فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 155

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 155 خدمتکار نفرین شده

سازه‌های سر به فلک کشیده کاخ سلطنتی که از طلا، مرمر و سایر مواد گران‌بها ساخته شده بود، بسیار زیاد بود و بخش عظیمی از چشم انداز شهر را اشغال می‌کرد.

«من چطور باید توی این منطقه بزرگ دنبال اون خدمتکار بگردم؟»

شن یو به اطراف نگاه کرد و گروهی از شوالیه‌های گشت زنی را در زره‌های درخشان دید. «اوه می‌تونم از اونا بپرسم.»

او لبخندی زد و به سمت گروه شوالیه‌های سلطنتی رفت. «آقایون، لطفاً به من بگید که از کجا می‌تونم خدمتکارای قصر رو پیدا کنم؟»

چیزی که او نمی‌دانست این بود که شوالیه‌های سلطنتی همیشه صبور بودند. آن‌ها به هیچ بازیکنی پاسخ نمی‌دادند و اطلاعات یا ماموریت‌هایی را ارائه نمی‌دادند.

با این حال، با دیدن شن یو…

«روز بخیر، بانوی من. امروز خیلی دوست داشتنی به نظر می‌رسید.»

«می‌شه بدونم برای چی دنبال خدمتکارا می‌گردید؟ ها ها. اشتباه نکنید من فقط دارم می‌پرسم تا بتونم بهتر بهتون کمک کنم.»

«چرا فقط محل خدمتکارا، لطفا اجازه بدید تا کل قصر رو بهتون نشون بدم.»

شن یو با دیدن گروهی از نگهبانان که همه چیزهای مختلف را به او پیشنهاد می‌کنند، لال شد. او نمی‌دانست پیشنهاد چه کسی را بپذیرد.

«هی شماها، دست از این رفتار آزاردهنده بردارید.» یکی از شوالیه‌ها از عقب جلو رفت و در حالی که صدایش در میان حرف‌ها بلند می‌شد گفت..

«آه! اون ژنراله!» به محض صحبت کردن مرد، بقیه کاملا ساکت شدند.

وسایل آن مرد هم کمی با بقیه فرق داشت. زره همه به رنگ نقره‌ای با تکه‌هایی از طلا بود، اما زره او کاملاً طلایی بود.

خوشبختانه برای شن یو، او مشکل او را حل کرد و مودبانه بازوی خود را به سمت گذرگاه کوچک نزدیک قصر دراز کرد.

«بانوی من اجازه بدید شخصاً شما رو تا اتاق خدمت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی