ورود عضویت
Blood warlock – 2
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

قسمت ۷۹: بای زه‌مین درحال قوی‌تر شدن

اگرچه مهارت فعال میمون جهش‌یافته غول‌پیکر بدون شک تاحدی قدرتمند بود که می‌توانست دشمن را پس از یک نبرد تنگاتنگ و سخت ناامید کند، اما مهارتی بود که مقدار زیادی مانا و احتمالاً استقامت را نیز مصرف می‌کرد. حداقل این نتیجه‌ای بود که خود بای زه‌مین پس از مطالعه تمام نشانه‌هایی که جانور پس از فعال شدن این مهارت نشان می‌داد به‌آن رسیده بود.

بدن هیولا دیگر محکم نایستاده بود، اندام‌هایش اندکی می‌لرزید، نفس‌هایش آنقدر آشفته بود که بخار از سوراخ‌های بینی‌اش بیرون می‌آمد و… اینها همه نشانه خستگی بود.

بااین‌حال… بای زه‌مین چشمانش را ریز کرد و متوجه شد که چن هه فقط حدود سه یا چهار تیر در تیردان خود دارد و این بدان معناست که دیگر نمی‌تواند به مبارزه ادامه دهد. علاوه‌برآن، خود شانگوان بینگ شو تا حدود زیادی مانا مصرف کرده‌بود و اگرچه هنوز می‌توانست در نبرد بماند، سینه‌اش نیز با هر نفسش تا حدودی به‌طور نامنظم بالا و پایین می‌رفت.

اگرچه آنها نمی‌توانستند میمون غول‌پیکر جهش‌یافته را شکست دهند، اما اگر جانور دیگری بود، بسته به نوع دشمن و مهارت آن، احتمال پیروزی احتمالاً کم‌تر یا بیش‌تر می‌شد. مشکل موجودات مرتبه‌اول این بود که تازمانی‌که با آنها برخورد نکنید، هرگز نمی‌دانید با چه‌چیزی روبه‌رو خواهید شد.

میمون غول‌پیکر ناگهان برگشت و شروع به دویدن به‌سمت جنوب کرد. با توجه به ارتفاع و تحرک انسان مانند و حتی انعطاف پذیرتر آن، فقط بسته به زمان بود که چه‌زمانی از دید همگان ناپدید شود.

چهره شانگوان بینگ شو با دیدن طعمه خود که در حال فرار بود، درهم شد. او ۷۰ تا ۸۰‌درصد مانا خود را مصرف کرده بود، اما او مطمئن بود که بر آن غلبه می‌کند؛ با‌این‌حال، اگر میمون جهش‌یافته غول‌پیکر می‌خواست فرار کند، اطمینان نداشت که بتواند آن را متوقف کند.

زنجیرها.»»

صدای بی‌تفاوتی از پشت، نزدیک ورودی پارکینگ مترو، به‌گوش رسید.

چن هه و شانگوان بینگ شو بعد از اینکه تقریباً نیم‌ماه با هم زندگی کردند و زمان زیادی را باهم گذراندند، نیازی به برگشتن نداشتند تا بدانند صاحب آن صدا کیست.

ناگهان خونی که میمون جهش‌یافته غول‌پیکر درطول نبرد از دست داده‌بود به‌طرز عجیبی حرکت کرد و گویی مارهایی با اراده خودشان از زمین برخاستند و شروع به احاطه‌کردن اندام هیولا کردند.

دو زنجیر قرمز که مانند یاقوت می‌درخشیدند محکم در اطراف اندام‌های فوقانی حلقه شده‌بودند در‌حالی‌که چهار زنجیر محکم به اطراف اندام تحتانی میمون جهش‌یافته غول‌پیکر چسبیده بودند و حرکات آن را مسدود می‌کردند.

هیولا به‌سمت منبع حرکت مانا که برای فعال‌سازی جادو لازم بود نگاه کرد و با چشمان خون‌آلود در‌حالی‌که با تمام قدرت خود تقلا می‌کرد، غرشی به‌صدا درآورد که باعث شد زنجیرهای خونی به‌شدت شروع‌به ترک‌خوردن کنند.

بااین‌حال، بای زه‌مین کنونی دیگر همان بای زه‌مین سابق نبود که به‌سختی در مورد مانا و مهارتش اطلاعاتی داشت.

بای زه‌مین زیرلب زمزمه کرد: «تقویت.»

خون روی زمین با زنجیرهای خونی از قبل تشکیل‌شده ادغام شد و ترک‌ها را ترمیم کرد و زنجیرها را قوی‌تر کرد.

در چند روز گذشته، بای زه‌مین عملاً بدون وقفه کنترل مانا و دستکاری خون خود را تمرین می‌کرد و فقط برای خوابیدن و خوردن وعده‌های غذایی روزانه خود توقف می‌کرد. بقیه زمان استفاده از زامبی‌ها به‌عنوان منبع‌آموزشی سپری می‌شد.

