تو دنیایی که گرفتار مورگلون ها هست (مورگلون: یه بیماری کشنده که انسان ها رو به موجودات غیر انسانی تبدیل میکنه)، مردم تصمیم گرفتن که انسانیت خودشون رو رها کنند تا با اجساد تشنه به خون مبارزه کنن. در نهایت، هیچ انسانی روی زمین باقی نخواهد موند.
اما در حقیقت اون دنیای خشن یه دنیای جعلی و ساختگی هست که صرفا برای سرگرمی ساخته شده. دنیایی که نه وجود خارجی داره و نه وجود داخلی بلکه فقط برای زندگی انسان هاست.
این داستان در مورد پسریه که زندگی فلاکت باری داره و در حالیکه به ستاره ها خیره شده، نا امیدانه سعی میکنه تا انسانیتش رو حفظ کنه.
«یه اعجوبه در ده سالگی، یه نابغه در ۱۵ سالگی و یه مرد عادی در ۲۰ سالگی.» این یه توصیف ساده از نگاهیه که خودمون و خانوادمون نسبت به گذر عمرمون داریم. خلاصهای از اینکه انتظار چه چیزی رو داریم و واقعا چه چیزی اتفاق میوفته. و حالا این داستان منه که دوباره در زمان به عقب برگشتم و گیر یه دختر کله شق افتادم که به معنای واقعی کلمه یه نابغهی تمام عیاره!