ورود عضویت
Blood warlock – 1
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

اولین نبرد مرگ یا زندگی (بخش دوم)

با اینکه گربه جهش یافته سریع‌تر بود و همزمان مه و صدای رعد و برق و باران حواس زه‌مین رو پرت می‌کرد اما بجز سرعت و پنجه های تیزش، وحشت این جانور جهش یافته قابل مقایسه با آخوندک بزرگ سطح ۲۵ نبود.

آخوندک بزرگ و سریع، دارای دو پای جلویی بود که مثل دو داس بزرگ می‌تونستن برای مدتی جلوی شمشیر شوان‌یوان زه‌مین که گنجی کمیاب بود رو بگیرن. علاوه براین، غرایز جنگی آخوندک بزرگ، خیلی بیشتر از غرایز گربه جهش‌یافته بزرگ بود.

بعلاوه، زه‌مین توی اون موقع خیلی ضعیف‌تر از زمانی بود که با گربه جهش‌یافته بزرگ می‎جنگید. انگار همین‌ها کافی نبود، گربه جهش یافته در اثر ضربه زه‌مین به شدت آسیب دیده بود. به هرحال، گربه موجودیه که توی چابکی تخصص داره، اما دفاعش کم بود، بنابراین وقتی که بیش از ۵۰ امتیاز قدرت زه‌مین با بدن ضعیف جونور برخورد کرد، احتمالاً اندام داخلی اون آسیب دیدن و خطر مبارزه باهاش رو کم کرده.

زه‌مین بعد از اینکه مطمئن شد خطری تهدیدش نمی‌کنه، خم شد و گوی قرمزی که از بدن هیولا افتاده بود رو برداشت و سریع توی کوله پشتیش گذاشت و معطل نکرد و به سمت داروخانه راه افتاد.

زه‎مین بعد از گذشت پنج دقیقه دیگه و سلاخی شدن بیش از بیست زامبی به دستش، بالاخره ساختمان کوچکی رو دید که داروها و سایر اقلام مربوط به پزشکی توی اون نگهداری می‌شد.

زمانی که در رو با لگد باز کرد، سایه‌ای به سمتش حمله کرد.

سرعت سایه از سرعت یه آدم عادی قبل از تغییر جهان بیشتر بود و احتمالا می‌تونست هر کسی رو اذیت کنه. حتی یه فرد تکامل یافته هم ممکن بود به خاطر این حمله غافلگیر کننده جونشو از دست بده.

با این حال، زه‌مین در حال حاضر هشت برابر سریعتر از یه آدم عادی قبل از آخرالزمان بود. سرعت واکنشش وحشتناک شده بود و گاردش همیشه بالا بود، بنابراین در مواجهه با این حمله غافلگیر کننده وحشت نکرد.

زه‌مین یه قدم به عقب رفت و بعد با تمام توان به جلو لگد زد. پاش به سینه سایه برخورد کرد، اما در کمال تعجب، سایه بعد از دریافت ضربه به عقب پرت نشد و فقط چند قدم به عقب برداشت.

این اتفاق، زه‌مین رو متعجب کرد، چون لگدی با امتیاز قدرت 55 می‌تونه هر کسی رو بکشه.

سایه در واقع یه زامبی بزرگ بود.

این زامبی بیش از ۲ متر قد داشت و بدنش با چربی احاطه شده بود و به عنوان یک لایه محافظ عمل می‌کرد. چشمای سرخ زامبی، طوری با خشم به زه‌مین خیره شده بودن که انگار درد رو احساس می کرد و بعد سریع به سمتش حرکت کرد.

چشمای زه‌مین، مشت زامبی رو کند می‌دید. همزمان با اینکه قدمی به سمت چپ برداشت، به پای جلویی زامبی لگد زد.

زامبی غول پیکر با از دست دادن پای تکیه گاه‌ش به زمین برخورد و انفجار کوچکی رو ایجاد کرد. زه‌مین به سرعت پیشروی کرد و به جای بریدن سرش، با شمشیر، مستقیماً به مغزش ضربه زد. به این ترتیب، خونی که از زخم بیرون میومد مثل بریدن سرش فواره نمی‌کرد.

[شما قدرت روح زامبی دیوارشکن سطح ۲۰ را به دست آوردید. قدرت ۱۰+، استقامت ۱۰+، سلامت ۱۰+].

زمانی که زه‌مین از ارتقا پیدا نکردن سطحش متعجب بود توجهش به یه طومار مهارت جلب شد.

[تقویت سلامتی (مهارت غیرفعال طبقه بندی نشده) سطح ۳: بعد از یادگیری این مهارت، سلامتی به طور دائم ۲۰+ امتیاز افزایش پیدا می‌کند].

اوه! این خوبه!

زه‌مین هیجان زده شد و به سرعت تصمیم گرفت تا طومار مهارتی که توی دستش بود رو یاد بگیره.

مهارت غیرفعالی که آمار رو افزایش می‌داد، تفاوتی با بدست آوردن قدرت روح از موجود زنده دیگه نداشت. علاوه بر این، هیچ روحی نمی‌تونست به اندازه این طومار که وضعیت رو 20 امتیاز افزایش می‌داد، یک وضعیت رو افزایش بده.

