ورود عضویت
Blood warlock – 1
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

قسمت 20: سوسک درخشان مرتبه اول

برای دلایل ایمنی، بای زه‌مین درجا نفسش را نگه داشت زیرا خون بعد از تماس پیدا کردن با حرارت شعله‌ها تبخیر شده بود. او هیچ راهی برای دانستن آن‌که آیا خون این هیولا ویژگی‌های سمی یا مثل آن را بعد از خوردن موجودات مختلف بدست آورده و به مرحله‌ی اکنونش تکامل پیدا کرده نداشت.

درهرصورت، با استقامت فعلیش او می‌توانست برای چند دقیقه بدون آنکه مشکلی برایش پیش بیاید نفس نکشد.

بای زه‌مین در حالی که داشت درد زیادی که پایین‌‌‌تنه‌ی بدنش را پوشانده بود و کم‌کم داشت روی بقیه‌ بخش‌های بدنش اثر می‌گذاشت را تحمل می‌کرد، شمشیرش را بلند کرد و دوباره گلوی موجود بزرگ را با خشونت برید!

یک تکه‌ بزرگ گوشت دیگر از وسط بریده شد و حتی یک موج خون بزرگ‌تر از قبل از بدن هیولا بیرون آمد. دردش آنقدر زیاد بود که سوسک فیل غول‌پیکر درحالی که غرش می‌کرد شروع به دویدن کرد.

بوم!

بدن محکم سوسک فیل به یک ساختمان خورد و آن را به زمین انداخت.

چند سنگ با اندازه‌های مختلف به همه‌جا پرتاب شدند و چند عدد از آنها به بای زه‌مین خوردند. درد باعث شد صورتش بیشتر منقبض شود و یک سنگ بزرگ به سرش برخورد کرد که باعث شد احساس سرگیجه کند.

او احساس کرد دنیا در حال چرخیدن است و برای آنکه بتواند با سرگیجه‌ای که ناگهان او را منقلب کرده بود مبارزه کند، مجبور شد با تمام قدرت لبایش را گاز بگیرد و آنها را زخم کند. یک خط کلفت از خون به آرامی از پیشانیش به‌روی چشم چپش سر خورد و بخشی از دیدش را پوشاند. از آنجایی که آب باران نمی‌توانست به شعله‌های سوسک فیل غلبه کند، خون روی چشم چپش آنقدر جمع شده بود که هر چیزی که در دید چپش بود قرمز پررنگ شد.

با استفاده از درد و تنفری که بعد از صدمه دیدن تا این حد حس کرده بود، بای زه‌مین نه‌تنها حمله‌هایش را متوقف نکرد، بلکه با خشم بیشتری شروع به بریدن کرد! شمشیر شوان‌یوان در دستش به گرد بادی از تیغه تبدیل شده بود که هر ثانیه تکه‌های بزرگ گوشت را می‌برید.

سوسک فیل غول‌پیکر خیلی قوی بود. دفاعش قدرتمند و شاخش به اندازه‌ای قوی بود که می‌توانست ساختمان‌های کوچک را بیندازد. با‌این‌حال، تحرکش بزرگ‌ترین نقطه ضعفش بود. تا وقتی که بای زه‌مین روی بالا‌تنه‌ بود، سوسک فیل غول پیکر هیچ راهی برای رسیدن به آن منطقه نداشت پس فقط می‌توانست تلاش کند تا او را مجبور به پایین آمدن کند.

غرش!!!

مثل یک هیولا که کاملاً کنترل خودش را از دست داده باشد، سوسک فیل جهش یافته درحالی‌که به هر ساختمانی که دیده می‌شد خود را می‌کوبید، به شدت پیچ می‌خورد. بعضی از این ساختمان‌ها درجا فرو ریختند در حالی که بقیه‌ آنها با اینکه چندبار ضربه خورده بودند استوار ایستادند.