در ابتدا، دیدن اینکه چقدر تلاش‌های او بی‌فایده است، دشوار و بسیار خسته کننده بود. سپس، او نمی‌توانست فکر شانگوان بینگ شو را نکند و متوجه شد که هر بار که او چیزی از یخ می‌آفرید، نام آفرینش خود را با صدای بلند می‌گفت یا وقتی گلوله‌های یخی را به پرواز در می‌آورد، دستش را تکان می‌داد.

در آن زمان بود که ایده‌ای در ذهنش جرقه زد و با تقلید از روش‌های او، هر‌بار که از مهارت دستکاری‌خون خود استفاده می‌کرد، با گفتن نام چیزی که تصور می‌کرد شروع به تمرین کرد. با انجام این کار، بای زه‌مین به طرز خوشایندی متعجب شد که چقدر کارش را آسان‌تر می‌کند، زیرا می‌توانست تمرکز خود را بیشتر به مانا درون بدنش معطوف کند تا با محیط اطرافش طنین‌اندازی کند و فعال‌شدن مهارت او تلاش و مانا بسیار کم‌تری از حد معمول را صرف می‌کرد.

پس از سه‌روز تمرین تقریباً بدون‌وقفه، ثمره تلاش او به‌آرامی آشکار شد و در این نقطه او می‌درخشید.

بای زه‌مین با دیدن جنگیدن شانگوان بینگ شو و چن هه، متوجه شد که هردوی آنها، به‌خصوص بینگ شو، قوی هستند. قوی تا حد نابغه بودن اما درواقع اختلافشان با او هنوز بسیار زیاد بود… با چنین تفاوتی در قدرت، نیازی به پنهان‌کردن قدرتش وجود نداشت و هرچه بیش‌تر نشان می‌داد بهتر بود زیرا کم‌تر جرات می‌کردند در آینده علیه او نقشه بکشند.

او یک بطری‌خون را به‌هوا پرت کرد و همان‌طور که دستش را به‌سمت بالا دراز می‌کرد، آهسته زمزمه کرد: «نیزه.»

بطری منفجر شد و خون‌مایع توسط موجی از مانا احاطه شد. در کمتر از یک‌ثانیه خون پیوسته و سفت شد و شکل نیزه‌ای محکم و نوک‌تیز به‌طول بیش از دومتر به‌خود گرفت. این نیزه حتی یک درخشش قرمز کم‌رنگ در اطراف خود داشت زیرا او بیش از ۸۰ امتیاز مانا برای ساختن آن مصرف کرده بود. هرکسی می‌توانست قدرت‌پنهان سلاح را تصور کند.

زمانی‌که نیزه‌خونی پس از فرود آمدن در دستان او افتاد، بای زه‌مین دست راست خود را با نیزه تا جایی‌که ممکن بود درست بالای شانه خود به‌عقب آورد و با پای چپ گام بزرگی به‌جلو برداشت و بدن خود را ۳۶۰درجه چرخاند و پس از پایان کار، نیزه را با سرعت کامل به‌جلو شلیک کرد. بااین‌حال، قبل از اینکه نیزه به‌طور کامل از دست او خارج شود، حلقه شعله‌ور در دست راست او برق زد و شعله‌ای زرشکی تمام نیزه را پوشاند.

نیزه ایجاد شده با خون ببر سایه با تقریباً ۱۰۰ امتیاز قدرت و صرف تقریباً همان مقدار مانا، با فراتر رفتن از آنچه فشار هوای اطراف قادر به تحمل آن بود، انفجار کوچکی ایجاد کرد.

خط زرشکی پر از گرمای سوزان فاصله را در یک‌ثانیه طی کرد و قبل از اینکه میمون غول‌پیکر بتواند واکنش نشان دهد نیزه محکم در سرش نفوذ کرده بود. اما این همه ماجرا نبود.

بووم!

نیزه که پر از انرژی آتش‌مانندی بود، منفجر شد و سر هیولا به قطعات بی‌شماری منفجر شد. تکه‌های گوشت‌سوخته و بوی خون در هوا شناور شد.

زنجیر خونی که جانور را به‌حالت ایستاده نگه می‌داشت ناپدید شد و بدن تقریباً بدون‌سر با سروصدا روی زمین افتاد و روی تلی از آوار فرو ریخت و ابری از گرد و غبار را در این فرآیند برافراشت.

چشمان و دهان چن هه به شکلی خنده‌دار باز بود و ناباوری در نگاه او نشان می‌داد که شوکی که دریافت کرده بود چقدر بزرگ بود.

شانگوان بینگ شو سرش را کمی به‌سمت منبع صدای قدم‌های خفیف چرخاند و با دیدن لبخند آرام روی صورت مرد جوان پشت‌سرش، چشمان آبی‌اش برای لحظه‌ای لرزیدند.

بای زه‌مین لبخندی معمولی برلب داشت و حتی دست آزادش را خیلی راحت داخل جیب شلوارش گذاشته بود، گویی کاری که انجام داده‌بود چیز مهمی نبود.

اون این هفته قوی‌تر شده! چیزی بود که شانگوان بینگ شو و چن هه با به‌یاد آوردن چیزی که اکنون دیده بودن فکر کردن و هردو احساسات پیچیده‌داشتند.