خون کور: پانیشرز
قسمت: 98
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
تا طبقهی پنجم بالا رفت و نگاهی به ساختمان روبهرویش انداخت. کلمهی بزرگ هتل میسونو در بالای ساختمان و پایین آن با رنگ قرمز میدرخشید. رانمارو قلابش را جمع کرد و به بالکن روبهرویش انداخت. به پایین تاب خورد و با قوسی بزرگ روی دیوارهای شیشهای ساختمان کناری به سمت بالا دوید. جاذبهی زمین را حس میکرد که در حال کشیدن اوست اما میدانست لحظهای که دچار تردید شود مطمئناً با سر به آغوش زمین سقوط خواهد کرد.
رانمارو در یک نیمدایره به بالا دوید و با مهارت روی بالکن طبقهی دهم فرود آمد. هنوز هفت طبقه مانده بود. از کمر روی نردههای فلزی خم شد و قلبش را به طبقه بالا شلیک کرد. چارهای نبود. باید طبقه طبقه پیشروی میکرد. ده دقیقهای طول کشید تا به طبقهی مورد نظرش برسد. دست به لبهی بالکن گرفت و کمی سرش را بالا آورد تا داخل را دید بزند.
شیشههای آبی رفلکس بودند اما عینک رانمارو همانند دوربین دید در شب حرارتی قادر به دیدن اشخاص داخل اتاق بود. در حال حاضر سه نفر در اتاق قرار داشتند که با طیف رنگ قرمز تا نارنجی نشان داده میشدند. رانمارو دوربین عینک را فعال کرد که تمام عملیات تحت نظارت دهکده باشد. با توجه به فرم قرار گرفتن انسانها حدس میزد که فردی که صاف و در حالت نگهبانی ایستاده است محافظ شخصی شینوبو شوتا است.
فرد دیگر روی یک صندلی لم داده بود. نفر دیگر به پاهای شوتا چسبیده بود. رانمارو حدس میزد که نفر سوم یک زن باشد. از کنار دیوار به طبقهی بالا رفت. قلابش را به نردهها گیر داد. دست برد و دکمه دید در شب حرارتی عینکش را خاموش کرد. به آسمان شب پرید. در یک دایره چرخید و محکم با کف چکمههایش به شیشههای آبی کوفت. روی زمین غلتی زد و از شوک اولیه نهایت استفاده را برد. محافظ دست اسلحهی خودش برد تا به مهاجم سیاهپوش شلیک کند اما رانمارو دست بالا را داشت.
تک شلیکش میان دو ابروی محافظ را سوراخ کرد. آن زن با جیغی بنفش روی زمین بیهوش افتاد. شوتا یک اسلحه کوچک در دست خود گرفته بود. رانمارو با نگاهی دقیق سوژهاش را بررسی کرد. شوتا یک پیراهن هاوایی با شلوارکی بر تن داشت. دکمههای پیراهن باز بود. نگاه رانمارو به موهای مرغی شوتا افتاد و هویت او را تأیید کرد:
- خودشه.
عرق از سر و روی شوتا میچکید. چشمان سیاهش تا آخر گشوده شده بودند. دندانهایش را روی هم فشرد:
- تو دیگه کدوم خری هستی؟
رانمارو تنها نیشخندی درنده روی لبهای تیرهاش کاشت:
- از کمپانی پانیشرز مزاحمتون میشم!
قبل از آنکه شوتا بتواند شلیک کند رانمارو به جلو جهید و نینجوتو را از نیام کشید. خون سرخ شوتا به صورت رانمارو پاشید. صدای نعرهی دردآلود شوتا در سوئیت بزرگ پیچید. شمشیر رانمارو ساعد سوژهاش را از وسط بریده بود.
رانمارو در یک نیمدایره به بالا دوید و با مهارت روی بالکن طبقهی دهم فرود آمد. هنوز هفت طبقه مانده بود. از کمر روی نردههای فلزی خم شد و قلبش را به طبقه بالا شلیک کرد. چارهای نبود. باید طبقه طبقه پیشروی میکرد. ده دقیقهای طول کشید تا به طبقهی مورد نظرش برسد. دست به لبهی بالکن گرفت و کمی سرش را بالا آورد تا داخل را دید بزند.
شیشههای آبی رفلکس بودند اما عینک رانمارو همانند دوربین دید در شب حرارتی قادر به دیدن اشخاص داخل اتاق بود. در حال حاضر سه نفر در اتاق قرار داشتند که با طیف رنگ قرمز تا نارنجی نشان داده میشدند. رانمارو دوربین عینک را فعال کرد که تمام عملیات تحت نظارت دهکده باشد. با توجه به فرم قرار گرفتن انسانها حدس میزد که فردی که صاف و در حالت نگهبانی ایستاده است محافظ شخصی شینوبو شوتا است.
فرد دیگر روی یک صندلی لم داده بود. نفر دیگر به پاهای شوتا چسبیده بود. رانمارو حدس میزد که نفر سوم یک زن باشد. از کنار دیوار به طبقهی بالا رفت. قلابش را به نردهها گیر داد. دست برد و دکمه دید در شب حرارتی عینکش را خاموش کرد. به آسمان شب پرید. در یک دایره چرخید و محکم با کف چکمههایش به شیشههای آبی کوفت. روی زمین غلتی زد و از شوک اولیه نهایت استفاده را برد. محافظ دست اسلحهی خودش برد تا به مهاجم سیاهپوش شلیک کند اما رانمارو دست بالا را داشت.
تک شلیکش میان دو ابروی محافظ را سوراخ کرد. آن زن با جیغی بنفش روی زمین بیهوش افتاد. شوتا یک اسلحه کوچک در دست خود گرفته بود. رانمارو با نگاهی دقیق سوژهاش را بررسی کرد. شوتا یک پیراهن هاوایی با شلوارکی بر تن داشت. دکمههای پیراهن باز بود. نگاه رانمارو به موهای مرغی شوتا افتاد و هویت او را تأیید کرد:
- خودشه.
عرق از سر و روی شوتا میچکید. چشمان سیاهش تا آخر گشوده شده بودند. دندانهایش را روی هم فشرد:
- تو دیگه کدوم خری هستی؟
رانمارو تنها نیشخندی درنده روی لبهای تیرهاش کاشت:
- از کمپانی پانیشرز مزاحمتون میشم!
قبل از آنکه شوتا بتواند شلیک کند رانمارو به جلو جهید و نینجوتو را از نیام کشید. خون سرخ شوتا به صورت رانمارو پاشید. صدای نعرهی دردآلود شوتا در سوئیت بزرگ پیچید. شمشیر رانمارو ساعد سوژهاش را از وسط بریده بود.
کتابهای تصادفی