زه‌مین نمی‌تونست به این موضوع که لیانگ پنگ هم مهارت مشابهی برای افزایش قدرتش به‌دست آورده یا نه فکر نکنه. با اینکه قبول نداشت از اون ضعیف‌تره و مطمئن بود که ازش پیشی می‌گیره اما بازهم بلند و استفاده کردن از چکشی که بیش از 200 کیلوگرم وزن داره اونم به شکلی که انگار چیزی نیست، شگفت‌انگیزه.

داروخانه، ساختمانی چند طبقه بود. با این حال، زه‌مین قصد بررسی کل ساختمان رو نداشت.

اولین کاری که کرد این بود که کوله‌پشتی‌ش رو پر از داروی تب‌بر، سرماخوردگی، داروی تسکین درد معده، حتی داروی درد عضلانی و مقداری قرص ویتامین کرد. ده دقیقه بعد کوله پشتی‌ش پر از جعبه‌هایی شد که حاوی انواع داروهای اولیه اما ضروری برای هر انسانی بود.

بعد چند کیسه‌ی پلاستیکی پیدا و شروع به بررسی قفسه‌ها کرد.

زمانی که زه‌مین در جستجوی گاز، باند، الکل و کمک‌های اولیه دیگر بود، حتی یه سرنگ و مقداری مورفین برای مواقع اضطراری برداشت. اما یهو فکری وحشتناک که تا الان نمیخواست بهش فکر کنه، به سرش زد: «لیلیث… به من نگو… به من نگو که ویروس ها هم با مانا تکامل پیدا میکنن؟…»

اگه ویروس‌ها هم تکامل پیدا می‌کردن، نه تنها هر کاری که او انجام می‌داد بی‌معنی بود، بلکه افراد زیادی به دلیل بیماری میمیرن. در واقع، این احتمال وجود داشت که مرگ و میرناشی از بیماری‌ها و ویروس‌ها بیشتر از هیولا‌ها باشه.

خوشبختانه جواب لیلیث نگرانی زه‌مین رو کم کرد: «نمی‌خواد نگران باشی چون موجودات تک سلولی مثل ویروس‌ها نمی‌تونن در برابر مانا مقاومت کند و روند تکاملی‌شون خیلی محدوده، برای همین هم مانای جهان مستقیماً اونارو نادیده می‌گیره.»

زه‌مین ناخودآگاه نفس راحتی کشید. اگه قضیه همونطوری بود که اون تصور می‌کرد، چاره‌ای جز سریع‌تر پیدا کردن خانواده‌ش و کمک به اونا برای تکامل بیشتر بدن‌شون نداشت. در مورد بقیه مردم هم زه‌مین حتی بهشون فکر هم نکرد. اون حتی متوجه این واقعیت نشد و طوری رفتار کرد که انگار افکارش عادیه.

برای اون تأثیر مهارتی که هنوز فکر می‌کرد بی‌فایده است، داشت ذره ذره دیدش رو به جهان تغییر می‌داد.

بعد از پر کردن چند کیسه با انواع وسایل مورد نیاز برای ارائه کمک‌های اولیه، زه‌مین گوی قرمز رو بیرون آورد تا ببینه چه چیزی داخلش هست.

[دستکش سوراخ کننده (گنج معمولی): حملاتی که با این سلاح انجام می‌شود به کاربر این امکان را می‌دهد که تقریباً هر دشمنی پایین‌تر از سطح ۲۵ را سوراخ کند. در صورت تجهیز، قدرت ۵+].

نکته عجیب درمورد این دستکش میخ 30 سانتی بود که در سر انگشتا قرار داشت. اگرچه 5 امتیاز اضافی قدرت به اندازه افزایش‌هایی که تا الان به‌دست آورده بود شگفت‌انگیز نبود، اما باز هم یک افزایش قدرت رایگان بود؛ به همین دلیل زه‌مین دستکش رو دستش کرد.

زمین به طور ناگهانی شروع به لرزیدن کرد و زه‌مین متوجه شد که این لرزش ناشی از طوفان نیست.

«اون چیه…؟»

وقتی به پنجره نزدیک شد، به‌نظر می‌رسید که مه در برخی نقاط در حال محو شدنه. با این حال، عجیب‌ترین چیز این بود که به جای مه، ابری متراکم از بخار آب به آرامی از آسمان بالا می‌رفت. انگار که غولی آروم آروم در حال پیشروی باشه، زمین مدام و ساختمان‌ها به آرومی می‌لرزیدن.

«بای‌زه‌مین.»

در حالی که او تغییرات محیطی رو از پنجره تماشا می‌کرد و از ترس فروریختن ساختمان آماده ترکش می‌شد، متوجه صدای جدی لیلیث در کنارش شد.

وقتی زه‌مین برگشت تا بهش نگاه کنه، برای اولین بار از زمانی که اون رو ملاقات کرده بود، غم و حتی کمی اضطراب رو توی چهره‌اش دید.

لیلیث از پنجره به بیرون نگاه کرد و هشدار داد: «بهتره که آماده بشی چون این می‌تونه اولین نبرد مرگ و زندگیت باشه… اگه پیروز بشی، بدون شک قویتر میشی… اما اگه شکست بخوری، راهت همینجا به پایان می‌رسه.»