بای زه‌مین حس کرد سرش در حال چرخیدن است و ضعفی که بدن و ذهنش حس کرده بودند به آرامی داشت او را جوری منقلب می‌کرد که حتی چشم راستش شروع کرد به تار دیدن اطرافش. با دید چپش که عملاً به‌خاطر خونی که از سرش چکه می‌کرد مسدود شده بود و دید راستش که به‌خاطر خستگی به خوبی کار نمی‌کرد، بای زه‌مین تبدیل به چیزی مانند یک ماشین شده بود و درحالی‌که با خار بیرون زده از دستکشش خود را محکم به گوشت هیولا چسبانده بود تا از افتادن جلوگیری کند، بی‌رحمانه با شمشیرش می‌برید زیرا می‌دانست توقف به معنای پایان راهش است.

فکر سقوط نکردن تنها چیزی بود که او را محکم نگه می‌داشت!

هردو موجود چندین دقیقه برای بقا جنگیدند و تلاش می‌کردند تا دیگری را برای تکامل بیشتر شکست دهند.

صدای دائم انفجارهای بیش از 20 ساختمانی که به‌خاطر حمله‌ی دیوانه‌وار سوسک فیل فرو ریخته بودند صدای رعد‌و‌برق غرّان را در خود گم کرده بود. منطقه‌ی اطراف داروخانه تبدیل به یک منطقه‌ی مرگ شده بود.

زامبی‌های له شده با بدن‌های تغییر یافته‌شان و تعداد بیشماری بلوک سیمان، همه‌جا پخش شده بودند. بعضی از آنها که مغزشان سالم بود با تمام قدرت تلاش کرده و پاهایشان را از بقیه‌ی بدنشان جدا می‌کردند و سینه‌خیز کنان به سمت منبع صدا می‌رفتند.

خون بیش از 200 زامبی همراه با حجم عظیم خونی که توسط هیولای بزرگ از دست رفته بود آنقدر جمع شده بود که حتی توفان شدید هم هیچ‌جوره نمی‌توانست به آسانی قبل آن را بشورد.

بعد از زمانی که انگار به اندازه‌ ابدیت طول کشید، حرکات وحشی سوسک فیل متوقف شد و حمله‌اش تمام شد. با از دست دادن خون به‌طور مداوم و با دریافت حملات پی‌در‌پی بای زه‌مین، جانور بالاخره انرژی‌اش را از دست داد و روی زمین افتاد.

بوم!

یک انفجار مانند انفجار یکی از ساختمان‌ها، اطراف را لرزاند و بدن بای زه‌مین تقریباً به پرواز در آمد. با اینکه او پرواز نکرد ولی بهایی که باید می‌پرداخت سنگین بود.

وقتی احساس کرد استخوان‌های دست چپش در حال ترک خوردن است، صدای دلخراشی از روی درد از دهانش بیرون آمد.

بای زه‌مین برای آنکه خودش را محکم نگه دارد چاره‌ای جز تکیه کردن به دست چپش و همچنین دستکش سوراخ کننده‌اش نداشت. بااین‌حال، درحالی‌که داشت از این تکانه ناگهانی و زننده رنج می‌برد، مچش که آنقدر انعطاف‌پذیر نبود از پشت خم شد.

شعله‌های روی بدن سوسک فیل غول‌پیکر متوقف شده بودند زیرا جانور نمی‌توانست در برابر مصرف انرژی مقاومت کند و درد جدید باعث شد ذهن بای زه‌مین برای یک لحظه پاک شود.

بای زه‌مین از این افزایش ناگهانی وضوح استفاده کرد، شمشیرش را به دست گرفت و با سرعتی بیشتر از قبل شروع به بریدن کرد. بعد از 50 بار بریدن، چندین حروف سبز در شبکیه چشمش چشمک زد.

از وقتی که این همه هرج‌‌و‌‌مرج بعد از رسیدن ثبت‌روح به‌ وجود آمده بود، بای زه‌مین هیچوقت آنقدر از دیدن آن پیام‌های عجیب خوشحال نشده بود. جوری که انگار می‌خواست چیزی بگوید، دهنش باز و بسته شد ولی در آخر، آنقدر خسته بود که نتوانست هیچ کلمه‌ای بیان کند.

