شاهزادۀ یاغی
قسمت: 8
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 8: «اطراق»
(هالورد اپلاریا)
خیلی طول نکشید که از دروازههای بلند پایتخت خارج شدیم. قبل از آن، مردمی را در خیابانهای سنگفرششده و شلوغ دیدم که درست مثل دنیای سابقم، گرم زندگیشان بودند. دستهی سربازها در حال پاسبانی دیده میشدند، زنها یا به خرید میرفتند یا از خرید برمیگشتند، مردها مشغول فخرفروشی به ارابه، اسب، سلاح یا پسران رشیدشان بودند، بازرگانها سعی داشتند مشتریان را مجاب کنند تا از کالاهای مختلفشان دیدن کنند تا با هزار ترفند آن را بفروش برسانند، گهگداری اشرافزادهای با قیافۀ متکبر داشت با یک سخنرانی پرشور مقامش در دربار را نزدِ مردم کوچه و بازار به رخ میکشید، بچهها هم با وسایل سادۀ خود دستهدسته در میان جمعیت عظیم بازی میکردند. شهر رنگارنگ و باطراوت بود.
ریچارد که داشت از دید من همهچیز را مشاهده میکرد، گفت: ((پایتخت سلطنتی مهمترین شهر اپلاریاست. بهلطف خطوط بازرگانی و کشاورزی پررونق، جمعیتش به پنجاه میلیون نفر رسیده. همۀ اقشار هم توی خودش جا داده؛ از اشرافزاده و کاهنه و مأمور حکومتی گرفته تا بازرگان و مزدور و کشاورز.))
پرسیدم: (یکم در مورد این دنیا بهم بگو؛ حکومتها، سرزمینها، نژادها و بقیهی چیزها. مشتاقم درموردشون بشنوم.)
- ((طبق کتابهای کتابخانۀ سلطنتی اپلاریا، دنیا محدود به یک قارۀ پهناور میشه. این قاره چهار بخش داره. در جهت جنوبغربی، پادشاهی اپلاریا قرار داره که سرسبزترین سرزمینه و رودهای پرآبی در اون جریان دارن. اپلاریا برای ادارۀ بهتر به پنج بخش تقسیم شده؛ ایالت مرکزی که ما توی اون هستیم، ایالت شمالی، ایالت شرقی، ایالت غربی و ایالت جنوبی که شهر تایدهیون در اون قرار داره.))
گفتم: (پس داریم به جنوب میریم.)
- ((درسته. در جهت جنوبشرقی قاره، امپراتوری مقدس سلستیس هست که کوچیکترین مساحت رو از قاره داره. سرزمینی با مردمان بسیار متعصب و دیندار که پیرو مکتب سلستیس هستن. حکومت هم علاوهبر داشتن یه امپراتور که بهنظرم شبیه عروسک خیمهشببازیه، یه مجلس داره که بزرگان کلیسای سلستیس عضو اون هستن و عملاً اونها کشور رو اداره میکنن. اگه توی تجارت دریایی و بازرگانی حرفهای نبودن شاید خیلی زودتر نابود شده بودن.))
پرسیدم: (با اپلاریا هم تجارت دارن؟)
ریچارد پاسخ داد: ((آره و بیشتر با ایالت چهارم ما در ارتباط هستن.))
به خودم گفتم: پس احتمال داره توی تایدهیون بهشون بربخوریم.
ریچارد ادامه داد: ((امپراتوری تئودوریک که در جهت شمالشرق قارهست، قلمروی گستردهتری نسبت به اپلاریا و سلستیس داره ولی چون به پای بازرگانی سلستیس و کشاورزی اپلاریا نرسیده، کاروانهای تجاریاش مجبورن برای رفع نیازهاشون به اپلاریا و سلستیس رجوع بکنن. با این حال، قدرت نظامی قابلتوجهاش باعث شده تا الآن پابرجا بمونه.)) سپس مکثی کرد و ادامه داد: ((و در آخر، ناحیهای به اسم مناطق وحشی در جهت شمالغربی قاره قرار داره که تقریباً هیچ اطلاعاتی از اون در دسترس نیست.))
