آخرین افسانه:طلوع سرنوشت
قسمت: 9
بعد از غذا خوردن آریان و شادولف هر سه سفر خود را از سر گرفتند و مسیر بازگشت به کالوستیا را انتخاب نمودند و در طول مسیر آریان و زینارفیل درباره نحوه استفاده از عناصر رو مورد بررسی قرار دادند،«خب ببین آریان همونطور که خودت گفتی برای استفاده از هر عنصر نیاز به غلظت و فشردگی خاصی از مانا هست اما شرط مهمتر اینه آیا رگ های مانای تو اون عنصر رو جذب میکنه یا نه!درواقع اگر دقیقتر بگیم مانا در محیط تنها به یک شکل نیست بلکه حالت های متفاوت داره و هرکس با توجه به هسته مانا و رگ هاش تنها حالتی رو جذب میکنه که عنصر اولیه مورد نیاز رو داشته باشه ، اما تو از اونجایی که تمام عناصر رو داری رگ های مانات قادر به جذب همه فرم های مانا هستند!»« الان فهمیدم!منطقیه اگر علظت و فشردگی تاثیرگزار بود اون موقع مانایوزر عنصر آتش یا خاک خیلی دیر میتونستن از جادو استفاده کنند!»« آفرین دقیقا،خب خیلی نمیخوام بهت آموزش بدم چون تو مدرسه اساتید بهتر درباره مانا و جادو بهت یاد میدن اما بیا در طول زمان باقی مانده آموزش رو تغییر بدیم!»« چطور استاد؟»زینارفیل لبخند شیطانی خود را دوباره به نمایش میگزارد و همین کافی بود تا آریان متوجه سختی این آموزش شود!«خب استفاده از مانا حتی برای مراقبت از بدن ممنوع!» همین یک جمله باعث افتادن آریان روی زمین شد و از شدت تعجب نمیدانست چه بگوید،در دنیایی که حتی گیاهان از مانا استفاده میکنن استفاده از آن برایش ممنوع شد«استاد سرت جایی خورده؟!یعنی چی استفاده از مانا ممنوع؟!»«چیزی نگفتم که قراره از مانا استفاده نکنی همین! ببین آریان درسته مانا عضو مهم جهانه اما همیشگی نیست هر لحظه در نبرد ممکنه که دچار کمبود مانا بشی و اون موقع کارت تمومه!به عنوان یه جادوگر من در نبرد ها در عقب وظیفه پشتیبانی دارم در نتیجه خستگی من تنها از نظر مصرف مانا هست نه فیزیکی اما تو یک تقویت کننده ای متخصص در نبرد های نزدیک باید باشی و در خط جلو تو نبرد ها ظاهر میشی برای همین هم از نظر فیزیکی و هم از نظر جادویی خسته خواهی شد برای همین باید بدنت رو قوی تر کنی!»«استاد حرفت درست اما من نمیتونم بدون مانا حتی از خودم دفاع کنم!»« میدونم میتونی اما من که نگفتم قراره که بری جنگ تمرینات از الان شامل دویدن، وزنه زنی،سینه خیز رفتن هست!»« اگه اینا باشه که چیزی نیست..چرا داری اینطوری میخندی؟»« خب بعدا میفهمی امروز بهت استراحت دادم از فردا تمرینات شروع میشه!حالا از تو که بگذریم میرسیم به این کوچولو!شادولف بیا اینجا ببینم،بزار اول بررسیت کنم.امممم معلومه مانای زیادی از آریان جذب کردی و طبق معمول مطابق با نژادت عنصر اولیه تو زمینه!..خب تو باید بیشتر بخوری تا قویتر بشی همین پس باید بری شکار کنی!»«یعنی چی استاد ! موجودات جادویی میتونن با شکار قوی شن؟..کاش منم گرگ بودم»
بحث هر سه نفر در طول سفر زیاد بود صبح روز بعد آریان تمریناتش رو شروع کرد او در ابتدا تنها به شکل معمولی میدویید یا شادولف را کول میکرد و بشین پاشو میرفت اما با گذشت چند ماه زینارفیل با استفاده از جادوی گرانش به آریان تمرین میداد و آریان بیچاره مجبور بود تا از درخت یا صخره هایی که در مسیر بود بالا بره!«استاد امروز باید چیکار کنم؟»« بزار ببینم اممم امروز روز مبارزه هست الان چهار ماه گذشته و تو در این چهار ماه فقط شب ها از مانا استفاده میکردی اونم برای افزایش سطح هستت که البته هنوز تو قرمز گیر کردی اما با اینحال برای سنت خوبه !»« ایول بلاخره نمیدوم خب ولی قراره با کی مبارزه کنم؟»« با من!»«چی!!!!شوخی نکن»
کتابهای تصادفی