قبل از اینکه کل دنیا از کنترل خارج شود، بای زه‌مین فقط یک دانش‌آموز معمولی بود که زندگی روزمره‌اش را صرف تلاش برای آینده ای بهتر می‌کرد. اگرچه او هنوز هم تلاش می‌کرد برای خود یک فردای بهتر را حفظ کند، امّا همه‌چیز تغییر کرده بود.

استخوان‌های دست چپش شکسته بود، چشم چپش از جمع شدن خونی که از پیشانیش سرازیر بود بسته شده بود، کمی از موهای سیاهش قرمز پررنگ شده بودند، پاهایش درد می‌کردند و به‌طرز ناجوری می‌سوختند و تک چشم بازش هم به‌سختی می‌توانست از دنیای بیرون اطلاعات کسب کند.

کِی آنقدر زجر کشیده بود؟

بای زه‌مین یک بار در گذشته شنیده بود که وقتی درد به یک درجه‌ خاص برسد مغز گیرنده‌ها را به عنوان مکانیسم دفاعی خودکار خاموش می‌کند تا دیگر نشود درد را احساس کرد. قبلاً در این باره مطمئن نبود ولی الان تائیدش کرده بود.

اگرچه او در وضعیت افتضاحی بود، امّا مغزش آنقدر خسته بود که دیگر نمی‌توانست درد را حس کند.

شعله های اطراف سوسک فیل پس از مرگش خاموش شدند و باران پس از از دست دادن گرمایی که سرکوبش کرده بود دوباره شروع به باریدن در آن منطقه کرد.

بای زه‌مین که روی یک موجود سه‌متری ایستاده بود بعد از احساس کردن قطره‌های باران که به رویش می‌باریدند سرش را رو به آسمان گرفت. اگرچه مبارزه تموم شده بود ولی او هنوز شمشیر شوان‌یوان را که هم‌اکنون تنها راهش برای حس کردن امنیت بود محکم در دست داشت.

از خستگی پاهایش لرزیدند و او سقوط کرد. درواقع او آنقدر خسته بود که متوجه نشد دارد سقوط می‌کند و غیر از باد اطرافش هیچ‌چیز دیگری حس نمی‌کرد.

با‌این‌حال، خوشبختانه برای او، کسی درست قبل از اینکه به زمین بخورد و وضعیت افتضاحش را بدتر کند او را گرفت. بدنی بسیار نرم او را با ملایمت نگه داشته بود.

بوی بسیار آشنا ولی در‌عین‌حال ناآشنای رُز، بدن خسته‌اش را جوری احاطه کرده بود که انگار بهترین دارویی بود که می‌توانست وضعیتش را بهبود ببخشد. او نتوانست جلوی خود را بگیرد و کمی بیشتر نفس کشید که انگار مست است.

«آفرین بای زه‌مین.»

صدایی نرم و بی‌گناه مانند صدای بچه ای که هیچ ناخالصی خاصی نداشت، به گوشش رسید. با‌این‌حال، او دیگر نمی‌توانست تشخیص بدهد که آن چیست.

«برد فوق‌العاده ای بود…. الان می‌تونی استراحت کنی…»

انگار که سخنان مادر و عزیزترین فرد اوست، بای زه‌مین با اطاعت، چشمانش را بست زیرا بالاخره خستگی او را شکست داده بود و لبخندی بیهوش روی صورتش شکفته شد.

]شما قدرت روح سوسک درخشان مرتبه اول سطح 30 را کسب کردید. جادو +50،     مانا +70، سلامی +40، استقامت +28، قدرت +15. ]

]شما افزایش سطح دادید و به سطح 16 رسیدید. شما +2 امتیاز وضعیت دریافت می‌کنید که می‌توانید آزادانه از آن استفاده کنید.]

]شما افزایش سطح دادید و به سطح 17 رسیدید…]

]شما افزایش سطح دادید و به سطح 18 رسیدید…]

]شما افزایش سطح دادید و به سطح 19 رسیدید. شما…]

]شما افزایش سطح دادید و به سطح 20 رسیدید. شما +2 امتیاز وضعیت دریافت می‌کنید که می‌توانید آزادانه از آن استفاده کنید.]