باز: تکامل آنلاین
قسمت: 448
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۴۸ - چه چیزی واقعیه و چه چیزی واقعی نیست؟
«نیازی به مبارزه با چیزی نیست. بیاید به حرکت ادامه بدیم.» لیام درحالی که به اطراف تونلهای تاریک غار نگاه میکرد اخم کرد. کل مکان مانند یک هزارتو بدون هیچ خروجی قابل دیدنی بود.
به محض اینکه متوجه شد که ناگاهایی که ظاهر میشوند صرفا توهم هستند، بخشی از او انتظار داشت که غار و تونلهای اطرافش هم توهم باشند، اما بهنظر میرسید که اینطور نبود.
اینها واقعی بهنظر میرسیدند. او دیوارهای کدر مرطوب را لمس کرد و همچنان به جلو حرکت کرد و به سمت تونلهای غار رفت.
چند ثانیه بعد، گروه دیگری از ناگاها ظاهر شدند اما لیام کاملاً آنها را نادیده گرفت.
او درست از میان بدن فیزیکی آنها رد شد. بعد از لمس این توهمها، آنها به غبار سبک تبدیل شدند. این توهم دیگر کار نمیکرد زیرا او اکنون از آن آگاه بود.
لیام اکنون این مکان را تا حدودی درک کرده بود. «چه توهم پیچیدهای. داخل این تونلها چی هست؟»
هر چه بیشتر به وضعیت فعلی خود فکر میکرد، احساس ناراحتی بیشتری میکرد. این مکان قطعاً مانند سایر سیاهچالهای معمولی نبود.
این کاملا چیز دیگری بود. شش نخبه ناگا که جلویش ظاهر شدند و همه این توهمات. شاید کسی سعی میکرد مزاحمان را از این شبکهی غارهای تودرتو دور نگه دارد؟
در آن صورت یا یک خطر بزرگ در داخل وجود داشت یا یک فرصت بزرگ یا شاید هر دو با هم.
معمولاً خطر و فرصت با هم ظاهر میشدند. بنابراین لیام اکنون حتی برای رسیدن به ته این ماجرا بیتابتر بود.
او در میان معدود اوباش ناگای توهمی که یکی پس از دیگری در مقابلش ظاهر میشدند، حرکت کرد. اما پس از مدتی آنها دیگر بیرون نیامدند.
حالت لیام یک بار دیگر تغییر کرد. این واقعیت که دیگر هیچ توهمی ظاهر نشد، خبر خوبی نبود.
زیرا این فقط میتواند به این معنی باشد که شخص یا کتیبه یا دیو یا هر چیز دیگری که این توهمات را کنترل میکرد متوجه آنها شده بود و از طریق جادو آنها را دیده است.
بنابراین حمله بعدی آنها احتمالا قویتر از این خواهد بود.
قرار بود بعداً با چه کسی روبرو شود؟ او احساس میکر...
کتابهای تصادفی

