باز: تکامل آنلاین
قسمت: 319
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۱۹: برو! فرار کن!
همه، از جمله الف تاریکی، از ظاهر شدن لیام کاملاً شوکه شدند.
در این منطقه دورافتاده، هیچکس انتظار نداشت که فرد دیگری نیز در کنار آنها حضور داشته باشد. این خیلی تصادفی بود.
نه تنها همین. این شخص همچنین همه چیز را کاملاً زمانبندی کرده بود و یک کار غیرممکن را انجام داده بود.
این بدان معنی بود که او در واقع مدت زیادی قاتل را دنبال کرده بود تا حرکات و مهارتهای الف را بداند.
اگر الف تاریکی که با همه بازی میکرد، حیلهگر و مکار بود، این شخص به نوعی توانسته بود شکارچی را شکار کند.
این شخص چه کسی بود و چگونه ناگهان در اینجا ظاهر شد؟ هیچکس جز تنها یک زن این را نمیدانست.
الکس مات و مبهوت به لیام خیره شد.
مطمئناً، او در چند ساعت گذشته که مثل چند سال بر او گذشته بود، دقیقاً در مورد این لحظه خواب دیده بود.
او امیدوار بود که کسی بیاید، خواهرش بیاید، و حتی امیدوار بود که دشمن سرسختش، این فرد نفرتانگیز بیاید.
اما متأسفانه، وقتی دید که الف تاریکی چگونه از ابزارهای عجیبی برای کشتن دائمی بازیکنان استفاده میکند، همه چیز تغییر کرد.
در ابتدا، او به سادگی آنها را با آزمایش چند سم عجیب بنفش رنگ بر رویشان شکنجه میکرد.
با این حال، همهی اینها با به صدا درآمدن بوق بلند تغییر کرد.
الفتاریکی با عصبانیت و ناراحتی شروع به فریاد زدن چیزی کرد و وسایل اتاق را شکست.
او سپس به طور تصادفی شروع به کشتن اسیرانش کرد، اما متوقف شد و با کوبیدن در از ساختمان خارج شد.
الکس فوراً فهمید که این تنها فرصت آنها برای فرار است. الف با عجلهای که داشت به خود زحمت نداده بود آنها را به درستی به زنجیر ببندد. دو نفرشان آزادانه رها شده بودند، با اینکه این دو نفر از درد تکان میخوردند، روی زمین دراز کشیده بودند.
الکس نمیدانست چرا الف تاریکی این موضوع را نادیده گرفته بود. شاید او فکر میکرد که آن دو نفر روی زمین قبلاً مرده بودند؟
با این حال، این تنها فرصتی بود که آنها داشتند.
او به آرامی این دو را تشویق کرد تا درد را تحمل کنند و با شکستن غل و زنجیر همه را آزاد کنند....
کتابهای تصادفی

