-3
قسمت ۴۳
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

جلد3، قسمت 3: پیشرفت شگفت‌انگیز

{بوم بوم!}

خون متعفن و کثیفی روی پوست ضخیم گردن گوزن شاخدار می‌ریخت و روی بزرگراه پر از گردوخاک، چکه می‌کرد. گوزن شاخدار نگاه جنون‌آمیزی داشت  و در حالی که از عمق وجود زوزه می‌کشید، به‌طرز دیوانه‌واری جهید و مثل صاعقه برای بار چندم به لوفنگ حمله کرد. ضربات سم‌ها، شاخ و دمش، از سه طرف بی‌‎وقفه ادامه داشت.

لو فنگ با چابکی جاخالی داد: «بعد از آسیبی که به سرش وارد شده، کاملا مشخصه قدرت چرخش سرش در حد زیادی کم شده.»

تو آزمون جنگنجو تک‌نفره، لوفنگ برای تمرین و آموزش خودش با 7 هیولای سطح h  جنگید . هرچند حمله‌های 7 هیولای سطح h از حمله‌های گوزن شاخدار سطح f کمتره، ولی تفاوت خیلی زیادی ندارن.

{وووش!}

لوفنگ عقب‌نشینی نکرد. با یه جاخالی زیبا و با ظرافت به یه طرف، گوزن شاخدار از فاصله 3 سانتی‌متری بدن لوفنگ رد شد. این جاخالی سه‌سانتی متری مثل یک مانع عمل کرد، به همین خاطر گوزن شاخدار به هیچ‌وجه نتونست به لوفنگ آسیب بزنه.

«حمله!»

تیغه نامرئیِ تو دست لوفنگ  فرود اومد و صدای گوش‌خراشی ایجاد کرد، گوزن شاخدار بلافاصله از شدت خشم زوزه کشید. اون تمام قدرتش رو روی 4 سمش تقسیم کرد و سعی کرد از تیغه لوفنگ فاصله بگیرد. اما…. تیغه لوفنگ خیلی سریع بود و فقط صدای وارد شدن تیغه تو گوشت گوزن به گوش رسید.

چـــــــی——

ضربه دیگه‌ای به گردن! با این وجود که تو نقطه قبلی نبود، این‌بار به عمق 8 سانتی‌متر شکاف ایجاد کرد!

لوفنگ با خودش فکر کرد: «همف، با وجود آخرین ضربه‌ای که به گردنش زدم، ماهیچه‌های گردنش نمی‌تونن از 100 درصد نیرو گوزن برای دفاع جلوی حمله‌های من استفاده کنن. بار بعدی که حمله کنم، مقاومت گردنش حتی کمتر هم می‌شه.» درست وقتی لوفنگ گردن گوزن رو پاره کرد، به سرعت عقب‌نشینی کرد و  به راحتی از حملات دیوانه‌وار گوزش وحشی جاخالی داد. کمی بعد، لوفنگ دوباره فاصله رو کم کرد!

{غرش ــ غرش ــ} گوزن شاخدار زوزه خشمگینی کشید.

«این یکی آخریشه!»

لوفنگ به اندازه 3 قدم چرخید و توهمی ایجاد کرد و یه بار دیگه از حمله گوزن شاخدار جاخالی داد. چیزی که همراه با قدم‌های چابکش همراه بود، تیغه تیز لوفنگ بود!

{بوم بوم!}

اول کار بریدنش خیلی دشواربود، اما بعد از برش 12 سانتی‌متری، مقاومت گوزش به سرعت کاهش پیدا کرد. بعد از اینکه تیغه لوفنگ دو سوم گردن گوزن شاخدار را برید، تیغه‌اش رو از گردن گوزن شاخدار بیرون کشید و عقب‌نشینی کرد!

خون مثل چشمه‌ی جوشان از گردن گوزن فواره زد!