تعجب کردم. کنجکاویام باعث شد سؤال کنم: (میشه بیشتر درموردش توضیح بدی؟)
ریچارد که احساس میکردم عینک مطالعه زده است گفت: ((مناطق وحشی جز معدود سرزمینهاییه که انسانها نتونستن بهش ورود پیدا بکنن. در طی سالیان زیادی فقط چند کیلومتر از اون کشف شده و علتش هم حضور موجودات خطرناکیه که بهشون هیولا میگیم. هیولاها انواع مختلفی دارن و بسته به نوعشون، توی جنگلهای مرموز یا توی صحراهای بیآبوعلف و یا توی کوهستانهای سرد و پر از سنگلاخ زندگی میکنن. با این حال، وجودِ منابع ارزشمند و گرانبها توی اون منطقه، باعث شده اپلاریا و امپراتوری تئودوریک که مرز مشترکی با مناطق وحشی دارن، هرچه بیشتر سعی کنن تا مناطق نامعلوم اون رو کشف کنن.))
پرسیدم: (در مورد نژادها چی؟)
- ((بهجز مناطق وحشی، در سرتاسر قاره فقط انسانها زندگی میکنن. اگه منظورت موجودات دارای عقل دیگهای مثل اِلفها یا دورفهاست باید بگم در موردشون فقط توی کتابهای تاریخی خیلی قدیمی و داستانهای تخیلی نوشته. با این حال، فکر میکنم یه زمانی توی این قاره زندگی میکردن ولی الآن نیستن.))
ظاهراً در زمان خوبی تناسخ پیدا نکردم. در بیشتر داستانهای فانتزی دنیای سابقم، تناسخیافتهها به دنیایی میرفتند که اصولاً موجوداتی غیر از انسان در آن وجود داشتند؛ اِلفها، دروفها، نیمهانسانها، خونآشامها و... . البته عدم وجود این موجودات باعث میشد خطرات پیرامونم نیز کاهش بیابد. اگر در دنیایی تناسخ پیدا میکردم که انسانها در معرض انقراض قرار داشتند و بقیۀ نژادها بهدنبال مرگ و نابودی یکدیگر بودند، همیشه حسرت یک زندگی آرام و بیدغدغه را میداشتم.
ناگهان به یاد خصیصۀ متمایزکنندۀ دنیاهای مختلف افتادم و پرسیدم: (جادو چی؟ یعنی یه نیرویی که ماورای طبیعت باشه.)
ریچارد با سردرگمی پرسید: ((جادو؟ تا حالا همچین کلمهای نشنیدم.)) سپس مکثی کرد و بعد ادامه داد: ((شاید منظورت هنرهای روحیئه. درسته؟))
- (هنرهای روحی چیه؟)
ریچارد که مثل یک راهنمای توریست عمل میکرد گفت: ((هنرهای روحی در واقع نیروییه که ذاتاً درون روح هر آدمی توی این دنیا قرار داره. این نیرو حدوداً توی هشت تا ده سالگی بروز پیدا میکنه و اگه فرد تمرین کنه و تحت تعلیم قرار بگیره، میتونه از اون بهخوبی استفاده کنه. متأسفانه کسایی که هنرهای روحی پیدا میکنن، خیلی خیلی نادرن و شاید در سطح پادشاهی تعدادشون به دویست نفر نرسه. برای همین پادشاهی امکانات خیلی خوبی رو براشون فراهم کرده، از جمله آکادمی اختصاصی و داشتن تضمینی برای زندگی عالی در آینده.))
من که بیشتر کنجکاو شده بودم، با شور و اشتیاق پرسیدم: (چطور ازش استفاده میکنن؟ هنرهای روحی رو میگم. مثلاً میشه باهاش از ناکج...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب شاهزادۀ یاغی را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

