باز: تکامل آنلاین
قسمت: 257
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 257 – زمان شکار
لیام پس از خالی کردن فضای موجودی خود، هنوز هم بسیاری از گیاهان را با خود حمل می کرد، نه فقط گیاهان ضروری.
از آنجایی که نمی دانست چه زمانی ممکن است به چه چیزی نیاز داشته باشد، معمولاً انباری از اقلام مختلف را نگه می داشت. همین الان شروع کرد به بیرون کشیدن این چیزها یکی پس از دیگری.
اما او این گیاه را به تخم نداد زیرا غیرممکن بود. پوسته تخم به طور جادویی گیاهان مختلف و غیره را جذب نمی کند.
اگر این گیاهان اصلاً مفید بودند، لونا هنوز باید گیاهان را به تنهایی مصرف کند. در غیر این صورت، اثر وجود نخواهد داشت.
اما این تنها روش نبود. لیام روش دیگری بلد بود.
در دوران بردگی، چیزی که بیشتر وقت خود را صرف آن کرده بود، چیدن گیاهان در نقاط مختلف، نگهداری از مزارع گیاهان انجمن، آبیاری و مراقبت از آنها بود.
در یکی از آن زمانها، او مشاهده کرده بود که یک ان پی سی یک تکنیک عجیبی را اجرا میکند و این فقط یک ان پی سی نبود. این یک استاد بزرگ کیمیاگر بود که در جستجوی یک گیاه نادر خاص بود.
این یکی از ماموریت های انجمن کیمیاگری بود. بازیکنان پس از کاشت این مزرعه گیاهی خاص، این استاد بزرگ را به انجمن خود دعوت می کردند.
و استاد بزرگ نیز می آمد و نگاهی به مزرعه می انداخت.
اگر او به اندازه کافی راضی بود، کتیبه ای را پاداش می داد که همه گیاهان موجود در مزارع انجمن را سریعتر رشد می داد.
بنابراین هنگامی که تیم آنها این تلاش را انجام داد، از گوشه ای از محل اقامت اتحادیه آنها، لیام این تکنیک را مشاهده کرده بود.
او فقط یک بار این را مشاهده کرده بود و از جزئیات خاصی هم خبر نداشت. او فقط ایده کلی را می دانست زیرا صحبت های اربابش را در مورد آن شنیده بود.
آن خیکی نیز نمی توانست این کار را انجام دهد و لیام نیز هیچ مانایی نداشت، بنابراین هرگز نمی توانست شخصاً آن را امتحان کند.
اما حالا او این توانایی را داشت. اگرچه خیلی غیرممکن بود، او تصمیم گرفت امتحانش کند، زیرا واقعاً هیچ گزینه دیگری نداشت.
لیام از دسته ای که بیرون آورده بود یکی پس از دیگری گیاهان آتشین را بیرون آورد و چند ساقه روی کف دستش گذاشت.
سپس با عجله تمام مانایی را که در بدنش حس می کرد به این کف دست داد.
در ابتدا کافی نبود. با این حال، همانطور که او به زور تمام مانا را از کف دست خود به برگ ها و ساقه ها فشار داد، به آرامی گیاه شروع به درخشش کرد.
اما لحظه بعد، درخشش روشن تر شد و قبل از اینکه لیام بتواند آن را کنترل کند، برگ ها سوختند و ترد شدند.
«لعنتی.» لیام زباله ها را روی دستش ریخت و دوباره تلاش کرد. این بار کمتر از مانا استفاده کرد.
چند ساقه گیاهان بار دیگر درخشیدند و حالا لیام با عجله تخم ر...
کتابهای تصادفی