{عــــاو—} صدای بلندی اومد. تمام بدن گوزن شاخدار به لرزه افتاده بود و سم‌هاش غیرارادی تکون می‌خورد. آسفالت بزرگراه زیر سم‌هاش ترک می‌خورد. بعد از اون، گوزن نیمه‌هوشیار، خودش رو به سمتی پرتاب کرد و با  نرده منحنی کنار جاده برخورد کرد، نرده رو شکست و به پایین سقوط کرد.

صداش ضعیف‌تر شد و بعد مدتی متوقف شد.

لو فنگ کنار نرده منحنی جاده ایستاد و از بالا به جسد گوزن شاخدار نگاه کرد که سرش درحال کنده شدن بود. خونریزیش خیلی سریع متوقف شد. به‌هرحال خیلی وقت بود که داشت ازش خون می‌رفت. حداقل یک بشکه خون ازش بیرون ریخته بود.

«مرد!» لوفنگ به پایین پرید و با تیغه نامرئی‌اش شاخ گوزن رو از سرش جدا کرد.

مهم‌ترین قسمت بدن گوزن شاخدار فقط همین شاخش بود!

5 عضو گروه پتک آتشین درحالی که از دور نگاه می‌کردن، نفسی از آسودگی کشیدن.

«غیر ممکنه.»

«هیولا!»

این دو کلمه از دهن برادران دوقلوی شمشیرماه بیرون اومد.

چن‌گو با افتخار گفت: «چطوره، خوب توصیه‌ای کردم، مگه نه؟» اگه 5 نفر عضو گروه  اولش غافلگیر شده بودند، حالا دیگه کاملا حیرت‌زده تحت‌تأثیر قرار گرفته بودن.

ژانگ‌کی نتونست جلوی خودش رو بگیره: «باورنکردنیه.»

کاپیتان پتک، گائوفنگ، به لوفنگ حین بریدن شاخ نگاه کرد: «چطور تکنیک لوفنگ به این خوبیه؟ سرعت گوزن شاخدار کمی از لوفنگ بیشتر بود، اما جاخالی دادن‌های او سبک و نرم بودن. هر جاخالی  که می‌داد، مثل یه ابر یا جریان رودخانه بود! اگه بتونه این تکنیک‌ها روصدها یا هزاران بار دیگه انجام بده اونوقت سطح رو-وِی محسوب می‌شه!»

وی‌تای، برادر بزرگ‌تر، نتونست جلوی خودش رو بگیره و گفت: «آخه فقط 18 سالشه، اگه واقعا تو کلاس رو-وی باشه، باید به دوجوی مقرجهانی بفرستنش تا آموزش ویژه ببینه!»

سطح رو-وی…

یه تکنیک جاخالی عالیه که با استفاده از کمترین قدرت ممکن، از حمله‌های ظریف و باسرعت جلوگیری می‌کنه! این نوع جاخالی خیلی مشکله و یک جنگنجو معمولی فقط یک یا دوبار می‌تونه انجامش بده، فقط وقتی مشخص می‌شه که تو سطح رو-وی هستین که بتونین بارهاوبارها بدون هیچ‌مشکلی انجامش بدین!

گائوفنگ لبخندی زد: «حالا شد، خوب الماسب به‌‎دست آوردیم!»

برادر کوچکتر، وی‌کینگ هم بحت‌زده سر تکون داد: «هـــم، با کمی تمرین بیشتر، گروه پتک آتشین ما هم یک عضو قدرتمند دیگه گیرش می‌آد.»

وی‌تای گفت:« من و وی‌کینگ وظیفه آموزشش رو به عهده می‌گیریم.»

چن‌گو و ژانگ‌کی خندیدن. مثل روز براشون روشن بود، چون جان نثارانی بودن که بارها رو لبه‌مرز مرگ‌وزندگی قدم گذاشته‌ن. بعضی از نخبه‌ها قدرت بدنی فوق‌العاده‌ای دارن، اما به وقتش که مجور باشن با یه هیولا رودررو بجنگن، حتی نمیتونن از یه‌دهم قدرتشون استفاده کنن. به‌همین‌خاطر، چن‌گو و ژانگ‌کی معمولا این به اصطلاح نخبه‌ها رو حتی به حساب نمی‌کردن.

