باز: تکامل آنلاین
قسمت: 433
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۳۳ - گیاهان دارویی! گیاهان دارویی! ما اینجا همه جور گیاهی رو میپذیریم!
پس از رسیدن به حومه شهر، لیام ابتدا از گروه خواست منتظر بمانند و او به تنهایی وارد محل شد تا اوضاع را بررسی کند.
برخلاف بقیه بازیکنان یا حداقل آنهایی که به اندازه کافی وابستگی به نیروی اهریمنی یا نیستی نداشتند، او مجبور نبود نگران چیزی باشد و تقریباً میتوانست آزادانه به هر مکانی در قلمرو زیرین وارد شود.
مگر اینکه خودش دعوا کند یا شرایط خاصی پیش بیاید، وگرنه شیاطین زیاد او را آزار نمیدادند.
اما برای بقیه اعضای گروه مثل میمی، شنیو و بقیه نمیتوان همین را گفت. آنها مجبور بودند خود را استتار کنند و حتی در آن زمان باید دائماً مراقب محیط اطراف خود باشند.
در هر زمان ممکن است شیاطین بودی آنها را استشمام کرده و در معرض دید قرار گیرند. سپس تمام شیاطین شهر جمع شده و آنها را میسوزاندند و برای شام میخوردند.
با این حال، همه اینها در مورد لیام صدق نمیکند. او به طور معمولی در خیابانهای شهر قدم میزد و درست طبق اطلاعات، چندین شیاطین به شکل عجیب و غریب ایستاده بودند و مشغول خرید گیاهان بودند.
آنها حتی نگاهی به این که چه گیاهانی را جمع آوری میکنند، نکردند. به نظر میرسید که آنها به سادگی هر چه به دستشان میرسید احتکار میکردند.
«آهای! به چی نگاه میکنی؟ گیاه دارویی برای کمک داری؟ یا گیاه بده یا از جلو چشمم گم شو. فضا رو شلوغ نکن. تکون بخور. یالا تکون بخور.»
دیو جلوی لیام بر سرش فریاد زد. از نظر ظاهری، او آنقدر کوچک بود که نمیتوانست وضعیت لیام را بداند، بنابراین با او مانند هر شیطان معمولی دیگری رفتار میکرد.
«اوه درسته، ببخشید رئیس.» لیام یک قدم عقب رفت و لبخند زد.
پس از آن، چند قدم به عقب رفت و بی سر و صدا در یک غذاخوری به ظاهر ژولیده نشست، در حالی که چشمانش را از گروه خریداران گیاه برنمیداشت.
دستهای از آنها برای مدتی با انرژی به فریاد زدن ادامه دادند و هر چند وقت یکبار چندین شیاطین نیز برای دادن گیاهان دارویی پیششان م...
کتابهای تصادفی