یه فرد حرفه‌ای باید نبردهای خطرناک بی‌شماری رو پشت‌سر گذاشته باشه!

و لوفنگ تونست چنین مهارتی رو تو اولین نبردش به نمایش بزاره!

لوفنگ به سمت اون‌ها دوید: «کاپیتان، این شاخ…»

گائوفنگ گفت: «تو کشتیش، پس قطعا این شاخ هم به خودت تعلق داره.»

لوفنگ سری تکون داد و پذیرفت.

اعضای زیادی تو بدن هیولاهای سطح سرباز وجود نداره که ارزش پول دادن داشته باشه، چون هیولاهای سطح سرباز به راحتی با سلاح گرم کشته می‌شون. حتی یک جنگنجو تازه‌وارد هم با مسلسل  و نشونه‌گیری دقیق می‌تونه به راحتی تعداد زیادی هیولای سطح سرباز رو بکشه. پس هیولاهای سطح سرباز ارزش پول ندارند!

چن‌گو خندید و گفت: «اگه این شاخ رو به دوجو بفروشی، احتمالا 3 هزار دلار و مقداری امتیاز گیرت می‌آد. اگه به اتحادیه‌های زیرزمینی بفروشیش، احتمالا 5 هزار دلار گیرت می‌آد.»

فقط ماده‌ای که تو بدنشون دارن ارزش پول داره.

و ماده مهم تو بدن یه هیولای سطح فرمانده، ارزش نجومی داره!

برادر بزرگتر وی‌جیا درحالی که اخم کرده بود، گفت: «لوفنگ، با این نمایشی که الان اجرا کردی به سختی قبول می‌شی.»

لوفنگ به سمتش نگاه کرد: «برادر تای؟ لطفا من رو راهنمایی کنین!»

وی‌تای با لحن سردی گفت: «پایه خوبی داری، اما کارایی‌ات خیلی پایینه.  منتظر باش ببین من چطور یه هیولای سطح f  رو می‌کشم.»

لوفنگ یه هیولای نزدیک به سطح f رو کشته بود. بلافاصله بعد از اینکه به راه افتادن، با یه خانواده گربه سطح f “هیولای اوسلوت” روبرو شدن. اوسلوت خط‌های راه روی بدنش داشت و به محکمی یه گاو نر بود. در مقایسه با گوزن شاخدار از لحاظ انعطاف‌پذیری و وحشی‌گری، خیلی برتر بود.

وی‌تای به سردی گفت: «خوب تماشا کن.»

{وووش!}

با سپری تو دست چپش و شمشیر تو دست راستش مستقیم و تو یه خط راست به سمت اوسلوت حمله کرد!

لو فنگ با دقت نگاه می‌کرد: «برادر وی‌تای تو سطح یک جنگنجو پیشرفته ست و قدرت بدنی‌اش با این اوسلوت سطح f برابری می‌کنه.» اون متوجه شد که وی‌تای به هیچ‌وجه سعی نمی‌کرد جاخالی بده و فقط با اوسلوت برخورد می‌کرد. نه، درواقع، درست لحظه‌ای که اوسلوت داشت با وی‌تای برخورد می‌کرد…

بدن وی‌تای به یه سمت کشیده می‌شد و سپرش با یک زاویه به‌خصوصی با اوسلوت برخورد می‌کرد.

ضربه از این زاویه، اوسلوت رو از تعادل خارج می‌کرد و باعث تلوتلو خوردنش می‌شد.

{پو- شی!}

یک نور سرد و شوم کمانی، بالای سپر ایجاد کرد. بدلیل نامتعادل شدنش، از سمت گلوش عبور کرد. کمی بعد، خون تازه مثل یه فواره به بیرون پاشید و وی‌تای خیلی سریع به عقب پرید. با خونسردی به هیولای اوسلوت که از درد زوزه می‌کشید، نگاه کرد تا اینکه به آرومی به زمین افتاد و نفسش قطع شد.

وی‌تای دم اوسلوت را برید و زردپی  تقریبا شفافش رو درآورد. اون رو داخل کیفش گذاشت و برگشت.

وی‌تای به لوفنگ نگاه کرد: «دیدی؟ تکنیک من از تو بهتر نبود، سرعتم هم از تو بیشتر نمی‌شد. با‌این‌حال تونستم فقط با یه ضربه بکشمش.»

لوفنگ شوکه شده بود.

مبارزه فعلی تو یه چشم به‌هم زدن تموم شد. اما لوفنگ تو مبارزه خودش، باید از حمله‌های زیادی جاخالی می‌داد و چندبار به گردن گوزن شاخدار حمله می‌کرد. فقط کمی انزژی برای کشتنش صرف کرد. و اون گوزن شاخدار هم مشخصا از هیولای اوسلوت ضعیف‌تر بود.

وی‌تای هیچ توضیحی نداد: «خوب بهش فکر کن»  لوفنگ خودش به تنهایی راجه بهش فکر کرد.

لوفنگ کاملا شوکه شده بود.

سرعت و تکنیک وی‌تای چیزی بیشتر از معمول نبود، اما تونست همچین نتیجه شگفت‌آوری رو به بار بیاره!

برادر کوچکتر وی‌جیا، وی‌کینگ، با لحنی خونسرد و بی طرف گفت: « بهترین راه برای کشتن یه هیولا اینه که نقطه‌ضعف‌هاشو نشونه بگیری! معمولا نقطه‌ضعف پستانداران تو چشمها، گلو و دهنشونه. بعد از این‌ها تازه گردن…. یعنی همون جایی که تو ازش برای کشتن استفاده کردی!»

لوفنگ سری تکون داد، این‌ها رو خوب می‌دونست. اما هیولاها سریع حرکت می‌کنن، پس حمله به چشم‌هاشون راحت نیست! و همچنین تو گوزن شاخدار و اوسلوت که همیشه سرشون رو زیاد خم می‌کنن، ضربه به چشماشون سخته. ضربه به شکم هم سخته، پس آسونترین راه حمله به گردنه.

وی‌کینگ با خونسردی گفت: «خیلی شانس ندارین تا به راحتی نقطه‌ضعف هیولاها رو هدف بگیرین. هیولاها احمق نیستن و به خوبی از نقطه‌ضعف‌هاشون محافظت می‌کنن. هرچند، اگه شانسی نداشته باشین، می‌تونید فرصتش رو پیش بیارید! برای مثال، برادرم از زاویه‌ای با سپر به اوسلوت حمله کرد که باعث شد تعادلش بهم بریزه. این کار باعث شد گردن اوسلوت برای لحظه‌ای مشخص بشه. اون با شمشیر و از زیر سپر به گردنش حمله کرد و اون رو پاره کرد، که باعث شد اوسلوت بلافاصله بمیره این آخرین حمله برادرم بود و از زیر سپر بود، پس هیولا نمی‌تونست هیچ واکنشی نشون بده!»

لوفنگ سر تکون داد.

وی‌کینگ گفت: «یادت باشه، یاد بگیر چطور از نقاظ پرقدرتت استفاده کنی. باید ازاون‌ها به شکلی کارآمد و شسته‌رفته استفاده کنی! تکنیکت خوبه، ولی نباید هردفعه تکنیکت رو برای کشتن هیولا استفاده کنی. همیشه از کارآمدترین راه برای کشتن هیولا استفاده کن.»

لو فنگ سر تکان داد: «متوجه شدم.»

وی‌کینگ لبخند خاصی زد.

لوفنگ درحالی دست تکان می‌داد خندید و گفت: «بیاید بریم.»

……

مشخصا گروه پتک آتشین می‌خواستن که تو آینده لوفنگ تو گروه به یه عضو توانمند تبدیل بشه، پس با جدیت آموزشش می‌دادن. بین راه، وی‌کینگ و وی‌تای مبارزه با هیولاهایی رو به عهده گرفتن که خودشون رو نشون می‌دادن و گاهی می‌ذاشتن لوفنگ هم به اون‌ها کمک کنه. با کلمات و تکنیک ها اون رو آموزش می‌دادن، و اجازه می‌دادن لوفنگ با کسب تجربه یاد بگیره. روند پیشرفت لوفنگ هم به همون اندازه شگفت‌انگیز بود.

حتی گائوفنگ سلحشور هم چندبار جنگید و لوفنگ رو راهنمایی کرد.

لوفنگ می‌دونست که تو هر حمله تمام قدرتی رو که برای کشتن هیولا لازمه، پیاده کنی. در واقع وقتی داشت با گوزن شاخدار مبارزه می‌کرد، جاخالی‌های تحسین برانگیزش بی‌فایده بودن! حمله‌های لوفنگ رفته‌رفته تیزتر، مستقیم‌تر و کارآمدتر شدن!

سه روز بعد

تو جاده کمربندی خراب شهر، شش عضو گروه پتک آتشین به جلو حرکت می‌کردن.

کاپیتان گائوفنگ دستور داد: «دو شیر نگهبان سطح f  اون‌جا هست، لوفنگ، برو سراغش.»

: «بله کاپیتان!»

لوفنگ خندید و نیشخندی زد، با سرعت معمولی به سمت شیر نگهبان رفت.

«{زوزه! زوزه} شیر نگهبان به سمت لوفنگ با جنون و خونخواری که دتو چشماش موج می‌زد، غرشی کرد. به انسان روبروش اهمیت چندانی نمی‌دادن،اما وقتی حسابی به هم نزدیک شدن— لبخندی رو لب لوفنگ نقش بست.

وووش!

سرعتش به شدت افزایش پیدا کرد! موهای هر دو شیر نگهبان سیخ شده بود.

لوفنگ تو یه چشم به‌هم زدن، فاصله رو کم کرد. اون 4 قدم باورنکردنی برداشت که تکنیک نه مرحله‌ای تیغه صاعقه، در جریان بود. اون پنجه‌های شیر نگهبان رو تو دام انداخت، و با یه چرخش بدنش، با دقت از پنجه‌های اون‌ها جاخالی داد. همونطور که بدنشون روی هم می‌غلتید، تیغه نامرئی به طرزی شیطانی ضربه زد!

{پو!} مستقیم گلوش رو برید.

لوفنگ به جلو حمله کرد و سرش رو به سمت شیر نگهبان دیگه چرخوند.

{زوزه–} وقتی شیر هیولای نگهبان پاشش خون گلوی همرزمش رو دید، زوزه‌ای کشید و به آرومی عقب‌عقب رفت.

چن‌گو، گائوفنگ و بقیه اعضای گروه پتک آتشین همون‌طور که نگاه می‌کردن، لبخندی زدن.

با وجود اینکه لوفنگ به با تجربگی برادران وی‌جیا نبود، اما بخاطر تکنیکش، قدرت کشتنش از هیچکدوم از برادران وی‌جیا بدتر نبود.

چن‌گو خندید و گفت: «لوفنگ، بیا بریم، عجله کن باید وارد شهر بشیم! شیرهای نگهبان گله‌ای هستن. شیرهای نگهبانی که فرار می‌کنن، خیلی زود گله‌ی خودشون رو به جایی که خطر رخ داده، برمی‌گردونن.» لوفنگ لحظه‌ای که دوباره باهم جمع می‌شدن، خندید. شش عضو گروه پتک آتشین بلاخره به مقصدشون— 0201 شهر سطح کشوری رسیدن.